به مناسبت 17 مرداد روز خبرنگار
مطبوعاتی های مشهور/ چرا خبرنگاری، سخت ترین کار دنیاست؟
در جریان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تعدادی از ماموران «FBI » وارد ساختمان هتل واترگیت محل استقرار ستاد انتخاباتی حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا شدند و دستگاه های شنود کار گذاشتند و سپس اسناد و مدارکی را برای اهداف مختلف به سرقت بردند.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- راوی قصه یک مرد خواهیم بود؛ او که در خرداد ۱۳۴۷ش در بروجرد به دنیا آمد. در کنار تحصیل به دلیل علاقه شدید به ورزش کاراته در این رشته فعالیت خود را آغاز کرد و در فاصله کوتاهی با گذراندن دوره های مختلف در این رشته، موفق به کسب کمربند مشکی و کارت مربیگری در این حرفه شد. محمود صارمی در سال ۱۳۶۷ در کنکور سراسری رشته علوم انسانی دانشگاه تهران پذیرفته شد.
محمود صارمی تحصیلات دانشگاهی خود را به طور جدی در سخت ترین شرایط زندگی - با کار کردن برای امرار معاش و تأمین هزینه های تحصیل - با موفقیت طی کرد. وی در دوران تحصیل در دانشگاه بنا به وظیفه و احساس مسئولیت به جبهه های کردستان، حلبچه و جنوب خرمشهر اعزام شد و ۱۴ ماه به دفاع از کیان و تمامیت ارضی کشور پرداخت. در سال ۱۳۷۱ با داشتن دانشنامه کارشناسی، به استخدام سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی درآمد و به عنوان کارشناس متون خبری فعالیت خود را آغاز کرد. تشکیل خانواده داد و در سال ۱۳۷۲ خداوند فرزندی به او عطا فرمود که نامش را سینا نهاد. صارمی با پشتکار فراوان در حین اشتغال در خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، تحصیلات خود را در دوره کارشناسی ارشد ادامه داد و در سال ۱۳۷۴ موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شد. در دی سال ۱۳۷۵ به عنوان مسئول نمایندگی خبرگزاری جمهوری اسلامی، راهی کابل در افغانستان شد، آن هم در شرایطی که این کشور درگیر جنگ های داخلی بود و محمود به خوبی می دانست در این سرزمین آشوب زده خطر به اسارت درآمدن و حتی شهادت وجود دارد، اما برحسب وظیفه، رسالت و تکلیف این راه را انتخاب کرد و توانست پیام مظلومیت مردم ستم دیده، زجرکشیده و بی دفاع و بی گناه به ویژه مردم مزارشریف و اخبار جنایت گروه تروریست طالبان را به طور صریح و کامل به گوش جهانیان برساند. صارمی حدود ۲۰ روز قبل از سقوط مزارشریف و آن حادثه تلخ، دچار بیماری آپاندیس شد که با توجه به وضعیت نامساعد جسمی اش، با وجود تلاش دوستانش در محیطی کاملاً غیربهداشتی بدون امکانات و نور کافی و برق تحت عمل جراحی قرار گرفت. وی بعد از گذشت دو روز از این جراحی، به ایران اعزام شد و پس از سپری کردن مدت کوتاه دوران نقاهت در تهران، به خاطر احساس تکلیف دوباره چهاردهم مرداد به محل کارش در مزارشریف برگشت و در زمان بسیار کوتاهی به مدت سه روز - تا هفدهم مردادماه - خبر سقوط مزارشریف و به خاک و خون کشیده شدن، قتل عام زنان، مردان و کودکان بی گناه را به ایران و سراسر جهان مخابره کرد. شهید محمود صارمی به همراه دیپلمات های کنسولگری جمهوری اسلامی در هفدهم مردادماه ۱۳۷۷، غریب و بی گناه در زیرزمین کنسولگری ایران، با بی رحمی تمام، توسط تروریست های طالبان به رگبار مسلسل بسته شد و به شهادت رسید. روز شهادتش برای گرامی داشتن یاد و راهش روز خبرنگار نامیده شد. در پرونده امروز به مناسبت روز خبرنگار و برای ادای احترام به آن شهید بزرگوار که در مسیر آگاهی جانش را فدا کرد، نگاهی داریم به حرفه خبرنگاری. (منبع با اندکی تلخیص و تغییر راسخون)
