به گزارش پارس به نقل از ضمیمه خانواده روزنامه اطلاعات، آیا در کودکی از نظر روحی و جسمی به پدر و مادرتان وابستگی شدیدی داشته‌اید؟ این وابستگی ممکن است بخاطر احساس نیاز، اضطراب با حساسیت و ترس از طرد شدن بوده باشد. شما آدمی هستید که فکر می‌کنید کسی که دوستتان دارد ممکن است روزی رهایتان کند.

آیا کسی در گذشته شما را مورد آزار جسمی و روحی قرار داده است؟ این مساله می‌تواند در شما احساس شرم، سوء‌ظن و وحشت ایجاد کرده باشد. و شاید شما الان این ترس را داشته باشید که کسی که دوستتان دارد به شما آسیب بزند. تجربه خشونت و آزار گذشته از شما فردی حساس، کنترلگر و وابسته می‌سازد. این تجربه‌ها شما را در لایه‌ای محافظتی قرار می‌دهد تا بتوانید از خودتان در برابر دیگران دفاع کنید.

آیا می‌توانید هویت فردی‌خودتان را تعریف کنید؟

در کودکی چطور کودکی بودید؟ آیا می‌توانستید خودتان را به عنوان یک کودک با هویتی مستقل احساس کنید؟ آیا والدین‌تان در همه امور مربوط به دنیای کودکی‌تان دخالت می‌کردند؟ آیا آنها هرگز به توانایی‌ها، استعداد و هوش و تصمیم‌هایتان اعتماد می‌کردند؟ آیا دیگران به قدرت تحلیل و دانش‌تان اعتماد داشتند و روی حرف‌هایتان حساب باز می‌کردند؟ اگر دیگران شما را انسانی مستقل، صاحب اعتبار و هویت نمی‌دانسته‌اند بعید نیست که امروز در روابط‌تان و در زندگی مشترک با دیگری به شدت وابسته، غیرمستقل ومطیع باشید. این روحیه از شما در روابط زناشویی آدمی تحت کنترل‌، مطیع و منفعل می‌سازد. ترسی که ناشی از وابستگی است محتاط‌تان می‌کند و امکان داشتن روابط باز و مستقیم با دیگران به ویژه همسرتان را می‌گیرد. یک باور عمیق درشما شکل می‌گیرد که نمی‌توانید به تنهایی تصمیم بگیرید و همه چیز را به همسرتان می‌سپارید. برای شما سخت خواهد بود که خودتان باشید و تصمیم‌های فردی خودتان را بگیرید.

آیا می‌توانید با همسرتان ارتباط عاطفی سالم برقرار کنید؟

آیا شما در محیطی رشد کرده‌اید که محبت، صمیمیت و گرمای دوستی در آن کم بوده است؟ شاید شما در روابط گذشته‌تان در برقراری ارتباط عاطفی با دیگران مشکل داشته‌اید. حتی ممکن است وقتی به احساسات خودتان رجوع می‌کنید احساس خلا، تنهایی و بی‌توجهی مهم‌ترین و عمیق‌ترین توصیف حال روحی‌تان باشد. شاید آنقدر اعتماد به نفس نداشته باشید که فکر کنید همسر یا دوستتان بخاطر خود شما در کنارتان قرار گرفته باشد. این روحیه باعث می‌شود که در رابطه صمیمیت و تعهد و همدلی احساس نکنید و واقعا ندانید چه پیوند عاطفی‌ای شما را در این ارتباط نگه داشته است. برایتان سخت خواهد بود که عشق و محبت‌تان را نشان همسرتان بدهید به نیازهای هم توجه کنید و خواسته‌هایتان را بیان کنید. کمبود عاطفه رابطه زناشویی‌تان را آسیب می‌زند و کیفیتش را پایین می‌آورد.

آیا برای خودت ارزش قائل هستی؟

آیا در گذشته روزهایی را به یاد می‌آورید که هیچ وقت خودتان را به حساب نمی‌آوردید؟ آیا مدام به گذشته و رفتارهایتان انتقاد می‌کنید؟ آیا هیچ وقت صدای درونتان تحسین‌تان کرده است؟ آیا هرگز موفقیت‌هایتان به چشمتان آمده است؟ هرگز از کسی انتظار داشته‌اید که دوستتان داشته باشد چون خودتان را شایسته دوست داشتن می‌دانسته‌اید؟ و آیا هرگز منتظر تحسین دیگران بوده‌اید چون خودتان را مستحق تشویق و تحسین می‌دیدید؟

با وجود پیشینه‌ای که در آن هرگز برای خودتان ارزش قائل نبوده‌اید بعید نیست که حالا هم خودتان را به قدر کافی خوب نبینید و مدام خودتان را برای هرچیزی مقصر بدانید. در بهترین حالت شاید کسی از شما تقدیر و تشکر کند اما اگر این اتفاق هم نیفتاد خیلی به نظرتان عجیب نیست چون خودتان هم چنین نظری درباره خودتان ندارید. شما ناکافی و نامناسب هستید. به تبع این احساسات در روابط‌تان به مشکل بر می‌خورید چون هرچند شما برای خودتان ارزشی قائل نیستید اما این مساله برای دیگران عجیب است که چرا خودتان را دوست ندارید. اگر شریک زندگیتان هم آدمی باشد که به منافع خودش فکر می‌کند شما بستری برای او فراهم خواهید کرد که به هدفش برسد.

