مهم ترین ویژگی های دختران
میلاد حضرت معصومه(س) بهانه ای برای صحبت از دختران ایران زمین/ تولید اورانیوم خانگی؛ اوج آشپزی پسرها
به مناسبت روز دختر سراغ خانواده ای رفته ایم که داشتن یک دختر برایشان به حسرت تبدیل شده است
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- آذر صدارت- امروز، روزی است برای دختران! مهم نیست آرام و سر به زیر و درونگرا هستی یا شلوغ و پرجنب و جوش و برونگرا. مهم نیست لباس رسمی می پوشی یا تیپ اسپرت با کفش آل استار. مهم نیست زیر چتر حمایت خانواده، درس می خوانی و غرق در رویاهای دور و درازی یا شرایط، از تو شخصیتی محکم و جدی ساخته که روی پای خودت بایستی و پاک و شرافتمندانه کار و تلاش کنی. مهم این است که دختری و امروز به مناسبت روز تولد حضرت فاطمه معصومه(س)، خواهر بزرگوار امام رضای مهربان(ع)، روز توست. روزی برای یادآوری ویژگی ها، نیازها، توانایی ها، ارزش ها و جایگاه تو به خودت و بقیه. امروز در «زندگی سلام» به تو، دخترِ پاک و نجیب و مهربان و عاقل و دوست داشتنیِ ایرانی، سلام می کنیم و تبریک می گوییم؛ و با هم پررنگ ترین ویژگی های عموم دختران ایرانی در سه مقطع کودکی، نوجوانی و جوانی و تفاوت چشمگیرشان با پسران این مرز و بوم را مرور می کنیم. تفاوت های شیرینی که نه نشانه ضعف این است و نه نشانه برتری آن؛ که نشان دهنده زیباییِ هر کدام در جایگاه خود و کامل شدنِ زن و مرد، توسط دیگری است. با ما باش...
وقتی دخترها بچه اند/ عروسک قشنگ من، آروم خوابیده!
دخترخانم ها از همان بدو تولد، تفاوت های اساسی و ساختاری با پسربچه ها دارند که ریشه در تفاوت رشد و عملکرد نیمکره های چپ و راست مغز دارد. در آقاپسرها، نیمکره چپ که عملکرد تجزیه و تحلیل واقعیات و تشخیص و منطق و حساب و کتاب را انجام می دهد فعال تر است و فعالیت نیمکره راست که کار تصور و تخیل و رویاپردازی و مدیریت عواطف را بر عهده دارد و معمولا در قالبِ الهام و احساس و ریسک پذیری بالفعل می شود، در دخترخانم ها قوی تر است. همین عامل به علاوه تفاوت های زیست شناسی و روان شناختی، دست به دستِ هم می دهند تا دختربچه ها، بیش از پسربچه ها جذبِ عناصر بصریِ اطرافشان شوند و دقایق طولانی با چشم های باز و کنجکاو، به دور و بر نگاه کنند یا مثلاً این که:
دختربچه ها، معمولا زودتر از پسرها راه می افتند و زبان باز می کنند و البته خیلی بیشتر هم حرف می زنند!
دختربچه ها، به نسبت پسرها، زودتر به مهارت های ظریفی مثل دست گرفتن مداد یا قیچی مسلط می شوند.
دخترکوچولوها شاید مثل پسرها در زمان عصبانیت و ناراحتی، خشونت رفتاری و فیزیکی نداشته باشند اما در مقابل زودتر به خشونت کلامی رو می آورند و از کلماتی مثل «متنفرم» استفاده می کنند.
دخترها از همان بچگی، تر و تمیزتر از پسربچه ها هستند. گواه این ادعا هم، موهای بلند و تابدار و تمیزشان در برابر موهای اغلب ماشین شده آقاپسرهاست. این امر نشان دهنده صبر و تحمل بیشترِ دخترها هم هست.
شاید شما هم آن بخش از برنامه خندوانه را دیده باشید که مجری از مهمانان آقا و خانم یک سوال مشترک می پرسید که: «بچه بودین شیطون بودین؟»؛ معمولا اغلب آقایان در جواب این سوال اعتراف می کردند که: آره من بچه بودم خونه مونو آتیش زدم! در حالی که معمولا اوج شیطنت خانم ها در برداشتن مداد بابا و قایم شدن زیر مبل خلاصه می شد. بله، دخترها به طور معمول آرام تر و سربه راه تر از پسرها هستند.
اغلب دخترها در بچگی، یک عروسک دارند که از بقیه خاص تر است و تمام اوقات شبانه روز، در مهمانی و مسافرت همراهشان است. با عروسکشان غذا می خورند، حمام و آرایشگاه و مطب دکتر می روند و عروسک به بغل می خوابند.
دختربچه ها بیشتر طرفدار بازی های بی سروصدا و نشستنی هستند و اغلب از همان کودکی، گذشت و مهربانی و حس قشنگ مادری را در بازی با عروسک هایشان تمرین و تجربه می کنند. برخلاف پسرها که طرفدار اسباب بازی های پرسروصدا مثل تفنگ و ماشین شارژی و بازی های پرتحرک و هیجانی مثل فوتبال و قایم باشک هستند.
به نسبت پسربچه ها، دخترها خودخواهی و تمامیت خواهیِ کمتری دارند و راحت تر وسایل شان را در اختیار دوستانشان می گذارند.
سیندرلا، زیبای خفته، سفیدبرفی، جودی ابوت، آن شرلی و... شخصیت های کارتونی مورد علاقه اغلب دختربچه ها در نسل های مختلف است. شخصیت هایی که به شکل تمام و کمال، تصویرگر دنیای شاد و لطیف دخترانگی است. این ها را مقایسه کنید با اسپایدرمن، هالک، بتمن و بن تن که کاراکترهای کارتونی موردعلاقه پسرهاست و بی خیالی و خشونت، مهم ترین ویژگی شان به حساب می آید!
شاید رویای پوشیدن پیراهن بلندِ سفید و تاج و تور پرزرق و برق عروسی هم از دلِ همین کارتون ها و افسانه های پریان به دل دختربچه ها راه پیدا می کند. هر چه هست، دختربچه ها عاشق جشن عروسی و لباس عروسند.
دخترخانم ها از همان بچگی، یک جور ملاحت و مهربانیِ شیرین دارند. این را اضافه کنید به خوش زبانی و ناز و اداها و خنده های بامزه و شیطنت های ریز تا رازِ جذابیتشان برای بابا و عمو و دایی را بفهمید.
وقتی دخترها نوجوانند/ بالی از پروانه می خواهد دلم!
نوجوانی، بهارِ دخترانگی است. درست همان زمانی که شخصیت دخترخانم ها شکل می گیرد، دخترانگی تمام و کمال در وجودشان قد می کشد و تفاوت هایشان با پسرهای همسن و سال، بیش از هر وقتِ دیگری به چشم می آید. درست است که دختران در سنین بلوغ و نوجوانی، در تیپ های متفاوتی دسته بندی می شوند اما عموما، ویژگی، علایق، سلایق و رفتارهای مشترکی دارند که تمامی شخصیت های درونگرا، برونگرا، آرام و شلوغ را شامل می شود. مثلاً:
خانم ها عموما حافظه قوی و خاطرات پررنگ و ماندگاری از اغلب لحظات زندگی شان دارند. شروع ثبت خاطرات در قالب عکس و یادداشت در سنین نوجوانی است. شک نکنید که یک دختر نوجوان، دست کم یک دفترچه خاطراتِ قفل دار و یک بلاگ با یادداشت های خصوصی دارد!
