3 تیر به سر دوست جگرفروشم شلیک کردم
یک ماه دیگر فرزندش متولد میشود! میگوید وقتی برای قتل دوستش یاشار نقشه میکشید به این چیزها فکر نمیکرد. وسوسه سرقت پولهای یاشار آنقدر به جانش افتاده بود که تصمیم گرفت مطیع شیطان باشد. اینها گوشهای از حرفهای عامل قتل مرد جگرکی است که بعد از کشتن یاشار، جسدش را در چاه هشت متری مغازه دفن کرد. متهم صبح دیروز مقابل قاضی احمدبیگی، بازپرس ویژه قتل پایتخت بازجویی شد.
به گزارش پارس به نقل از جوانمتهم که جواد نام دارد، هشتماه قبل یاشار را با وعده سرمایهگذاری فریب داد و بعد از کشاندن وی به مغازهاش، او را با شلیک سه گلوله به قتل رساند و 95 میلیون تومان پولی را که به همراه داشت، سرقت کرد. جنایت جواد به همین جا ختم نشد بلکه جسد دوستش را به قعر چاه هشت متری که گوشه مغازه برای اجرای نقشهاش حفر کرده بود، پرتاب کرد. متهم در حالی که میدانست جسدی در مغازه دفن است هر روز با خونسردی وارد مغازه میشد و جگر میفروخت تا اینکه با تحقیقات پلیس بازداشت شد.
گفتوگو با متهم
چرا میخندی؟
چه کار کنم. کار از کار گذشته است. کاری کردهام جبرانناپذیر. گریه هم کنم فایدهای ندارد.
با مقتول دوست بودی؟
بله ما همسایه بودیم و هر دو جگرکی داشتیم. مدتی هم من و پدرم یکی از مغازههای پدر مقتول را اجاره کرده بودیم.
سابقه داری؟
نه، من تا حالا یک بار هم با کسی درگیری نداشته و حتی به کلانتری هم نرفتهام.
به خاطر رقابت شغلی او را به قتل رساندی؟
نه اصلاً رقابتی در کار نبود. او مشتریان خودش را داشت و من هم مشتریان خودم را.
پس چرا دست به قتل زدی؟
به خاطر سرقت 95 میلیون تومان پول.
چی شد که به او پیشنهاد خرید طلا دادی؟
یاشار گفت 95 میلیون تومان پول دارد و میخواهد خانه بخرد. به او گفتم که بازار مسکن راکد است و بهتر است پولش را در خرید طلا سرمایه گذاری کند که شناور است و سود خوبی هم دارد و یاشار هم قبول کرد.
از روز حادثه بگو؟
صبح زود او را به مغازه دعوت کردم. مدعی شده بودم یکی از دوستانم در کار طلا است و میتوان برایش طلای ارزان بخرم. گفتم که طلافروش به مغازهام میآید. وقتی وارد شد، کرکره را بستم. نمیتوانستم تصمیم درست بگیرم به همین خاطر دو ساعت او را معطل کردم تا اینکه شیطان به من دستور داد و با اسلحهای که از قبل تهیه کرده بودم، سه تیر به سرش شلیک کردم.
وقتی شلیک کردی، چیزی نگفت؟
نه اصلاً فرصت حرف زدن پیدا نکرد.
چطوری او را به داخل چاه انداختی؟
به خاطر اینکه جسد شناسایی نشود، او را برهنه کردم و به داخل چاه انداختم. گردنبند، مدارک و لباسهایش را در چند نقطه شهر به سطل زباله انداختم.
به داخل چاه هم رفتی؟
بله، وقتی جسد را به داخل چاه انداختم به داخل رفتم و او را روبه قبله کردم و بعد هم دو کیسه خاک که در مغازه نگه داشته بودم به داخل چاه ریختم و روز بعد هم با خودروی وانتی خاک آوردم و چاه را پر کردم.
با پولهای سرقتی چه کار کردی؟
پول باد آورده را باد میبرد. خرج کردم، قرضهایم را دادم و الان 20 میلیون تومان بیشتر باقی نمانده است.
فکر میکردی دستگیر شوی؟
وقتی نقشه قتل را طراحی کردم، هرگز فکر نمیکردم دستگیر شوم اما وقتی مرتکب قتل شدم میدانستم که بالاخره دستگیر میشوم. چون خون بیگناه یقه آدم را میگیرد.
در این مدت که در مغازه کار میکردی، نمیترسیدی؟
نه به نظر من که مرده ترس ندارد بلکه از زنده باید ترسید.
همسرت را دیدهای؟
نه او باردار است و یک ماه دیگر پسرم بهدنیا میآید و دوست ندارم او را هرگز ببینم چون از رویش خجالت میکشم.
وکیل گرفتهای؟
نه، من در انتظار قصاص هستم. آدم که برای مرگ وکیل نمیگیرد.
ارسال نظر