نگاهی تحلیلی به نقاشیهای کودکان درباره خانواده/ رؤیای یک خانواده در قاب تصویر
«دختران طلاق» نسبت به پسران طلاق به نسبت بیشتری شکل مادر را در اندازهای بزرگ ترسیم میکنند و «پسران طلاق» نسبت به گروه دختران طلاق به نسبت بیشتری پدر را در اندازه بزرگ ترسیم میکنند.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- ماهیار تبریزی- دنیای کودکان، دنیای عجیبی است. دنیایی پر از رمز و راز که خیلی از ما آنها را نمیبینیم. همیشه فکر میکنیم دنیای کودکان ساده و بینشانه است. ممکن است خیلی راحت از کنار رویاهای کودکی عبور کنیم، رویاهایی که میتوانست دنیایی را تغییر دهد. بعدها خیلی از روانشناسان و روانکاوان، برای تحلیل آدمهای بزرگ تاریخ، ردپای کودکیهای آنها را دنبال کردند. کودکیهایی که میتواند سنگ بنای زندگی یک انسان باشد؛ سنگ بنای زندگی فردی و اجتماعی. پایههای زندگی از همان کودکی و در نهادی به نام خانواده شکل میگیرد. نهادی که نخستین مشق جامعهپذیری کودک، همانجا و در میان اعضای خانواده نوشته میشود تا روابط اجتماعی، حس انساندوستی، محبت، عاطفه و هزاران حس و رفتار نیکو را بیاموزد و البته بسیاری از احساسات و رفتارهای ناهنجار اجتماعی نیز ممکن است ریشه در همان کودکی و فرایند رشد کودک در خانواده داشته باشد؛ ریشه خشونت، دروغگویی، بیوفایی، پرخاشگری، خودمحوری و هزاران الگوی غمانگیز دیگر را میتوان در کودکی انسانها جستوجو کرد.
* یک تصویر
در آغاز یک سقف بود و چهار دیوار. پدر بود و مادر. فرزند در میان این چهاردیواری مفهوم خانواده را دریافت. آنهایی که بزرگ بودند، میآمدند و میرفتند. به فکر او بودند یا نبودند. مهربانی میکردند یا هر روز کیسههای پرخاشگری را به سرش میکوفتند؛ همه و همه در همان چهاردیواری اتفاق میافتاد. نامش خانواده بود. گاهی پنجره داشت به روی دریا، گاهی به روی دشت، گاهی به روی جنگل، اما ممکن بود بعضی روزها پنجرهها بسته باشد و هیچ منظرهای از بیرون تصویر نشود. پنجرهها گاهی پردههای آبی و گلدار داشت، گاهی پردهای در کار نبود. بیرون خانه همیشه رودخانهای بود که کنارش گلهای کوچک و بزرگ روییده بود. گلها گاهی قدشان از درختها بلندتر بود. همیشه میوههای سرخی روی درختان چشمک میزد. عجیب بود که بیشتر وقتها، درختان سیبهای سرخ داشتند. در آن دور دستها، اغلب، کوههایی سر به فلک کشیده بود که نوکتیزشان انگار قلب آسمان را خراش میداد و خورشید، تابندهتر از همیشه، میتوانست چشم و ابرو داشته باشد و لبخند بزند. گاهی در آن حوالی پرندهای هم پر میزد. بیرون خانه، همیشه یکی ایستاده بود. یکی که گاهی دست در دست دو آدم بزرگ داشت و گاهی دورتر از آنها ایستاده بود. بعضی وقتها هم خودش تنها بود. آنکه تنها بود، کودک بود و تمام این روایتها در نقاشیاش تصویر میشد.