مطبوعاتی های مشهور
مصطفی قاسمیان
بین شخصیت های مشهور عالم هنر، سیاست و حتی ورزش، کسانی هستند که قبلاً خبرنگار و روزنامه نگار بودند، اما شهرت شان به دلایل دیگری است غیر از حضور در این حرفه. در ادامه با افرادی آشنا می شوید که احتمالاً نمی دانید روزگاری خبرنگار بوده اند، البته خبرنگار نه به معنی متداولش، بلکه می توان کار بیشتر آن ها را روزنامه نگاری توصیف کرد. مثل:
عادل فردوسی پور، مجری
اگر کمی از ارتباطات و روزنامه نگاری سردربیاورید، می توانید ابعاد حرفه ای و ژورنالیستی برنامه 90 را تشخیص بدهید. عادل فردوسی پور در این سال ها با استفاده از تجربیاتی که در دوره خبرنگاری اش در روزنامه «ابرار ورزشی» به دست آورده، توانسته پربیننده ترین برنامه هفتگی تاریخ صداوسیما را بسازد. فردوسی پور روزگاری که تازه گزارشگر فوتبال شده بود و از «90» هم خبری نبود در «ابرار ورزشی» بیشتر به کار ترجمه مشغول بود.
ایمون زاید، فوتبالیست
ایمون زاید بازیکن ایرلندی-لیبیایی تیم پرسپولیس و آلومینیم هرمزگان بود. او طی 2 سالی که در ایران بازی می کرد از نظر فنی، یک بازیکن کاملاً معمولی اما بسیار مهم بود. اهمیت او به خاطر 3 گلی بود که در شهرآورد استقلال و پرسپولیس زد. اما کمتر کسی می داند که او پیش از آن که به ایران بیاید، در یک روزنامه ایرلندی به نام «دنیای فوتبال» می نوشته است! زاید روزنامه نگاری را به عنوان حرفه اصلی اش دنبال نکرده و بیشتر تحلیلگر فوتبال بود.
جان اشتاین بک، نویسنده
«خوشه های خشم» یکی از مشهورترین رمان های تاریخ است. اگر اهل ادبیات باشید، احتمالاً این داستان را خوانده اید یا حداقل اسمش را شنیده اید. جان اشتاین بک نویسنده این رمان، در اوج شهرت و 4 سال بعد از نوشتن خوشه های خشم، به عنوان خبرنگار روزنامه «نیویورک هرالد تریبیون» به مناطق درگیر در جنگ جهانی دوم رفت تا برایشان گزارش هایی از اوضاع جنگ بفرستد.
بهروز شعیبی، بازیگر و کارگردان سینما
دوران نوجوانی کارگردان جوان سینمای ایران با دو تصویر متفاوت گره خورده است؛ بازی در نقش پسر نوجوان «حاج کاظم» در فیلم آژانس شیشه ای و خبرنگاری روزنامه «همشهری» در سن 16 سالگی. او در سال 74 خبرنگار قسمت «محله ما» در روزنامه «همشهری» بوده و مسئولیت گفت وگو با هنرمندان محله را به عهده داشته است. بهروز شعیبی بعدها در هفته نامه «سینماویدئو» هم نوشته است.
علیرضا خمسه، بازیگر سینما و تلویزیون
خمسه را به عنوان بازیگر و کمدین می شناسیم، اما در دوران جوانی برای نشریاتی مثل «اطلاعات هفتگی» و «دنیای جوانان» خبرنگاری کرده، آن هم نه از نوع روزنامه نگاری و یادداشت نویسی بلکه واقعاً کار خبرنگاری.
شان پن، بازیگر هالیوودی
شان پن بازیگر شناخته شده هالیوود را با فیلم هایی مثل «ما فرشته نیستیم»، «من سام هستم»، «21 گرم» و... می شناسیم. اما این هالیوودی مشهور، با همه شهرتش هنوز گاهی هوای خبرنگاری به سرش می زند و برای رسانه ها گزارش و مصاحبه تهیه می کند. جالب این جاست که نوع کارش چندان متکی به ارائه تحلیل نیست و واقعاً خبرنگاری می کند و حضور میدانی دارد، هر چند این اتفاق به ندرت می افتد. شان پن در سال 84 سفری هم به ایران داشت و با چند آدم مطرح مصاحبه کرد و حتی برای تهیه گزارش به نماز جمعه رفت.
