جهانگیر الماسی*
تزلزل در زندگی اجتماعی
درخصوص معضل کمآبی یا بهتر است بگوییم بیآبی، شیوه استفاده هموطنان ما از آب و عدم توجه گروه کثیری از مردم در این زمینه اسباب قدری نگرانی شده است.
درخصوص معضل کمآبی یا بهتر است بگوییم بیآبی، شیوه استفاده هموطنان ما از آب و عدم توجه گروه کثیری از مردم در این زمینه اسباب قدری نگرانی شده است.
از طرفي وزارت نيرو بهصورت مداوم هشدار ميدهد و حتي صحبت از احتمال جيرهبندي آب به ميان آمده و از طرف ديگر به كرات در كوچه و خيابان مشاهده ميكنيم كه براي عدهاي اين هشدارها و اين اعلام وضعيت بحراني اصلا مهم نيست. ميبينيم كه طرف عين خيالش هم نيست و شلنگ بهدست گرفته در حال آبپاشي مقابل منزلش است يا روي ماشينش آب گرفته و خلاصه طوري رفتار ميكند كه گويي اين سرزمين با بحراني بهنام كمبود آب مواجه نيست.
قديم اگر كسي سفر ميرفت يك استكان يا يك كاسه آب پشتسرش ريخته ميشد. سنتي كه هنوز هم برخي به آن پايبندند. امروز اما اگر در شيوه مصرفمان درست عمل نكنيم همان يك كاسه آب پشت سر مسافر هم اشكال دارد.اگر برخي از هموطنان عزيز ما در مصرف آب اهل هيچ نوع پروا و ملاحظهاي نيستند به گمانم بايد اين مسئله را در سطحي كلانتر ديد و مورد بررسي قرار داد. بايد ديد در حوزه مسائل اجتماعي چگونه رفتار كردهايم و در سطح مديريت مياني چه رفتاري با مردم صورت گرفته كه در زندگي اجتماعي دچار تزلزل شدهايم كه يكي از مصاديقش همين اسراف در مصرف آب است.
اگر براي مردم ما روشن شود كه چرا با هم زندگي ميكنند و چرا بايد براي اين با هم زندگي كردن ارزش و اعتبار قائل شوند بسياري از مشكلاتمان حل ميشود. در اين صورت آن هموطني كه در شرايط كمآبي، شلنگ بهدست در كوچه آب را هدر ميدهد، با درك مسئوليتهاي زندگي اجتماعي، ديگر چنين كاري را انجام نميدهد.
نكته ديگر اينكه شهري چون تهران ظرفيت پذيرش اين جمعيت را ندارد و متأسفانه بهصورت مداوم پديده مهاجرت به تهران انجام ميشود. در چنين شرايطي براي رسيدن به هواي سالم، آب، برخورداري از فاضلاب استاندارد و مطلوب و هزار و يك مورد و مسئله ديگر با مشكلات گستردهاي مواجه خواهيم بود. تهران از شدت جمعيت متراكم در آن گويي در آستانه انفجار است. درحاليكه در برخي از شهرها كاهش جمعيت باعث كاسته شدن از ميزان رشد و توسعه و پيشرفت اجتماعي شده است.
اين روند مربوط به امروز نيست و ساليان سال است ادامه دارد و باعث خروج افراد از شهرستانها و مهاجرتشان به تهران شده و اين كلانشهر را واقعا در آستانه انفجار قرار داده است. جالب است كه برخي از مشاغل هم در تهران ميان اقوام مختلف تقسيم شده است. مثلا گروهي از هموطنان ما، اغلب نانوا هستند، اغلب ميوهفروشيها را يك قوميت خاص تشكيل ميدهند. جوري كه براي من نوعي مسلم شده كه يك سيستم و ساختاري و با طرح و انديشه مدون اين نيروها را براي فعاليت از شهرستانهاي مختلف به تهران ميآورد.
در حوزه مسائل اجتماعي يك پديده را بهصورت مجرد نميتوان مورد ارزيابي قرار داد و معمولا مجموعهاي از عوامل در رخ دادن يك اتفاق نقشآفرين هستند. هنگامي كه يك جوان بيستويكيدوساله بدون داشتن هيچ تخصص و سابقه كار و ثروت فردي انتظار دارد همان امكاناتي كه مرد 60ساله با 40سال فعاليت و زحمت به آن رسيده است را داشته باشد، و آن هم از هر راهي كه شد، آن وقت حرمت لقمه حلال كه در جامعه اسلامي يك اصل است، فراموش ميشود...
* بازيگر و كارگردان سينما، تئاتر و تلويزيون
ارسال نظر