دنیای دوستی و رفاقت دختران نوجوان، یک دنیای پراحساس و رنگی است. آن ها علاوه بر این که یک دوستِ خاص و صمیمی دارند که سنگ صبور آن ها و شنونده حرف های درگوشی شان است، معمولاً عضو یک گروه پنج شش نفره دوستانه هم هستند که وقت و بی وقت دور هم جمع می شوند، هوای هم را دارند و از پوست و مو و تیپ و قیافه هم تعریف می کنند. درست برخلاف پسرها که معمولاً رفیق خیلی صمیمی کم دارند و با همه یک دوستی ساده دارند و جمع هایشان خلاصه می شود به درآوردن ادای هم و مسخره کردن این و آن!
ارسال پیامک با کلمات و جملات رمزی و مکالمات تلفنی دوسه ساعته دوستانه با پایان بندیِ همیشگی «اول تو قطع کن!» از دیگر ویژگی های مشترک دوران نوجوانی دخترخانم هاست.
بیشتر دختران نوجوان، ابراز علاقه به یکی از معلم های مهربان دوران دبیرستان در قالب نامه یا تقدیم گل و هدیه را تجربه کرده اند. برخلاف پسرها که معمولا معلم هایشان را به چالش می کشند.
در این سن، دخترها بیش از پیش مراقبِ وسایل خود هستند. لپ تاپ و تبلت و تلفن همراهشان را تمیز نگه می دارند و به آن استیکرهای رنگی می چسبانند و تا سال ها از کارتن و بسته بندی این وسایل مراقبت می کنند. این را مقایسه کنید با پسرها که تقریبا درباره هر چه کنجکاو باشند، باز و تکه تکه اش می کنند تا ببینند چطور کار می کند!
عجیجم، عجقم، عَجَلم، و... از کلماتی است که شاید شما هم آن ها را با لحنی کودکانه از زبان دختران کم سن و سال شنیده باشید. یک جور لحن لوس و بچگانه که قرار است جذاب باشد اما با عرض شرمندگی طی نظرسنجی های انجام شده در تمام دنیا، اتفاقاً مخاطب را گیج می کند!
برعکس بعضی پسرها که معمولا تا یکی دو هفته قبلِ از کنکور، هنوز چیزی از تست و تاریخ آزمون و شماره داوطلبی شان نمی دانند و اغلب می خواهند رپِر و دی جی و خواننده شوند، دختران پشتکار خوب و نمرات درخشانی دارند و با هدف خانم دکتر یا خانم مهندس شدن، از خیلی قبل تر شروع به تست زدن و آماده شدن برای کنکور می کنند.
دختران در این سن، بیش از همیشه جذب دنیای رنگی و جذاب هنر می شوند. نقاشی، عکاسی، بافتنی، خیاطی و... هنرهایی هستند که اغلب دخترخانم ها در آن دستی دارند.
بخش زیادی از پول توجیبی دختران نوجوان، خرج خرید شال های گل گلی، جوراب های رنگی، لاک، دستبند و گوشواره های فانتزی و عطر و اسپری می شود. ضمن این که معمولاً بین لباس های مرتب کشو و کمدشان، صابون معطر و شیشه های خالی عطر دیده می شود. این را مقایسه کنید با جوراب های گوله شده و بدبو و شلوارهایی که همان طور که از پا درآمده، گوشه و کنار اتاق پسرها دیده می شود.
برخلاف اشتهای سیری ناپذیر پسرها در سن بلوغ و نوجوانی که به قول مادر بزرگ ها، سنگِ سیاه را هم قورت می دهند، دخترخانم ها در این سن بی اشتها هستند و به سختی و با اصرار بقیه لب به غذا می زنند.
در کیف هر دختر نوجوان، دست کم یک آینه، یک بسته پاستیل میوه ای و دوبسته لواشک انار پیدا می شود. می گویید نه؟ امتحان کنید.
بیشتر دخترها، عاشق فیلم های عاشقانه، سریال های احساسیِ پرسوز و گداز، ترانه های حزن آلود مریم حیدرزاده و حس نوستالژیکِ ساعت و دقیقه های جفت هستند. یک پارادوکس عجیب با دنیای پسرها که اوج عشق و حالشان دیدنِ فیلم های حادثه ای و پر از خون و خونریزی مثل جیغ، ارّه، ومپایر و بازی های هیجانی ِایکس باکس است!
شاید شما هم آن جوک بامزه را شنیده باشید که: «یه دختره تو گوگل سرچ می کنه: همون آهنگی که امروز صبح تو تاکسی شنیدم لطفا!»
واقعیت این است که این جوک، نشان دهنده سادگی، خوش بینی، خوش باوری و از همه مهم تر حواس پرتی اوست. ویژگی هایی که یک جورهایی تکمیل کننده وجودِ دوست داشتنی یک دختر از نوع نوجوانش است.
وقتی دخترها جوانند/هر کجا هستم، باشم؛ آسمان مال من است!
دخترانِ جوان، نماد شادی، طراوت، سرزندگی، خلاقیت و پویایی هستند. دختران جوان، نمادِ زایش، مادرانگی، مهربانی، لطافت و ملاحت اند؛ دخترانِ جوان، خودِ خودِ زندگی هستند.
جزوه های دقیق و خوش خط، نوشته شده با مدادهای تراشیده و نوک تیز یا روان نویس های رنگارنگ و خوش دست، یکی از مشخصه های جالب دخترانِ جوانِ دانشجوست. همان جزوه هایی که پسرها آخر ترم برای داشتنش، التماس می کنند!
رنگ های پاستیلی و ملایم، حرف اول را در رنگ بندی وسایل شخصی اغلب دختران می زند. سفید، صورتی، لیمویی، گلبهی، آبی آسمانی، یاسی، فیروزه ای و... که هر کدام بیانگر یک حس خوب و پاک است.
برخلاف آقاپسرهای جوان که فقط به دنبالِ راه انداختنِ لحظه ایِ کارشان هستند و با هر چی بود می نویسند و هر چی شد می پوشند و هر جا شد می خوابند، دختران برای خودشان یک مجموعه اختصاصی از بالشت، پتو، ملحفه، لوازم تحریر و... دارند.
بیشتر دختران جوان، ناخواسته به «خاص» و «یونیک» بودن اهمیت می دهند. دوست دارند متفاوت لباس بپوشند و رفتار کنند و بگردند و برعکس پسران جوان که یک دست لباس برای خانه دارند و یک دست برای بیرون، ده ها لباس رسمی و غیررسمی برای موقعیت های مختلف دارند.
یک دختر جوان، معمولا منظم و دقیق است و هیچ مناسبتی، به ویژه تاریخ تولد اعضای خانواده را از یاد نمی برد. این طوری هاست که معمولا در روز پدر، با قیافه ای شبیه گربه شِرِک ماشینِ بابا را حسابی می شویند و برق می اندازند و روز تولد داداش، یک جین جورابِ درجه یک هدیه می دهند و به جبرانش، صاحب آیپد و آیفون می شوند!
دختر ها برخلاف آقاپسرها که به ندرت، آن هم درست لحظاتی که به خاطر نبود مامان و خواهر بزرگ تر دارند از گرسنگی تلف می شوند، آشپزی می کنند و فقط کمیت غذا برایشان مهم است، برای یک دختر، ظاهر و تزئین غذا حتی اگر یک نیمروی ساده باشد، حرف اول را می زند.
