کاش «نه »می گفتم
غرور و خودنمایی، رفاقت با دوستان ناباب و مشروب خوری زندگی ام را در آغاز دوران جوانی طوری به آتش کشید که هر شب با دیدن کابوس های وحشتناک از خواب می پرم. کاش وقتی برای آخرین بار توبه کردم که دیگر لب به مشروبات الکلی نزنم، توبه ام را نمی شکستم و ...
به گزارش پارس به نقل از خراسان جوان 21ساله که دستانش به خون یک عابر بی گناه آلوده شده و هم اکنون به اتهام قتل عمد دستگیر شده است درحالی که ریشه همه بدبختی هایش را در «مشروب خوری» خلاصه می کرد گفت: وارد هنرستان که شدم در رشته تاسیسات ساختمانی درس می خواندم.آن روزها به بهانه گشت و گذار و رفاقت، بیشتر اوقاتم را با دوستانم می گذراندم و علاقه ای به درس نشان نمی دادم به همین دلیل هم در کلاس دوم دبیرستان ترک تحصیل کردم و در منطقه گاراژدارهای مشهد شاگرد مکانیکی خودرو شدم تا این که مدتی بعد به خدمت سربازی رفتم و خرداد سال گذشته با پایان یافتن دوران سربازی به مشهد بازگشتم و در یک نانوایی واقع در سه راه فردوسی مشغول کار شدم و پس از مدتی به فکر ازدواج افتادم، دختری را که از بستگان برادرم بود و از زمان کودکی او را می شناختم برای ازدواج در نظر گرفته بودم، هنوز هیچ کس از این موضوع اطلاعی نداشت که مصرف مشروبات الکلی و معجون بیرجندی زندگی ام را به آتش کشید و همه آرزوهایم را بر باد داد.
اولین بار کلاس دوم راهنمایی بودم که مشروبات الکلی معروف به «عرق سگی» مصرف کردم. آن روز چند تن از دوستانم که با آن ها در باشگاه بوکس آشنا شده بودم سراغم آمدند و در حالی که چند پلاستیک حاوی مشروب در دست داشتند از من خواستند با یکدیگر به فضای سبز پل فجر برویم من هم که هیچ وقت «نه» گفتن را در زندگی تجربه نکرده ام با آن ها همراه شدم و بدین ترتیب مصرف مشروبات را ادامه دادم، دیگر استفاده از مشروب برایم به یک عادت تبدیل شده بود و با دوستان دیگرم به باغ ها و بیابان های اطراف می رفتیم و مشروب مصرف می کردیم آن روزها من هم به تقلید از دوستانم چاقوی بزرگی خریده بودم و آن را به کمرم می بستم.
روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که زمستان سال گذشته توبه کردم و بعد از آن به مصرف معجون بیرجندی (نوعی مواد مخدر) روی آوردم اما پس از مدتی احساس کردم قیافه ام به هم ریخته و اعتیادم نمایان گشته است این بود که توبه ام را شکستم و دوباره مصرف مشروبات الکلی را آغاز کردم تا این که حدود 2ماه قبل درحالی که مست بودم و حالت طبیعی نداشتم خنجر را از کمرم بیرون کشیدم و عابر بی گناهی را کشتم این درحالی بود که قبلا نیز به اتهام مصرف مشروبات دستگیر و محکوم شده بودم اما راه درست زندگی را پیدا نکردم تا این که ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی
ارسال نظر