* راز نقاشی
روایتی را که چند لحظه قبل خواندید، اگر چه کمی گیجکننده و رؤیایی بود اما دنیایی است که در ذهن بعضی از کودکان ممکن است ترسیم شود. احتمالاً خیلی از این تصاویر را در نقاشیهای کودکان دیدهاید. نقاشیهایی که ممکن است خیلی ساده از کنار آنها عبور کنیم و تنها سری تکان دهیم و شاید هم فرزندمان را تشویق کنیم که چقدر زیبا کشیده است؛ اما همه این تصاویر میتواند نشانههایی باشد. نشانههایی از تفسیر دنیا در ذهن کودک که دست بر قضا بیشتر آنها به خانواده مربوط میشود، چرا که بخش بزرگی از دنیای کودکان، خانوادهای است که در آن زندگی میکنند. حالا میتوان تمام نقاشیهای کودکان را با نگاهی متفاوت دید؛ اما به شرط آنکه این نقاشیها حاصل تراوشات ذهنی او باشد نه آنکه مجبور به کشیدن چیزی شده باشد. خیلی از پدرها و مادرها فکر میکنند باید کودکشان را از همان سنین پایین، برای کشیدن نقاشی آموزش دهند. بعد او را مجبور میکنند که مثلاً گل بکشد. یا کوه را آنگونه که باید رنگ کند. یا مثلاً ممکن است بگویند دودکش خانه باید روی سقف باشد و دود هم از آن بیرون بیاید. خیلیها حتی برای کودکانشان الگو میگذارند تا از روی آن نقاشی کند؛ یعنی از همان کودکی ذهن او را قالببندی میکنند تا در چارچوب فکری مورد نظر والدین قدم بردارد؛ اما دست نگه دارید. اجازه بدهید دستکم در سالهای کودکی، هرچه دلش میخواهد بکشد. بگذارید ذهنش را رها کند و دنیا را آنگونه که خودش دوست دارد تصویر کند. میگویند هنرمندان و کودکان وقتی نقاشی میکنند، دنیا و هر آنچه را در آن هست آنگونه که در حقیقت بیرونی وجود دارد، نشان نمیدهند، آنها چیزهایی را میکشند که در ذهن خودشان میبینند، چیزهایی که به ذهنشان میآید را با زبان نقاشی بیان میکنند تا چشمانداز دنیای درونشان را در قالب تصاویری روی کاغذ ترسیم کنند. پس دنیای درونی کودک را خراب نکنیم و بگذاریم روی کاغذ بیاید. بعد میتوانیم از دنیای درونی کودک، به آنچه او از خانواده میفهمد، پی ببریم.
* یک نظریه
کودکان از همان چند ماهگی ممکن است دست به قلم شوند و چیزهایی را روی کاغذ بکشند. گاهی فقط خطخطیهایی به ظاهر بیهدف را میتوانیم ببینیم که از نظر روانشناسان همانها نیز قابل تحلیل است. بعد هرچه بزرگتر شود، اشیای دیگری هم در نقاشی او ظاهر میشود؛ اما نقاشی کودک از آنجا میتواند مورد ارزیابی بهتر برای تحلیل نگاه او به خانواده قرار گیرد که او توانایی کشیدن آدمک را به دست آورد. روانشناسان معتقدند نخستین مرحله ترسیم آدمک، از سه سالگی است. در این سن، آدمک ترسیمی، معمولاً از یک دایره نامنظم که معرف سر آدمک است، تشکیل و بهمرور، خطوطی بهعنوان دست و پا، به آن افزوده میشود. این نقاشی با توجه به سن کودک، کاملاً طبیعی و استفاده از رنگهای شاد برای کشیدن دو سر بزرگ که میتواند بیانگر پدر و مادر کودک باشد، نشاندهنده احساس خوب کودک نسبت به والدینش است.