بله! اشک بعضی دخترها دمِ مشکشان است اما می دانستید همین لطافت و دل نازکی، مهم ترین راهِ ارتباط آن ها با خدا و اهل بیت (ع) است؟ عبادت لطیف دختران جوان را دیده اید؟ چادر سفید با گل های ریز، سجاده تمیز و اتوکشیده، مُهر و تسبیح معطر و گل های یاس روی جانماز! بعید است هیچ مردی با این کیفیت نماز بخواند!
برخلاف دورهمی های پسران جوان که معمولا در فلافلی و جیگرکی و باغ و استخر اتفاق می افتد، معمولا دختران همدیگر را در کافه های شیک، سالن های تئاتر و گالری ها به صرف شِیک شکلاتی و اسموتی توت فرنگی و خامه دعوت می کنند.
درست برعکس پسرها که اسامی دوستانشان را با القابی مثل: کچل، دیلاق، نفله، خزوخیل و... در گوشی شان ذخیره می کنند، کافی است به سراغ تلفن همراه یک دختر جوان بروید تا با انبوه پسوند و پیشوندهایی مثل: عسل جون، سحرِ عزیز، مژگانِ نفس و... رو به رو شوید.
درست همان وقتی که اغلب پسران جوان در حال کل کل کردن توی گیم نت ها و کری خواندن توی اتوبان هستند، این دختران جوانِ خلاق و پویا و خوش ذوق اند که در جمعه بازارها و شبکه های اجتماعی و صفحات مجازی، به دنبال مشتری برای کسب و کار خانگی شان و پس انداز دوزار پول حلالند.
تا به حال به شکل حضور دختران جوان در شبکه های اجتماعی دقت کرده اید که چطور با آب و تاب از جزئیات ریز زندگی روزمره می نویسند و عکس های خوش آب و رنگ با کادرهای دقیق و هنرمندانه می اندازند و با ارائه همین جزئیات به ظاهر بی اهمیت اما به واقع عمیق و مهم، حجم سرشاری از رنگ و روح و انرژی به دنیای مجازی می دهند؟
... و اما عشق! مادربزرگم همیشه می گفت: «هیچ چیز مثل عشق، یک زن را زیبا نمی کند!»؛ عشق، کیفیتی بی مثال از ترکیب حزن و شادی و صبر و دلهره است که یک زنِ جوان را، بیش از هر وقت دیگری جذاب می کند. دختران جوان با تمامِ وجود عاشق می شوند و اگر از همسرشان، صداقت و تعهد ببینند، تا همیشه پای این عشق می مانند...
خلاصه همان طور که اول پرونده هم گفتیم این تفاوت ها دلیل برتری دخترها بر پسرها یا برعکس نیست بلکه نشان دهنده آن است که خلقت با همین تفاوت ها زیبا شده است تا آدم ها مکمل هم باشند، برای همین جالب نیست که یک دختر مثل پسرها زمخت و خشن باشد و یک پسر مثل بعضی دخترها خیلی نازک نارنجی و ... چون نقش های اجتماعی، خانوادگی و... مخدوش می شود و آدم ها سرجای خودشان نخواهند بود.
شعر طنز/ روز فراموش نشدنی!
زنم دیشب زمان خوردن شام/ کمی خندید و بعدش گفت آرام:
«تو! می دانی گُلم! فردا چه روزیست؟/ وَ یا فکرت به اوزان عروضی ست؟
همان روزی که خیلی باشکوه است/ وَ نقل لاینِ اعضای گروه است!
خریدی کادوی شیکی برایم؟/ محبّت را ببین توی صدایم!»
به او گفتم که «معلوم و عیان است/ که فردا سالروز عقدمان است»
کمی درهم شد و خود را تکان داد/ سرِ چنگال را فوری نشان داد!
وَ من ترسیدم و گفتم که «بی شک/ تو! دنیا آمدی فردا، مبارک»
دو چشمش گِرد گشت و کرد اخمی/ دهانش باز شد چون شیر زخمی!
یقینم شد که من در اشتباهم/ وَ آمد استرس توی نگاهم!
سپس گفتم: «یقین دارم همین است/ که فردا سالروز کشف چین است!»
زنم فریاد زد «ای مرد خیره!/ الهی خواهرت امشب بمیره!
بوَد فردا به نام "روز دختر"/ گذاری نام خود را مرد و همسر؟
به منزل آمدی با دست خالی؟/ وَ می کوبی به طبل بی خیالی؟»
شبیه برّه گفتم پیش گرگی:/ «شما دختر که نه، مادربزرگی!»
[شَتلق! این صدای اصابت دیس برنج، کفگیر و... بر سر من بود]
کنون جز روز زن یا روز مادر/ خرم کادو برایش روز دختر!
امیرحسین خوش حال
سفر حضرت معصومه(س) به ایران؛ نقطه عطف در تشکل بخشی به پیروان اهل بیت(ع)
جواد نوائیان رودسری- در میان تمام امام زادگانی که مرقد آن ها در ایران قرار دارد، حضرت فاطمه معصومه(س)، از جایگاهی ممتاز برخوردار است. شهر قم، سال هاست که افتخار میزبانی خواهر ارجمند و بافضیلت امام رضا(ع) را دارد؛ خواهری مهربان که دوری از برادر بزرگوارش را تاب نیاورد و پس از رسیدن اخبار محدودیت هایی که مأمون برای امام(ع) ایجاد کرده بود و نیز، شنیدن قصیده پرشور دعبل خزاعی، برای دیدار برادر راهی مرو شد؛ اما سفر او، با بروز بیماری و در نهایت، رحلت جانگدازش در شهر قم، ناتمام ماند. بی تردید، شهر قم در آن زمان، یکی از مهم ترین مراکز استقرار شیعیان در ایران محسوب می شد و حضرت معصومه(س)، با علم به این مسئله، ترجیح داد روزهای پایانی حیات مبارکش را در این شهر و در میان دوستداران اهل بیت(ع) بگذراند. آشنایی با کانون های سکونت شیعیان در ایران و به ویژه قم و همچنین بررسی دلایل سفر حضرت فاطمه معصومه(س) و تأثیر آن بر این امر، موضوع گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین محمدهادی یوسفی غروی، استاد برجسته تاریخ اسلام، است که در پی می آید.
