اعتراف صادقانه زن 51 ساله
باید صادقانه اعتراف کنم که ۱۰ سال قبل احساسات بر عقلم غلبه کرده بود و نتوانستم تصمیم درستی برای آیندهام بگیرم. آن روزها حتی به نصیحتهای دلسوزانه پدر و مادرم نیز توجهی نکردم و به ازدواج با جوانی که ۲۰ سال از من کوچکتر بود اصرار کردم بدون این که به عاقبت این تصمیم عجولانه فکر کنم تا این که...
به گزارش پارس به نقل از خراسانزن ۵۱ سالهای که مدعی بود شوهرش او را از زندگیاش بیرون انداخته و با دختر دیگری ازدواج کرده است و اکنون بر سر دوراهی طلاق و ادامه زندگی در برابر تصمیمی سخت قرار دارد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری کاظمآباد مشهد گفت: به خاطر سختگیریهایی که در انتخاب همسر داشتم نتوانسته بودم در دوران جوانی ازدواج کنم. این در حالی بود که به عنوان مدیر داخلی یک شرکت خصوصی مشغول کار بودم و به این موضوع توجهی نداشتم که دیگر چهل و یکمین بهار زندگیام را پشت سر میگذارم. در همین روزها بود که یکی از همکارانم از من خواست تا زمینه استخدام یکی از آشنایانش را که جوان ۲۱ سالهای بود در شرکت فراهم کنم. آن روز به خاطر همکارم با استخدام کیارش موافقت کردم و او به عنوان کارگری ساده در شرکت مشغول کار شد. کیارش جوان فعالی بود و همه کارهایش را با صداقت و درست انجام میداد هنوز چند ماه از استخدام او سپری نشده بود که متوجه نگاههای عاشقانه او شدم. چند روز بعد کیارش به من پیشنهاد ازدواج داد و با خانوادهاش به خواستگاری ام آمد اما پدرم به شدت با این ازدواج مخالفت کرد و گفت: دخترم از قدیم گفتهاند «آن چه جوان در آینه بیند پیر در خشت خام میبیند» این ازدواج دوامی نخواهد داشت چرا که تنها عاشق شدن برای یک زندگی موفق کافی نیست اما من در عالم دیگری سیر میکردم و تصورم بر این بود که میتوانم یک جوان ۲۱ ساله را به زندگی مشترک پایبند کنم. این گونه بود که مقابل خانوادهام ایستادم و زندگی مشترکمان با کیارش شروع شد. در حالی که صاحب دختر زیبایی شده بودم به خواست همسرم کارم را ترک کردم چرا که وضعیت مالی شوهرم بهتر شده بود و توانست مغازهای خریداری کند. اما مدتی بعد رفتارهای او به شدت تغییر کرد به طوری که نه تنها دیروقت به منزل میآمد بلکه همواره با بهانههای واهی با من به مشاجره میپرداخت تا این که چند ماه قبل فهمیدم او با توجیه تفاوت سنی و این که نمیتوانم نیازهای او را تأمین کنم با دختر دیگری ازدواج کرده است. وقتی موضوع را به او گفتم مرا از خانه بیرون انداخت و گفت دیگر تو را نمیخواهم! حالا هم با یک فرزند کوچک بر سر دوراهی ماندهام که...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
در همچین مواقعی بهتر است خانم خود برای اقا قدم پیش بگذارد این واقعیت است که شما دیگر نمیتوانید بر طرف کننده نیاز های یک جوان 30 ساله باشید. پس بهتر است کنار بیایید و زندگیتان را خراب نکنید
نه بابا !!
دوست عزيز از اينكه زماني عشق بر عقل حاكم شد ممكن است براي هر كسي اتفاق يستفاد تو به خودت و جامعه ثابت كردي كه مي تواتي زن موفقي باشي تنها اشتباه شما و شايد خيلي از زنان كشور عزيزم با ورود به ازدواج دست از فعاليت اجتماعي بر مي دارند ولي خانم محترم بهترينً رَآه اين هست دوباره وارد كار و فعاليت اجتماعي شوي و مقام خوبي دوباره بدست بيلوريا ناراحت نيأش و منطقي عمل كن و از دختر زيبايت بخوبي نكهداري كن و مادر قوي و استواري براي او باش و اين را بدان ان اقا جوان ان زمان عاشق قدرت تو بود بس ان را بدست بياور و اميدًوارم در أينده بتواني با سعي و تلاش به بالتزين ها يرسي
سرکارخانم شمابااین ازدواج وانتخاب به نوعی می خواستیدبه دیگران ثابت کنیدکه میتوانید!ودربین جوانان مقبولیت دارید؛ ولی انتخاب شمااشتباه بوده ٬ اونکه نعوذباا... پیامبرنبود ! بازهم خیلی تحمل کرده تا ۱۰ سال بایدزودتر اصل وجودی خودش رونشون میداد. شما فکرکنید۱۰ سال دیگراون ۴۰ سالشه و شما ۶۰ سال واختلاف فیزیکی بسیارنمودپیدا میکنه ٬واین برای مردزجرآوره ٬ لذا پیشنهادمیکنم تمومش کنیدوزندگی نویی برای خودتان درست کنید٬ شما میتوانید.