اما چرا باید به نقاشیهای کودکان اهمیت بدهیم؟ برای درک بهتر این مسأله شاید بد نباشد که به نظریات روانشناسان دقت کنیم. ژان پیاژه از جمله صاحبنظرانی بود که در روانشناسی رشد، کارهای بزرگ انجام داد. پژوهشها و تحقیقات پیاژه نشان میدهد که فرآیند ادراک و منطق کودک ناشی از رویدادهایی است که در اطراف کودک رخ میدهد. در واقع کودک میتواند با تغییر آن تحرکات، در کند یا تندتر شدن این فرآیند نقش داشته باشد. بر اساس تحقیقات اینگونه آمده است که «دنیای کودکان و گرایش کودک به دویدن، بازی کردن، خطخطی کشیدن و نقاشی کردن امری غریزی یا وابسته به دنیای مخصوص رویارویی کودکان است. در حقیقت اجتماعی کردن رفتار کودک به امکان ارتباط او به وسیله خطوط و علائم بستگی دارد. رسم و خطخطی کردن و اصولاً هر نوع فعالیت بدوی هنری میتواند معرف یکی از اشکال و یکی از مراحل بازی به صورت تکاملیافتهتر و خلاقتر آن باشد که امکان بیان ادراک انتزاعی و حالات پیچیده روحی را فراهم میسازد. در این مرحله، کودک به طور ناخودآگاه مسائل و مشکلاتی را که در ارتباط با بزرگسالان برایش به وجود میآید مطرح میکند و درست با این مفهوم است که بازی و مخصوصاً نقاشی برای او به صورت یک فعالیت اجتماعی درمیآید.» روانشناسان معتقدند: «به همین دلایل است که بازی نمایشی و نقاشی به عنوان یک علامت، بیانگر تحول کودک و سبب و وسیله تکامل اوست: ادراک، حافظه، تخیلات و خلاقیت، تحت تأثیر این فعالیتهای نمایشی قرار میگیرد و برای کودک، شناسایی امکانات کنترل اعمال را فراهم میسازد.»
* خانواده در نقاشیهای کودکان
اما نگاه کودک به خانواده از آن دست مواردی است که میتوان ردپای آن را در نقاشیهای او دنبال کرد. هر چند این نگاه از طریق برخی نشانهها قابل شناسایی است و شاید به سادگی نتوان آنها را تفسیر کرد. برای مثال روانشناسان معتقدند وقتی کودک در نقاشیهایش فردی را بلندتر و بزرگتر از بقیه میکشد به این معنی است که کودک او را بهتر از دیگران میداند و بیشترین نیاز عاطفی خود را از طریق او تأمین میکند. در واقع زمانی که کودک از خانوادهاش تصویری را روی کاغذ میآورد، میتوان بخوبی این نشانه را جستوجو کرد. البته عکس این مسأله هم در نقاشیهای کودکان دیده میشود، یعنی وقتی یکی از اعضای خانواده از نقاشی کودک حذف میشود یا کوچکتر کشیده میشود، یعنی کودک او را بیارزشتر یا بدتر از بقیه میداند.
با تحلیل این مسأله میتوان به ارتباط سازنده یا غیرسازنده کودک با والدین یا دیگر اعضای خانواده پی برد. برای مثال اگر مادر خانواده، شاغل نباشد، حذف مادر از نقاشی میتواند نشاندهنده ارتباط غیر سازنده کودک با او باشد اما در مورد حذف پدر، قطعیت زیادی وجود ندارد و احتمالاً این واکنش کودک به دلایل دیگری از جمله اشتغال به کار پدر در خارج از خانه صورت میگیرد.
* یک نشانه آشکار
اما شاید آشکارترین نشانه در نقاشیهای کودکان برای درک نسبت آنها با خانواده، فاصله باشد. در واقع فاصلههایی که در نقاشی وجود دارد میتواند نشاندهنده نگاه کودک به خانواده و روابط خانوادگی باشد. برای مثال وقتی که کودک در نقاشیاش، خانواده را در کنار هم یا حتی دست در دست هم نشان میدهد، اکثر اوقات نشانه آرامش و نزدیکی و حس عاطفی میان کودک با اعضای خانوادهاش خواهد بود. در واقع فاصله کودک در نقاشیاش با دیگر اشیا هم میتواند، اتکا او به خانواده را نشان دهد.