* نخستین مراکز تجمع شیعیان در ایران، به ویژه پیش از ورود امام رضا(ع)، چه مناطقی بود و در این میان، شهر قم از چه جایگاهی برخوردار بود؟
محل سکونت و تمرکز شیعیان ایران، در وهله اول، شهر قم بود. نخستین بار، تعدادی از شیعیان کوفه، که همراه با «عبدالرحمن بن محمد کوفی»، در دوره اموی، علیه ظلم و ستم «حجاج بن یوسف ثقفی» قیام کرده بودند، به قم هجرت کردند. به گواهی تاریخ، «عبدالرحمن» ابتدا از عوامل حکومت اموی بود، اما بعد از مدتی علیه «حجاج» و در نهایت، حکومت اموی ها، قیام کرد. برخی منابع تاریخی، شمار سپاهیان «عبدالرحمن» را تا هشتاد هزار نفر نیز ذکر کرده اند که تعداد زیادی از آنها، از «قرّاء» کوفه؛ یعنی از باسوادان، مسئله دانان، قرآن خوانان و فرهیختگان این شهر محسوب می شدند. از جمله افرادی که در این قیام شرکت کرد، «کمیل بن زیاد نخعی»، از یاران معروف و مشهور امیرمؤمنان(ع) بود. قیام «عبدالرحمن بن محمد کوفی»، با شکست روبه رو شد. در پی این شکست، تعدادی از شیعیان کوفه ناچار شدند، برای در امان ماندن از آزار و اذیت عوامل بنی امیه، به سایر نقاط و از جمله ایران، مهاجرت کنند. در این میان، «اشعریان یمنی» مقیم کوفه، به ایران هجرت کردند و پس از این که به قم رسیدند، با ساکنان بومی قم توافق کردند در این منطقه ساکن شوند. محل سکونت آن ها در قم، عمدتاً در محدوده ای قرار داشت که امروز هم با نام محله «عربستان»، در این شهر، معروف است. در آن زمان، در شهر قم، هنوز گروهی از زرتشتیان نیز سکونت داشتند. با این وجود، پس از مدتی تعداد گروندگان به دین مبین اسلام افزایش پیدا کرد و در نهایت، شهر قم به شهری که تمام جمعیت آن را مسلمانان تشکیل می دادند، تبدیل شد. البته باید این مطلب را یادآوری کنم که نخستین شیعیانی که به قم آمدند، عموماً دوستداران و محبّان اهل بیت(ع) بودند. به دیگر سخن، دلیلی در دست نیست که بتوانیم آن ها را شیعیان مکتبی و اعتقادی بنامیم، هرچند در میان آنها افرادی با گرایش های آشکار به مذهب شیعه وجود داشت. با این حال، شیعیان کوفی مهاجر به قم، بعدها در زمره شیعیان اعتقادی و مکتبی اهل بیت(ع) نیز قرار گرفتند. سکونت این شیعیان در شهر قم، به تدریج باعث مهاجرت تعداد بیشتری از دوستداران اهل بیت(ع) به ایران و به ویژه این شهر شد. به تدریج نقاط دیگری در این منطقه هم میزبان شیعیان شدند، از جمله کاشان و ری؛ اما قم به لحاظ میزبانی و سکونت شیعیان، جایگاه ممتازی داشت. به طوری که در تاریخ، دوره هایی را می بینیم که در این شهر به غیر از دوستداران اهل بیت(ع) کسی زندگی نمی کرده است. در حالی که دو شهر کاشان و ری، با وجود این که جمعیت قابل ملاحظه ای از شیعیان را در خود جای داده بود، فقط به شیعیان اختصاص نداشت و پیروان سایر مذاهب اسلامی نیز در آنها سکونت داشتند. به جز مناطقی که برشمردم، خراسان را هم می توان یکی از کانون های استقرار شیعیان دانست. شهر نیشابور، که از مراکز علمی و دینی بزرگ آن زمان بود، یکی از نقاطی است که دوستداران اهل بیت(ع) در آن حضور داشتند. همان طور که می دانید، پس از ورود امام رضا(ع) به این شهر و آشنایی علما و طلاب نیشابور با ایشان، این علاقه ابعاد گسترده تری پیدا کرد. امام رضا(ع) هنگام خروج از نیشابور، حدیث مشهور «سلسلة الذهب» را، از اجداد طاهرینشان، روایت فرمودند که شهرت فراوانی دارد. با وجود اصرار «مأمون»، برای عبور ندادن امام رضا(ع) از نقاط پرجمعیت و به ویژه، شیعه نشین، حضور ایشان تأثیر خود را گذاشت و باعث گسترش فرهنگ شیعی و افزایش دوستداران اهل بیت(ع) در نواحی مختلف و به ویژه، خراسان شد. بعدها، افزون بر نیشابور، شهر «بیهق» یا سبزوار امروزی نیز از جاهایی بود که شیعیان اولیه در آن سکونت پیدا کردند.
* چه عواملی باعث هجرت حضرت فاطمه معصومه(س) به قم شد؟
من در کتابم، «موسوعة التاریخ الاسلامی»، به تفصیل و با دقت در روایات مختلف تاریخی، این موضوع را بررسی کرده ام. برخلاف آن چه در میان برخی عامه شهرت دارد، حضرت فاطمه معصومه(س)، با کاروانی عظیم و مجلل به قم نیامدند. کاروان ایشان، چنان که برخی روایت می کنند، شامل بزرگان بنی هاشم و موالیانشان نبود و در زمان ورود این بانوی بزرگوار به شهر قم، درگیری و جنگی هم روی نداده است. چنین ادعاهایی، صرفاً داستان است و واقعیت ندارد. آن چه از نظر تاریخی درست به نظر می رسد، این است که طولانی شدن سفر حضرت امام رضا(ع) از یک سو و از سوی دیگر، انتشار قصیده معروف «دعبل خزاعی»، که به قصیده «تائیّه» مشهور است، باعث بروز نگرانی در میان خانواده و دوستداران امام(ع) و زمینه ساز حرکت آن ها به سمت ایران و شهر مرو شد. واقعیت این بود که مأمون، با وجود طولانی شدن حضور امام رضا(ع) در مرو، اقدامی برای انتقال خانواده ایشان از مدینه به این شهر انجام نداد. شاید توقع عمومی این بود که مأمون این کار را انجام بدهد، اما او بنا به دلایلی که می دانیم، مایل به انجام این کار نبود و در نهایت هم این کار را انجام نداد تا این که امام رضا(ع) را به شهادت رساند. بنابراین، وقتی اخباری پراکنده، درباره رفتار مأمون با امام(ع) و نیز، قصیده معروف دعبل، که در آن از شهادت امام رضا(ع) سخن به میان آمده بود، به مدینه رسید، باعث عزیمت تعدادی از افراد خانواده و شیعیان ایشان به سمت مرو شد.
* یعنی یک قصیده می توانست چنین تأثیری در پی داشته باشد؟
بله، بسیار تأثیرگذار بود. در آن زمان شعر ابزاری قوی برای انتقال اخبار و نظرات محسوب می شد. در تاریخ داریم که قصیده دعبل، زودتر از خود او به قم رسید و وقتی او، ضمن بازگشت به بغداد، از شهر قم عبور کرد، مردم از او خواستند در مسجد جامع شهر، قصیده خود را برای آنها بخواند. وقتی خبر قصیده دعبل و اخباری که اشاره کردم، به مدینه رسید، حضرت فاطمه معصومه(س) تصمیم گرفت به سمت مرو عزیمت کند و به دیدار برادر بزرگوارش برود. حضرت معصومه(س)، خواهر تنی امام رضا(ع) بود و این مسئله باعث محبت و علاقه بیشتر او به برادر گرامی اش می شد. ظاهراً عزیمت این بانوی بافضیلت به سمت ایران، پس از موسم حج بوده است. رسم بر این بود که کاروان حجاج پس از انجام مناسک حج، راهی مدینه شود تا حجاج بتوانند مرقد مطهر رسول خدا(ص) را زیارت کنند. در آن زمان، مناطق داخلی ایران به «جبال» شهرت داشت. وقتی کاروان حجاج «جبال» به مدینه رسید، حضرت فاطمه معصومه(س) تصمیم گرفت همراه با این کاروان به ایران و در نهایت، مرو سفر کند. به این ترتیب، حضرت معصومه(س) با کاروان جبال همراه شد و به ایران آمد، اما در منطقه ساوه بیمار شد و چون می دانست شیعیان در قم سکونت دارند، از کاروانیان خواست ایشان را به قم برسانند. در قم، قبیله اشعری، که مهم ترین قبیله شیعی قم محسوب می شد، میزبان این بانوی بافضیلت شد. ایشان مدتی پس از ورود به قم، بر اثر بیماری، رحلت فرمود.