اما یادداشت نویس ها:
اگر بخواهیم دامنه آدم های معروفی را که برای روزنامه و مجلات مطلب می نویسند گسترش دهیم با نام های متنوعی مواجه می شویم، آدم هایی که به لطف شهرت و بعد از آن، دست به قلم شده اند و می نویسند و نوشتن در رسانه ها برای شان حکم شغل را ندارد. سروش صحت یکی از آن هاست. صحت برای روزنامه های مختلف از هر دری نوشته، از «تاکسی نوشت»، تا یادداشت اجتماعی. بهاره رهنما هم در حوزه رسانه های مکتوب فعال است. شعر و داستان و گزارش رونمایی کتاب و... از کارهای اوست. علیرضا دبیر کشتی گیری که قهرمان جهان هم شده، حالا مدیر یک رسانه است و گاهی یادداشت هم می نویسد. فتح ا...زاده مدیرعامل سابق استقلال هم یکی از آن مطبوعاتی های قدیمی است. رضا کیانیان هنرپیشه قدیمی سینما و تلویزیون هم دستی به قلم دارد، اما نوشتن در مطبوعات برای او مثل مجسمه سازی و عکس برداری خیلی تفننی است.
خیلی جدی، صرفاً برای شوخی/ چرا خبرنگاری، سخت ترین کار دنیاست؟
علیرضا کاردار - از قدیم همیشه بر سر رده بندی سخت ترین کار دنیا جر و بحث بوده است. گرچه رتبه اول سخت ترین شغل همیشه متعلق به کار در معدن بوده است، ولی در رده های بعدی همیشه اختلاف نظر وجود دارد و هرکسی شغل خودش را از بقیه کارها سخت تر می داند. از خبرنگار و تکنسین اورژانس و جوشکار ساختمان گرفته، تا بازیگر و فوتبالیست، خودشان را دارای دومین حرفه سخت دنیا می دانند. ولی در اینجا می خواهیم ضمن احترام به کارگران سخت کوش معدن، خیلی علمی و مستدل ثابت کنیم که خبرنگاری از کار در معدن هم سخت تر است! به چند دلیل:
شجاعت:
یک کارگر معدن باید شجاعت این را داشته باشد تا در دل زمین و داخل تونل های تو در تو قدم بگذارد، دوام بیاورد و کار کند. ولی یک خبرنگار باید این قدر شجاع باشد که بتواند در میدان جنگ حاضر شود، به دل سیل و توفان بزند، سر صحنه حوادث حاضر شود و از همه مهم تر به سراغ مسئولان برود و ازشان سوال کند!
ریزبینی:
یک کارگر معدن با کمک محاسبات، نقشه و دستگاه می تواند محل دقیق مواد را پیدا و استخراج کند. ولی یک خبرنگار باید به این در و آن در بزند، بالا و پایین برود، این و آن را ببیند تا بتواند سوژه اش را پیدا کند. بعد از پیدا کردن آن هم باید خودش را به آب و آتش بزند تا یک خبر مناسب و صحیح از دل سوژه بیرون بکشد، سخت تر از استخراج الماس از دل سنگ!
کنجکاوی:
یک کارگر معدن احتیاجی به کنجکاوی ندارد، همه چیز طبق اصول و براساس قرارش است. ولی یک خبرنگار باید آن قدر کنجکاوی کند تا «کنجکاودانش» پر شود و سرانجام به نتیجه برسد. از کنجکاوی در نام فرزند تازه به دنیا آمده فلان بازیگر معروف گرفته تا یافتن دلیل خمیازه بهمان مسئول دولتی!
پیگیری:
یک کارگر معدن آن قدر پیگیری می کند تا آن قطعه ای که می خواهد را از دیواره معدن جدا کند. ولی یک خبرنگار باید تا حدی پیش برود و پیگیری کند که دل و روده سوژه را بیرون بکشد، سپس باید آن ها را کالبدشکافی کند و تازه بعد از همه این کارها نوبت پردازش دل و روده ها می شود!