در وضعیتی دیگر این کمبود اعتماد به نفس یا احساس بی‌ارزشی شما را وادار می‌کند برای جبران چیزی که ندارید مدام شریک زندگیتان را وادار کنید تا تائیدتان کند، دوستتان داشته باشد و به شما ارزش و هویت بدهد.

آیا شما بیش از اندازه ایده‌ال گرا هستید؟

اگر در خانواده‌ای رشد کرده باشید که استرس و تنش در آن زیاد بوده باشد و یا پدر و مادری داشته‌اید که مبانی و شعائر مذهبی را با فشار زیاد و به شکلی تحمیلی به شما آموخته باشند و یا مسئولیت‌هایی فراتر از توان و درک کودکی به شما سپرده باشند این احتمال وجود دارد که در بزرگسالی آدمی حساس، وسواسی یا ایده‌ال گرا و بیش از اندازه مبادی آداب شوید. همین طور از همسرتان نیز انتظار دارید مثل شما باشد. چیزی در درون تان تکرار می‌کند «هیچ کس بهتر از تو از پس این کار بر نمی‌آد». این روحیه و حساسیت‌فکری باعث می‌شود گاهی انتخاب‌هایی ناگهانی، غلط و اشتباه داشته باشید چون اصلا به مشورت و هم فکری دیگران اعتماد ندارید و روی نظر کسی حسابی باز نمی‌کنید. رابطه شما با همسرتان معمولا با تنش و اختلاف نظر همراه خواهد بود وداشتن روابط عاشقانه برایتان کار آسانی نیست.

اگر نمی‌توانید محدودیت‌ها را بپذیرید و تابع قوانین باشید

آیا در کودکی همه امکانات و آزادی‌های فردی برایتان فراهم بود؟ اگر پدر و مادرتان شما را بیش از اندازه بالا می‌دیدند، محدودیتی برای رفتارهایتان قائل نبودند و همه چیز را به راحتی در اختیارتان قرار می‌دادند اکنون برایتان سخت خواهد بود که محدودیت‌های رفتاری در اجتماع و روابط خصوصی‌تان را بپذیرید. اینکه انتظار دارید همه شما را تائید کنند، کسی مرزی برای افکار و رفتارتان قرار ندهد و به شما انتقادی نکند و هر آزادی عملی را در رابطه به زندگی مشترک داشته باشید ناشی از این سبک زندگی و تربیت شما در گذشته است. هیچ کس به خصوص همسرتان نمی‌تواند همه خواسته‌ها و انتظاراتتان را برآورده کند چون شما همیشه عادت داشته‌اید دیگران تائیدتان کنند. زندگی زناشویی محدودیت ایجاد می‌کند. قواعدی دارد که باید پیرو آنها باشید. اگر نمی‌توانید این تابعیت‌ها را بپذیرید اشکال کار را در گذشته جستجو کنید.

آیا به پرسش‌های بالا جواب نه داده اید؟ اگر اینطور است به مرور زمان میزان نارضایتی‌هایتان از ازدواج بیشتر خواهد شد و بسیاری از مشکلات عاطفی و اختلافات زناشویی را به دنبال خواهد داشت. نسبت به رفتار و افکار و احساسات خودتان صادق باشید. خیلی از احساسات و افکار امروزتان ریشه در تجربه‌ها و سبک زندگی گذشته‌تان دارد و در ارتباط امروزتان به شدت تاثیر می‌گذارد. آنچه شما به عنوان اصول رفتاری آموخته‌اید در شما نهادینه می‌شوند و ناخودآگاه در زندگی امروزتان تاثیر می‌گذارند.

اگر فکر می‌کنید برای حل این مسائل و تلاش برای بنای یک ارتباط سالم با همسرتان نیاز به کمک و حمایت بیشتر داریداین مساله را ابتدا با همسرتان مطرح کنید و سپس تصمیم بگیرید تا باهم رفتارها را تغییر بدهید. این تلاش نه تنها برای رابطه زناشویی‌تان خوب است بلکه به شما کمک می‌کند تا آدم خوشحال‌تر با احساساتی متعادل و افکاری سلیم باشید./سلامت نیوز