* دلیل توجه شیعیان به شهر قم، پس از رحلت حضرت معصومه(س)، چه بود؟
رحلت حضرت فاطمه معصومه(س) در قم و احترامی که قمیان و سایر شیعیان برای ایشان قائل بودند، از یک سو و روایات و احادیثی که درباره مقام ارجمند این بانوی بزرگوار، از معصومین(ع) وارد شده است، از سوی دیگر، توجه و اقبال بیشتر شیعیان به شهر قم را در پی داشت. پیش از ورود حضرت معصومه(س) به قم، روایتی از حضرت امام صادق(ع) درباره جایگاه علمی و معنوی ایشان نقل شده بود. غیر از این روایت، روایات دیگری هم درباره کرامات و جایگاه والای ایشان، از سایر معصومین(ع)، وجود داشت که بعدها، باعث توجه بیشتر به مرقد ایشان در شهر قم شد. ظاهراً پس از رحلت حضرت معصومه(س)، جمعی از شیعیان قم به محضر امام رضا(ع) رسیدند و ایشان جایگاه و مقام علمی و تقوای خواهرشان را به آن ها یادآوری کردند. امام رضا(ع) خطاب به «موسی بن نخع»، درباره مقام حضرت معصومه(س) می فرمایند:«مَن زارَها عارِفاً بِحَقِّها وَجَبَت لَهُ الجَنَة؛ هر کس او [حضرت معصومه(س)] را با معرفت نسبت به حقش زیارت کند، بهشت بر او واجب می شود.» چنین مضمونی از امام جواد(ع) نیز روایت شده است. طبعاً این روایات باعث توجه بیشتر شیعیان به مرقد مطهر این بانوی بزرگوار و تجمع علما و صلحا در شهر قم شد که برکات علمی و عملی فراوانی را برای جهان اسلام در پی داشت.
دخترم تو جایگزین نداری!
زهرا چیذری- شیشه نازک دلش زود ترک برمیدارد و به قول سهراب اگر میخواهی به سراغش بروی باید نرم و آهسته قدم برداری و مواظب تارهای لطیف و ابریشمی احساساتش باشی تا نکند به یکباره پاره شود. که اگر شیشه دلش ترک بردارد و تارهای ابریشمین احساساتش پاره شود به این آسانیها نمیشود آن تارها را به یکدیگر گره زد و آن شیشه را بند زد؛ آخر او دختر است و قرار است بزرگترین مسئولیت آفرینش بر دوشهای نازکش گذاشته شود؛ او قرار است در آینده بهشت را با همه عظمتش زیر پا قرار دهد و برای رسیدن به معراج بال بگشاید. او دختر است و قرار است مادر شود.
تمام هستی را که بگردی رابطهای به زیبایی رابطه پدر و مادر و فرزندان نمیتوانی پیدا کنی. پدر و مادر که باشی دلت میخواهد هستیات را به پای فرزندانت بریزی تا زیباترین تصویر در آینده آنها رقم بخورد و برف شادی و خوشبختی همیشه بر سر و رویشان بنشیند. در این بین کافی است تا دختر دار شوی و خوشایندترین احساس آفرینش را با نگاه پر مهر و عمیق دخترانهاش درک کنی. با گرمی دستان کوچکش وقتی که انگشتانت را آنچنان محکم در دست میگیرد که انگار دنیا در انگشتان تو جا گرفته است میتوانی اصیلترین محبتها را در گرمای مشت کوچکش لمس کنی. دختر دار که بشوی دنیایت رنگ و روی دیگری دارد. دلت میخواهد دخترت را مانند یک شاهزاد خانم رویایی بزرگ کنی و در قصر سپید آرزوها روی تختی از الماس بنشانی. با تمام این حرفها اما خیلی وقتها پدر و مادرهایی که همه وجودشان را وقف خوشبختی و سعادت فرزندانشان میکنند ممکن است در تشخیص شاخصهای این خوشبختی به نگاه خود بسنده کنند. همین مساله موجب میشود تا خیلی از اوقات فرزندان ما نتوانند خود را با شرایط واقعی جامعهای که در آن زندگی میکنیم وفق دهند؛جامعهای که در آن نه از قصر سپید رویا خبری است و نه از تختهای الماس وقف دارند و با چالشهای جدی مواجه میشوند و نمیتوانند استقلال واقعی و کنار آمدن با مشکلات زندگی را تجربه کنند. این مساله درباره دخترها به دلیل حساسیتهای روحی و چالشهایی که در جامعه با آن مواجه میشوند از اهمیت بیشتری برخوردار است.
بهانهای به زیبایی میلاد بانوی کریمه اهل بیت
نامگذاری یک روز از سال به نام روز دختر بهانه خوبی است تا این مخلوق ظریف و در عین حال محکم و دوستداشتنی خداوند را بیشتر و بهتر مورد توجه قرار دهیم. روز میلاد مبارک حضرت معصومه(س) دختر گرامی امام موسی بن جعفر بهترین گزینهای است که برای روز دختر میتوانست انتخاب شود. نگاهی به شخصیت و اقدامات این بانوی مکرمه بیانگر نقشهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی یک دختر جوان مسلمان است. وی یکسال بعد از تبعید برادر گرامیاش به خراسان برای دیدار با برادر راهی ایران شد. این بانو از راویان حدیث و علمای زمان خود بود که بسیاری از سوالات فقهی مردم را پاسخ میداد. این شخصیت علمی و مذهبی در عین حفظ عفت و حیای خود در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی نقشآفرینی داشت و در نهایت به شهادت رسید.
مهارتهایی که دختران امروزی باید بدانند
در دوران مادرها و مادربزرگهای ما یا حتی کمی قبلتر از آن برای موفقیت یک دختر در زندگی و جامعه نیاز بود تا او مهارتهایی را بیاموزد. این مهارتها، اما اغلب در آموزشهای هنری و مهارتهایی همچون خیاطی، بافتنی،گلدوزی و آشپزی خلاصه میشد. البته در آن دوران نیز مادرها و مادربزرگها به فراخور حال و رسم و رسوم زمانه سعی میکردند درسهای ملموس تری از زندگی را هم در کنار آشپزی و خیاطی به دختر بچهها یاد بدهند. اما امروز برای آن که دختربچهها بتوانند با مشکلات کمتری در جامعه حضور یابند و در زندگی شخصیشان بخوبی ایفای نقش کنند، به چه مهارتهایی نیاز دارند؟
آشپزی و گلدوزی مهارتی که جایگزین دارد
محمد پیروی خامنه، روانشناس و مدرس دانشگاه در پاسخ به این سوال جامجم میگوید: برای آن که افراد بتوانند در زندگی موفق باشند باید مهارتهای زندگی را آموزش ببینند. در غیر این صورت با مشکلاتی در زندگی آینده مواجه میشوند و همان طور که مشاهده میکنیم آمار طلاق بالا رفته و اغلب ازدواجها با انتخاب درستی صورت نمیگیرد. به گفته وی بسیاری از این افراد وقتی به روانشناسان مراجعه میکنند در عمل میبینیم مشکل بزرگی در زندگی ندارند، بلکه چالش اصلی آنها این است که بلد نیستند چگونه باید مسائلشان را حل کنند.