استرس:
یک کارگر معدن فقط استرس این را دارد که مبادا خدا نکرده سقف معدن فرو بریزد. ولی یک خبرنگار تمام عمرش باید با استرس هایی دست و پنجه نرم کند که حتی فکرش را هم نمی کند. از اخم آقای مسئول مصاحبه شونده و توبیخ رئیس خودش گرفته، تا فرو ریختن سقف همان معدن!
خوش بودن:
خوش بودن به معنی خوشحال بودن نیست. یک خبرنگار باید خوش خط باشد تا سردبیرش بتواند خطش را بخواند. باید خوش صدا باشد تا گوش شنونده ها خراش برندارد و باید خوش چهره باشد تا بیننده ها حالشان بد نشود. ولی یک کارگر معدن برای انجام کارش به هیچ یک از این ها احتیاجی ندارد، فقط کافی است «خوش بر و بازو» باشد تا موفق شود!
امنیت شغلی:
یک کارگر معدن می داند تا وقتی در معدن چیزی هست، او هم سر کار است. ولی یک خبرنگار هر روز صبح که از خواب بیدار می شود تا شب که می خوابد همیشه باید دلهره داشته باشد که آیا فردا هم سر کار است یا «سرکار» است!
حقوق و مزایا:
یک کارگر معدن خیالش راحت است که سر ماه حقوق و اضافه کاری و بیمه و دیگر مزایایش در حسابش است و می تواند از مرخصی هایش استفاده کند. ولی یک خبرنگار... بهتر است در این باره چیزی نگوییم، جلوی مردم خوبیت ندارد آدم از غم و غصه هایش بگوید!
خبرنگاری، بی کولر و بخاری
باور کنید سخت است کار خبرنگاری/ هر روز رفت و آمد، در ساعت اداری
هی هر طرف دویدن، الفاظ بد شنیدن/ در فصل گرم یا سرد، بی کولر و بخاری
با هر روش رسیدن در صحنه ی حوادث/ با مترو و دوچرخه یا خودروی سواری
با ترس می نویسند گاهی خبرنگاران/ امضای متن خود را با نام اختصاری!
گویند عده ای که «اینها عجب فضولند/ از دست این فضولان آرامشی نداری»
گهگاه دیده ام که در متن یک گزارش/ یک جمله کرده تغییر یا «خیر» گشته «آری»
تعویض می شود گاه یک عکس در گزارش/ جای «امیرِ تاجیک» می بینی «افتخاری»
در نشریات ایران با همت مدیران!/ برخی خبرنگاران هستند انحصاری!
هرچند ژست! دارد با اندکی مزایا/ در عین حال سخت است کار خبرنگاری
امیر حسین خوشحال
خبرنگارانی که کارهای بزرگی کردند
مریم ملی- خبرنگاران زیادی بودند که با ارسال یک خبر یا عکس، یا پیگیری یک گزارش و انتشار یکسری اسناد، دنیا را تحت تاثیر قرار دادند یا تغییرات بزرگی را در دنیا رقم زدند. البته درباره کار بسیاری از آن ها ممکن نیست به طور قطع قضاوت کرد چون همیشه طرف مقابل چنین خبرهایی کسانی هستند که آن را تکذیب می کنند و... اما برای تنوع بد نیست با چند خبرنگاری که کارهای مهمی انجام داده اند آشنا شوید. در خور ذکر است که ذکر نام این افراد به منزله تایید شخصیت یا محتوای تمام آثار آن ها نیست.
