سرنوشت دختر 20 ساله پس از اقدام به سومین خودکشی
نمی دانم سرنوشت من چگونه رقم خورد که فقط طی سه سال همه زندگی ام به هم ریخت و آمال و آرزوهایم درهم پیچید. چه شد آن آرزوها و خیالاتی که به خاطر آن ها زندگی می کردم و بارها در تصورات ذهنی، خودم را در کلاس های دانشگاه می دیدم و در همایش های مختلف به خاطر تلاش هایم در کسب مدارج علمی بالاتر مورد تقدیر قرار می گرفتم اما همه این ها خیالاتی بیش نبود و من در حالی از اوج عزت به دره ذلت افتادم که تا چشم باز می کنم خود را روی تخت بیمارستان می بینم که به خاطر مصرف قرص های توهم زا جان خود را به خطر انداخته ام...
به گزارش پارس به نقل از خراساندختر 20 ساله که پس از اقدام به سومین خودکشی، با کمک اهالی محل از مرگ حتمی نجات یافته بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: 10 ساله بودم که پدرم را از دست دادم و مادرم سرپرستی من و خواهر و برادرم را به عهده گرفت او زنی مقاوم بود و برای سر و سامان دادن من تمام تلاشش را به کار می برد. به رشته رایانه علاقه زیادی داشتم به همین خاطر از وقتی که وارد مقطع راهنمایی شدم اوقات بیکاری ام را به کلاس های مختلف می رفتم و مدارک زیادی را در رشته رایانه به دست آوردم. نمرات درسی بالای من و خواهرم موجب شده بود تا مادرم احساس رضایت کند و او تنها به خاطر برادرم نگران بود که با دوستان نابابی رفاقت داشت. چند سال بعد در سال دوم رشته ریاضی تحصیل می کردم که یک روز به خاطر نداشتن کلاس درس با دوستم قرار گذاشتیم گشتی در بازار بزنیم آن روز سردی هوا ما را داخل یک خواربارفروشی (سوپر مارکت) کشاند و بدین ترتیب اولین رابطه دوستی خیابانی من و «صابر» شکل گرفت. خودم هم باور نمی کردم چگونه درگیر عشقی خیابانی شدم وقتی به خود آمدم که مدیر مدرسه مادرم را برای غیبت های غیرموجه من به مدرسه دعوت کرد. مدیر مدرسه معتقد بود مشکلی در زندگی من به وجود آمده که چنین با افت تحصیلی روبه رو شدم آن روز ترسیدم مادرم متوجه دوستی خیابانی من و صابر شود به همین دلیل تلفنی به صابر گفتم: می خواهم به منزل یکی از بستگانم در شهرستان بروم اما او مرا به مغازه اش برد و سه روز در آن جا مخفی کرد تا این که روز بعد با شکایت مادرم دستگیر شدیم و با وساطت بزرگ ترها با یکدیگر ازدواج کردیم بعد از این ماجرا بود که فهمیدم صابر اعتیاد شدیدی به مواد مخدر صنعتی دارد و با دختران دیگری نیز در ارتباط است طولی نکشید که من هم معتاد شدم و به شرکت در پارتی های شبانه روی آوردم. در همین پارتی ها بود که با جوان دیگری آشنا شدم و با گذشتن از همه حق و حقوقم از صابر طلاق گرفتم. دیگر مصرف قرص های روانگردان در پارتی ها برایم عادت شده بود به طوری که بارها در حالت توهم دست به خودکشی زدم و این بار نیز با کمک اهالی از مرگ نجات یافتم، اما...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
با سلام
پسری 20 ساله معتاد به مواد مخدر صنعتی و دزد که با دختر 7 ساله صاحب زمین کشاورزی که پدر پسره بعنوان زارع و مستاجر روی زمین صاحبش کار میکرد پس از هتک حرمت دختر را بیمارستان آمل پذیرش ننموده و راهی بیمارستان تهران شده است این ماجرا کاملا واقعی است...(استغفرالله ربی و اتوب الیه)