این استاد دانشگاه در برابر این نکته که آیا دختران امروزی هم به صرف آموختن مهارتهایی همچون گلدوزی و خیاطی میتوانند در زندگی موفق باشند میگوید: مهارتهایی همچون آشپزی و گلدوزی هم خوب است، اما به واسطه مقتضیات زندگیهای امروزی خیلی وقتها افراد دیگری هستند تا چنین کارهایی را برای ما انجام دهند همچنان که پیشرفت علم و تکنولوژی شیوه انجام چنین مهارتهایی را دگرگون کرده و خیلی وقتها دیگر اصلا نیازی به چنین مهارتهایی نداریم اما اگر کسی مهارتهای زندگی، شیوههای برقراری ارتباط با دیگران، حل مساله و مهارتهایی از این دست را بلد نباشد، نمیتواند زندگیاش را پیش ببرد و در بسیاری از مراحل زندگی باچالش مواجه میشود.
مهارتهایی برای همه بخصوص دختر خانم ها
پیروی خامنه با تاکید بر این که آموختن و آموزش چنین مهارتهایی لازمه زندگی و آینده موفق همه افراد اعم از پسر و دختر است، تاکید میکند: بدیهی است دخترها به دلیل روحیه حساسشان نیازمند توجه و سرمایهگذاری بیشتر هستند و از آنجا که قرار است دختران امروز مادران آینده باشند، نیاز است تا پدر و مادر و معلمها با نگاه دقیق تری با آنها برخورد داشته باشند و برای آیندهشان برنامهریزی کنند.
محبت کردن، عصبانی نشدن یا کنترل عصبانیت و کنترل استرس همگی بخشی از مهارتهای زندگی هستند که اگر بلد نباشیم در زندگی و ارتباطاتمان به مشکل بر میخوریم. به باور خامنه برخی از این مهارتهای زندگی با توجه به ویژگیهای روحی و روانی دختران اهمیت بالاتری پیدا میکند.
اعتماد به نفس پشتوانه زندگی یک دختر
کودکی یکی از مهمترین دوران زندگی ماست. آنچه در این دوران میآموزیم و درک میکنیم تا پایان عمر ما را همراهی میکند به همین خاطر است که اصلیترین بخش تربیتی انسان در دوران کودکی اتفاق میافتد. اعتماد به نفس هم یکی از آن گزینههایی است که با موفقیت ما در زندگی ارتباطی مستقیم و تنگاتنگ دارد. این امر درباره دختران اهمیت بیشتری مییابد و اگر امروز میبینیم بسیاری از دختران جوان در جامعه ما با انواع و اقسام جراحیهای زیبایی و مصرف داروهای چاقی و لاغری درگیرند و کشورمان در زمینه مصرف لوازم آرایشی در دنیا رتبه هفتم را دارد، همه و همه به موضوع اعتماد به نفس باز میگردد. به همین خاطر است که امام علی(ع) در حدیثی میفرمایند: بالاترین سرمایه اعتماد به نفس است.
اعتماد به نفس نداری؟ پس چه داری؟
پیروی خامنه در این باره میگوید: گاهی وقتها سر کلاس دانشگاه از بچهها میپرسم اگر کیف دختر خانمها را باز کنیم درون آن چه پیدا میکنید؟ پاسخ همه این است که یا لوازم آرایش پیدا میکنیم یا چیپس و پفک! بدیهی است با چنین خوراکیهایی و استفاده مداوم از لوازم آرایش، سلامت دختران ما تهدید میشود. وی تاکید میکند: بر اثر همین اعتماد به نفس پایین است که بوتیک داران و فروشندگان لوازم آرایش و همینطور مدسازان میتوانند در هر فصلی و هر زمانی از سال یک مد جدید ارائه دهند و خیلی از ما بدون آن که فکر کنیم، سراغ این مدها میرویم و از آنها استفاده میکنیم. به باور این استاد دانشگاه اعتماد به نفس و هویت دختران امروز ما با دوران کودکی آنها و رفتارهای خانواده و تربیت خانوادگی گره خورده است. به باور این روانشناس نباید در برابر اشتباهات کودک را تحقیر کرد بلکه باید جوری با او رفتار کنیم که اعتماد به نفسش تقویت شود.
خامنه همچنین به نقش تعلیم و تربیت معلمها و مدارس در سلامت روحی روانی بچهها اشاره کرده و میافزاید: به همین دلیل است که استانداردهایی برای اداره کلاس درس وجود دارد اما افزایش کمی دانشآموزان از یکسو و بیتوجهی به نقش بسیار مهم و تاثیرگذار معلمان ابتدایی و عدم حساسیت در انتخاب آنان موجب میشود ما خیلی وقتها به جای استفاده از چنین ظرفیتی در تربیت بچههای با اعتماد به نفس با چالش آمیز شدن این دوران مواجه شویم.
وی در ادامه میگوید: گوته نویسنده معروف آلمانی نیز درباره اهمیت اعتماد به نفس گفته است: اگر ثروتمند نیستی بسیاری از مردم ثروتمند نیستند، اگر سالم نیستی هستند افرادی که با معلولیت و پیری خوب زندگی میکنند، اگر سواد نداری با سواد کم هم میتوان زندگی کرد، اگر پست و مقام نداری داشتن پست و مقام مهم شامل تعداد محدودی از آدمها میشود، اما اگر اعتماد به نفس نداری متاسف باش چون هیچ چیز نداری.
مهارتهایی که نمیگذارد بشکنیم
علاوه بر هنرهای دستی و آشپزی مهارتهای دیگری همچون مهارت برقراری ارتباط با دیگران، کنترل استرس،افزایش عزت نفس، کنترل اضطراب، فائق آمدن بر کمرویی، مواجهه با شکست و مدیریت احساسات، مهارت تصمیم گیری بخصوص در مواقع حساس، تفکر خلاق و بسیاری از عناوین دیگری که تحت عنوان کلی مهارتهای زندگی از آنها یاد میکنیم میتواند به دختران ما کمک کند تا کیفیت زندگیشان را بهتر کنند، موفقتر باشند و در جامعه امروز بتوانند از پس مشکلات و چالشهای زندگی بر بیایند بیآنکه بشکنند یا روح لطیفشان آسیب ببیند.
خانه بیچراغ/ به مناسبت روز دختر سراغ خانواده ای رفته ایم که داشتن یک دختر برایشان به حسرت تبدیل شده است
محیا ساعدی- روز دختر برای برنامهسازان رادیو و تلویزیون یا خبرنگاران و روزنامهنگاران، روز گزارش گرفتن از خانوادههایی است که چندین دختر دارند؛ خانوادههایی که دوست دارند جلوی دوربین یا میکروفن خبرنگارها از اینکه دختر دارند ابراز خوشحالی کنند و خوشبختیشان را در چشم مخاطبانشان فرو کنند.
ما در این روز به جای گفتن از مزایای دختر داشتن از مشکلات نبود دختر در خانواده صحبت میکنیم. هفته گذشته سرک کشیدیم در سبک زندگی خانوادهای کاملا پسرانه که از رنگ صورتی و عروسکبازی و گریههای گاه و بیگاه دخترانه خالی است؛ خانهای که نیلوفر انوریزاده، مادر خانواده، تنها زن خانواده است که میان همسر و 3 پسرش زندگی میکند!
ابراهیم، امیرمهدی و امیرحسین پسرهای قد و نیم قد خانواده صادقیان هستند. ابراهیم 26ساله است، امیرمهدی متولد 74 و در آستانه بیست سالگی است و امیرحسین امسال 15ساله شده. خانم انوریزاده خودش دختر اول یک خانواده کاملا دخترانه است و 4 خواهر دارد. محمد صادقیان پدر خانواده هم خانوادهای دخترانه داشته است و تعداد دخترها از پسرها بیشتر بوده؛ آنها 3پسر و 5دختر بودهاند.