برخی از روانشناسان معتقدند: «وقتی در نقاشی یکی از اعضای خانواده وجود ندارد میتوان نتیجه گرفت که کودک آگاهانه یا ناخودآگاه، آرزوی نبودن آن شخص را دارد. این پدیده بیشتر درباره خواهران و برادران روی میدهد که بیشتر بچهها نسبت به آنها کینه و حسادت میورزند. گاهی دیده میشود که کودک خودش در نقاشی حضور ندارد. دلیلش این است که کودک احتمالاً در خانه و میان خانواده احساس راحتی نمیکند.»
* نقاشیهای کودکان طلاق
یکی از نشانههای قابل تحلیل در نقاشی کودکان، خطوط منحنی است. این خطوط نشاندهنده زندگی عادی و سرزنده آنهاست اما برای مثال در کودکان طلاق این خطوط کمتر در نقاشیهایشان دیده میشود، هر چند علاوه بر کودکان طلاق در مواردی که وضعیت اقتصادی خانواده بسامان نیست و مشکلات مالی وجود دارد، میتواند در روابط افراد خانواده اثرگذار باشد که تأثیر آن فقدان خطوط منحنی در نقاشی کودکان خواهد بود. از سوی دیگر درصد بالایی از کودکان طلاق نسبت به سایر کودکان، خود را در نقاشی خانواده حذف کردهاند. در واقع بهطور قابل ملاحظهای حذف اعضای خانواده در نقاشی خانواده کودکان طلاق در مقایسه با دیگر کودکان، بیشتر است. همچنین کودکان طلاق بیشتر از بقیه در نقاشیهایشان، یک یا چند شکل را از بقیه جدا ترسیم میکنند؛ زیرا کودک این شکلهای جدا از هم ترسیم شده را به عنوان بخشی از یک خانواده واحد درک نکرده یا اینکه در برقراری ارتباط با اعضای دیگر خانواده دارای مشکل است. علاوه بر آن، پژوهشها نشان میدهد همه کودکان طلاق در نقاشی به ترسیم نشانههای منفی احساسات از طریق صورت پرداختهاند ولی هیچکدام از دیگر کودکان، ویژگی نقاشی «ترسیم نشانههای منفی احساسات از طریق صورت» را نداشتهاند. در کنار آن، یافتهها نشان میدهد که کودکان پسر طلاق با کودکان دختر طلاق از لحاظ نوع والدی که بزرگتر رسم میکنند با هم متفاوتاند. «دختران طلاق» نسبت به پسران طلاق به نسبت بیشتری شکل مادر را در اندازهای بزرگ ترسیم میکنند و «پسران طلاق» نسبت به گروه دختران طلاق به نسبت بیشتری پدر را در اندازه بزرگ ترسیم میکنند.
* نقاشیهایی روی کارتن
در این میان اما شاید برخی نقاشیها هرگز دیده نشود، نقاشیهایی که روی کارتن کشیده میشود، یا حتی ممکن است روی شیشه کثیف یک ماشین نقش ببندد. نقاشیهایی که دستان کودکان کار، آنها را خلق میکنند. کودکانی که مفهوم خانواده برایشان بسیار متفاوت از آن چیزی است که برای دیگر کودکان شکل میگیرد. کودکان کار، همانهایی هستند که رؤیاهای بزرگشان فرصت ترسیم روی کاغذهای سفید و رنگ شدن با مدادهای رنگی اعلا را ندارد. رؤیاهای آنان، همانجا توی ذهنشان رنگ میشود، بیهیچ مداد رنگی یا ماژیک و مداد شمعیهای رنگارنگ. آنان دنیای خاکستری واقعیشان را با رؤیاهایی رنگین در ذهن قابل تحمل میکنند. کسی برای تحلیل نقاشی آنان وقت نمیگذارد. خانواده برای خیلی از آنان یعنی خیابان و احتمالاً اگر قرار باشد چیزی به نام خانواده را نقاشی کنند، شهری شلوغ، خاکستری و غبارآلود را میکشند که لابد خورشیدی کمرنگ در آن گوشهها به امید طلوع سرک میکشد.
کار هایتان