اخراج از کار به خاطر اعلام خبر پایان جنگ جهانی
در روزهای نهایی جنگ جهانی دوم بود که ادوارد کندی خبرنگار آسوشیتدپرس، از سوی نیروهای متفقین دعوت شد، تا شاهد تسلیم شدن آلمان باشد، البته به یک شرط، این که این مسئله را تا مدت زمان مشخصی به طور رسمی اعلام نکند. علت این تاخیر، توافق سیاسی متفقین با روسیه درباره این مسئله بود. با این حال پس از آن که رادیو آلمان خود این خبر را اعلام کرد، ادوارد کندی تصور کرد وی نیز باید تلفنی این خبر را اعلام کند تا مردم آمریکا نیز بدانند جنگ جهانی دوم پایان یافته است. کندی در یک ارتباط تلفنی به شکل یک گزارش دست اول این خبر را اعلام کرد و با اعلام این خبر مردم آمریکا به جشن و پایکوبی پرداختند. ارتش آمریکا از این اقدام خبرنگار به شدت عصبانی شد و کمی بعد آسوشیتدپرس کندی را اخراج کرد چرا که او بدون هماهنگی چنین خبری را فاش کرد. شش سال بعد از این ماجرا، آسوشیتدپرس در اطلاعیه عمومی از کندی عذرخواهی کرد، اما افسوس که کندی دیگر زنده نبود که این عذرخواهی را بشنود و بتواند دوباره به حرفه اصلی اش باز گردد.
لو رفتن تقلب در انتخابات آمریکا توسط دو خبرنگار
«واتر گیت» نام هتلی در واشنگتن است که در سال 1972کمیته ملی حزب دموکرات، طبقه ششم آن را اجاره کرده بود تا ستاد مبارزه انتخاباتی خود را در آنجا مستقر سازد. در جریان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تعدادی از ماموران «FBI » وارد ساختمان هتل واترگیت محل استقرار ستاد انتخاباتی حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا شدند و دستگاه های شنود کار گذاشتند و سپس اسناد و مدارکی را برای اهداف مختلف به سرقت بردند.
با پیدا شدن یک نوار چسب توسط یک مأمور حراست هتل، این قضیه به طور تصادفی لو رفت و دو خبرنگار به نام های «باب وودوارد» و «کارل برنشتاین» این موضوع را به سرعت در روزنامه واشنگتن پست منتشر کردند و این تقلب انتخاباتی را رسانه ای کردند. بعد ها مشخص شد که چنین اقداماتی قبلاً چندین بار اتفاق افتاده است و تحقیقات بعدی نشان داد که این گونه فعالیت های جاسوسی بسیار گسترده بوده است. با پیگیری های این دو خبرنگار اسنادی به دست آمد که معلوم می کرد پای مقامات کاخ سفید و شخص نیکسون در میان است. پس از آن که مشخص شد کنگره به استیضاح نیکسون رئیس جمهور وقت رای خواهد داد، او در شب ۸ اوت ۱۹۷۴ از سمت خود کناره گیری کرد.
افشاگری به قیمت از دست دادن جان
گری وب روزنامه نگار شجاعی بود که در 10 دسامبر 2004 جان خود را بر سر افشاگری، طی گزارشی موسوم به «اتحاد سیاه» که از قاچاق سلاح سازمان سیا به گروه کنترا در اواسط دهه 1990 خبر می داد، از دست داد. در واقع با همکاری سازمان سیا، مواد مخدر و کوکائین به کالیفرنیا وارد می شد و سود حاصل از فروش آن، هزینه های مبارزه شورشیان کنترا علیه دولت وقت نیکاراگوئه را تأمین می کرد. او در آگوست 1996 بخش اول گزارش جنجالی خود موسوم به "اتحاد سیاه" را در روزنامه "مرکوری نیوز" سن خوزه به چاپ رسانید. بازتاب گزارش اتحاد سیاه چندان روی زندگی وب تاثیر گذاشت که علاوه بر اجبار به ترک شغل، در آستانه از دست دادن خانواده قرار گرفت. سازمان سیا، 8 سال تمام او را تحت قوی ترین فشارها قرار داد. جسد او در حالی که دو گلوله به مغزش شلیک شده بود پیدا شد، عده ای تلاش می کردند بگویند که این یک خودکشی بوده، ولی خیلی ها یقین داشتند که وب به دلیل افشاگری هایش ترور شده است. وب به خوبی می دانست که چاپ گزارش "اتحاد سیاه" زندگی وی را سیاه خواهد کرد. اما شرافت در حرفه اش اجازه نداد که از افشای یکی از بزرگ ترین خیانت های انسانی قرن چشم بپوشد.
ارسال نظر