فضای بدون احساسات
ابراهیم نخستین تأثیر خواهرنداشتن در خانواده را روحیه زمخت و مردانه کل خانواده میداند. پدرش هم اضافه میکند که وجود دختر در خانواده حتی روی فرم حرف زدن اعضای خانواده تأثیر گذاشته است؛ «دخترها خیلی لطیف حرف میزنند اما ما خیلی بلند و با داد و فریاد حرف میزنیم!»
پسر ارشد خانواده از روزهای مدرسه تعریف میکند؛ «بزرگتر که شدم متوجه شدم بین خانواده خودمان و خانوادههای اکثر همکلاسیها اختلافات اساسی وجود دارد. خواهر داشتن همیشه برایم حس جالبی بوده. اینکه توی مدرسه بیشتر همکلاسیهایم خواهر داشتند و من نه؛ همیشه این تفاوت را حس میکردم. بهویژه وقتی خواهرها برای برادرشان کاردستی درست میکردند.»
خانم انوریزاده، مادر خانواده زمان انتخاب همسر برای ابراهیم را یکی از مهمترین لحظههای احساس عذاب بیدختری میداند و میگوید: «خیلی سخت بود؛ چون من دختر نداشتم تا نظر بدهد یا همراهیام کند و از دنیای دختران امروزی مطلع و از خواستههایشان باخبر باشد و حتی دوستانش را برای ازدواج به برادرش پیشنهاد بدهد! خیلی کمبود دختر داشتن را حس کردم.»
وقتی از علاقه بچهها به مادر میپرسیم و اینکه اغلب پسرها مادردوست هستند؛ خانم انوریزاده میگوید: «مادردوست هستند ولی بعضی حرفها و درددلها هست که فقط میتوانی به دخترت بگویی، چون پسرها اصلا درکی از آن ندارند.»
مهدی پسر وسط میگوید: «ما خیلی کمتر ابراز احساسات میکنیم؛ یعنی خیلی کم پیش میآید که محبتمان نسبت به مامان و بابا را به رویشان بیاوریم. دخترها اینطوری نیستند؛ راحتتر ابراز احساسات میکنند و محبتشان خیلی بیشتر از ما پسرها نمود بیرونی دارد.»
تولید اورانیوم خانگی؛ اوج آشپزی پسرها
خانم انوریزاده درباره تفاوت زندگی دخترانه و پسرانه که هر دو را تجربه کرده میگوید: «توی خانه ما، مادرم دست به سیاه و سفید نمیزد و ما دخترها همیشه یک گوشه از کار را میگرفتیم و کمکحالش بودیم. البته تمام آن سالها پدرم تنها بود. تنهایی خرید میکرد و بار اصلی زندگی روی دوش خودش بود. پسر نداشتن هم مثل دختر نداشتن مشکلات زیادی دارد.»
ابراهیم درباره اینکه پسرها چه کمکی از دستشان برمیآید میگوید: «الان لباسهایمان را خودمان اتو میکنیم. البته تا دبیرستان این کار بر عهده مامان بود اما دیگر مستقل شدهایم.» محمد صادقیان، پدر خانواده از کمک کردن بچهها به مادرشان در آشپزی میگوید و امیرحسین را آشپز خانواده، البته بعد از مادر معرفی میکند؛ نکتهای که البته خود امیرحسین و برادرها قبول ندارند. مهدی میگوید: «تخصص امیرحسین در سیبزمینی سرخکردن است.» اما امیرحسین خودش ادعایی در زمینه آشپزی ندارد. خانم انوریزاده هم به بحث اضافه میشود و میگوید: «یک مدت برنامه ریخته بودیم که شام را پسرها درست کنند اما خیلی زود چون احتمال مسمومیت بالا رفته بود، دوباره به حالت عادی برگشت.»
امیرحسین با خنده میگوید: «ما خیلی بلد نیستیم غذا درست کنیم. عموماً غذاهای ابداعی درست میکردیم که به مزاج هیچکس سازگار نبود!» ابراهیم اضافه میکند: «عجیب و غریبترین غذایی که تا به حال پختیم هم چیزی بوده که خیلی تلاش میکرده حلوا باشد. اما اورانیویم بود بیشتر! چیزی شبیه کیک زردسوخته.»
همیشه دختر دوست داشتم
آقای صادقیان بزرگ درباره دختردوستیاش میگوید: «همیشه دخترها بهخاطر لطافتی که دارند، بهخاطر لباسهای زیبایی که میپوشند خیلی در مرکز توجه هستند و خیلی وقتها دل من هم با دیدن یکی از این کوچولوها لرزیده. ما راضی هستیم به رضای خدا و انشاءالله نوههایمان دختر میشوند تا طعم دختر داشتن را هم تجربه کنیم!» پسرها متفقالقول دوست دارند که بچهشان دختر باشد. ابراهیم که چند ماهی هست ازدواج کرده یکی دیگر از طرفداران دختر داشتن است. در این بین اما آتش امیرحسین از همه تندتر است. پسر کوچک خانواده میخواهد دختر دار بشود چون اعتقاد دارد دختر پشت و پناه آدم است.
ابراهیم میگوید: «من که اصلا قرار بوده دختر باشم. لباسهای دخترانه دارم که مامانم هنوز هم نگهشان داشته.» مادرش اضافه میکند که «واقعا دوست داشتم بچهام دختر باشد، یعنی چون فقط خواهرهایم را دیده بودم فکر میکردم بچه یعنی دختر! به همینخاطر هم لباسهای سیسمونی ابراهیم بیشتر دخترانه است. وقتی پسرها به دنیا میآمدند الکی این لباسها را تنشان میکردم.» پدر اما دوست داشت که بچه اولشان پسر باشد. آقا محمد میگوید: «ما رسم داریم که پسر کوچک خانواده نام پدرش را حفظ میکند و اسم پدرش را روی فرزندانش میگذارد. به همین دلیل من از اول برای نخستین بچهام منتظر پسر بودم تا اسمش را ابراهیم بگذارم.»
از ابراهیم میپرسیم که هیچوقت همسرش نمیگوید اگر خواهر داشتی من را بیشتر درک میکردی؟ یا چون خواهر نداری این موضوع را درک نمیکنی؟ با خنده میگوید: «اتفاقا باید خوشحال باشد که خواهر شوهر ندارد! ولی قطعا این خواهر نداشتن در طرز برخورد ما با همسرمان تأثیر دارد. کسی که خواهر داشته و حساسیتهای دخترانه را درک میکند، حتما میتواند برخورد مناسبتری با همسرش داشته باشد؛ همان ابراز عاطفه و علاقه که یکی از حساسیتهای خانمهاست؛ وقتی خواهر داری ناخودآگاه بهتر یاد میگیری.»
آقای صادقیان از تفریحهای مردانه و تنهایی مادر خانواده در پیکنیکها میگوید: «خیلی محل تعجب هستیم. چهارتا گردنکلفت با یک زن که اکثرا بهخاطر نوع بازیها و تفریحهای ما مجبور است تنها بنشیند. نامردی است؛ اگر دختر داشت دیگر تنها نبود.» خانم انوریزاده تأکید میکند که «عروسمان هم خیلی تنهاست و چون تنهاست اینجا معذب است. اگر ابراهیم خواهر داشت حتما بیشتر اینجا بود و کمتر حوصلهاش سر میرفت.»
خانهای بدون رنگ صورتی و بنفش
از خانم انوریزاده میپرسیم شما کمترین استفاده را از رنگ صورتی و بنفش در خانه دارید، میخندد و با حسرت میگوید: «من خیلی رنگ صورتی و بنفش را دوست دارم. خانه اولی که در آن ساکن شدیم حتی کابینتهای صورتی داشت و من از این بابت خیلی احساس خوشحالی میکردم. البته بهخاطر روحیه بچهها کم کم این رنگهای شاد و دخترانه در خانه ما کمرنگ شد.» آقای صادقیان میگوید: «من 5تا خواهر دارم. که با 3تای آنها اختلاف سنی کمی دارم و تقریبا با هم، هم دوره بودیم. من که توجه و لذت خواهر داشتن را تجربه کردهام حتما دلم میخواست که بچههایم هم از این حس محروم نباشند. هیچ وقت هم فکر نمیکردم که همه فرزندانم پسر باشند. تصورم این بود که بالاخره بچه بعدی دختر است. البته ما همیشه سعی کردیم با بچهها طوری برخورد کنیم که این احساس کمبود را نداشته باشند. مادرشان همیشه سعی داشت تا جای خالی خواهر را برایشان پر کند.» مادر خانواده اضافه میکند: «فاصله سنی من با بچهها کم بود و سعی میکردم حتی در کنارشان خودم را جوانتر و کم سن و سالتر هم بکنم. پا بهپایشان نمایشگاه میرفتم. توی تفریحهای خانوادگی بازی میکردم، سینما میرفتم و... .»
جای خالی عروسکها
نیلوفر انوریزاده میگوید: «ما هیچوقت عروسک هم نداشتیم. ابراهیم عاشق توپ و فوتبال بود. امیرمهدی فقط ماشینبازی میکرد تا حدی که همه چرخهای ماشینها شکسته بود. امیرحسین خیلی کوچک که بود عروسکهای پلیشی را دوست داشت ولی بزرگتر که شد نه!» ابراهیم در جواب اینکه چطور در حق مهدی و امیرحسین خواهری کرده(!) و به درد دلشان گوش داده تأکید میکند:
«درد دل کردن که همیشه بین ما بوده؛ البته من هم تجربه درد دل با خواهر را نداشتم که بدانم خواهرانه بودنش چه شکلی است. قطعا نتوانستم جای خواهرشان باشم ولی سعی کردم برادر خوبی باشم. شاید خودشان این نظر را نداشته باشند.» مادر خانواده اما نظر دیگری دارد؛ «ابراهیم یکماه تمام برای امرحسین خواهری کرد. امیرحسین 2 سال و نیمش بود که ما رفتیم مکه و تمام دردسرهای نگهداری امیرحسین افتاد گردن ابراهیم.» ابراهیم با خنده میگوید: «آن یکماه را، من هم خواهرش بودم، هم مادرش، هم پدرش! کلا خیلی سخت بود!» آنطور که تعریف میکنند، امیرمهدی که 8-7ساله بوده، آن یکماه را خانه عمهشان میمانده که 3 تا دختر داشته؛ خانوادهای که خیلی به امیرمهدی میرسیدند و خاطرات خوشی برایش رقم زده. ابراهیم یادش میآید که یک نکته اضافه کند؛ «فکر میکنم توی هلههوله خوردن هم خواهردارها قهار باشند. نه اینکه ما نخوریم ولی نهایت خلاف ما تخمه است. چیپس، لواشک و آلبالو خشکه تخصص خواهردارهاست.»
کمک به اقتصاد خانواده
آقای صادقیان از کمک پسرها در اقتصاد خانواده میگوید: «الان که بزرگتر شدند و سایزشان یکی شده، لباسهاشان را مشترک میپوشند.» مادرشان تأکید میکند: «الان صبحها دعوا سر جوراب و شلوار است. هر کسی زودتر بیدار شود لباس خوب را پوشیده و رفته!» مهدی به شوخی میگوید: «اولین نفری که از خانه میرود بیرون معمولا شیکتر است. پیراهن یکی، کفش یکی، بلوز یکی را میپوشد و گلچین میکند!» وقتی میپرسیم که هیچوقت بچهها از شما نخواستند که برایشان خواهر بیاورید، مادر خانواده میگوید: «ابراهیم چون عاشق فوتبال بود بیشتر دوست داشت برادر داشته باشد ولی مهدی خواهر دوست داشت چون پسرخالهاش که هم سن و سالش است خواهردار شده بود، مهدی هم میخواست خواهر داشته باشد.»
مهدی درباره علت علاقهاش به خواهر داشتن میگوید: «آن موقع شاید دلیلهای دیگری داشتم ولی الان دلایلم تغییر کرده. من هنوز هم بهخودم میگویم که کاش خواهر داشتم. ما اصلا شیوه برخورد با جنس لطیف را بلد نیستیم.» از مادرشان میپرسیم اگر میتوانستید جنسیت بچه دوم یا سوم را خودتان انتخاب کنید، دختر انتخاب میکردید یا نه؟ مهدی با قاطعیت میگوید: «بله» ولی مادر خانواده حرف دیگری دارد. خانم انوریزاده میگوید: «اول ماجرا بله. بهخاطر دل خودم و احتمالا خیلی خودخواهانه اما الان که امیرحسین بزرگ شده و میبینم که اگر تک دختر بود احساس تنهایی بیشتری میکرد و حالا حسابی سرش گرم برادرهایش است، بهخاطر آرامشی که خودش دارد، خوشحالم که پسر شد».
اگر خواهر داشتیم ما را لو میداد
از خانم انوریزاده میپرسیم هیچوقت دعوای بنیادین بین پسرها بوده، میگوید: «دعوا نمیکردند البته بیشتر از قهر و دعوا باید از دوستیهایشان میترسیدیم. با هم متحد میشدند و دست گل به آب میدادند.» امیر حسین تعریف میکند: «در خانه زیاد فوتبال بازی میکردیم و همین هم باعث خرابکاری میشد. ممکن بود اگه خواهر داشتیم ما را لو میداد ولی ما با هم متحد بودیم.» پدرشان هم از این موضوع خاطرات زیادی دارد؛ «پسرها همیشه به من میگفتند این لوستر را عوض کنیم. من هم میگفتم نه بابا خوبه. بعد فهمیدیم که چه بلایی سر لوستر آوردن.» خانم انوریزاده میگوید: «همیشه دم عیدها که میخواستم لوستر را تمیز کنم میدیدم که از چند جا شکسته و اینها خودشان چسبکاری کردهاند.» مهدی اعتراف میکند؛«یکبار وسط این چسبکاریها مامان سر رسید و پروژه لو رفت!» خانم انوریزاده هم گلایه میکند که «شیشه تمام قاب عکسها و ساعتها و... از دستشون شکسته بود.»
خواهر دارها خوشتیپترند
میپرسم تا به حال کسی بهخاطر خواهر داشتن به تو فخر فروشی کرده؟ ابراهیم میگوید: «فکر میکنم کسانی که خواهر دارند بهدلیل دقت و حساسیتی که حضور یک دختر در خانه ایجاد میکند لباس پوشیدنشان هم متفاوت است.» امیرحسین هم گویا دلپری دارد؛ «حتی روی سرزندگی و لباسهای پدر خانواده هم تأثیر دارد. توی اقوام هم دیدهایم که پدرهایی که دختر دارند خوشتیپترند و ظاهر مرتبتری دارند.» به پسرها میگویم شما طعم غیرت را هیچوقت نچشیدید؟ مهدی میگوید: «کات شده برای بعد از ازدواج»! همینطور که چای تعارف میکند میگوید: «راستی مراسم خواستگاری هم هیچ وقت در خانه ما برگزار نمیشود».
ارسال نظر