به گزارش پارس، این طلبه جوان می‌گوید: در کافه رسم داریم که به میهمانان خارجی‌مان یک هدیه می‌دهیم- چون نزدیک میدان امام هستیم و توریست زیاد می‌آید- در این هدیه نامه رهبر عزیز انقلاب به جوانان اروپا هم هست بالاخره ما هم وظیفه داریم این نامه را به مخاطبانش برسانیم. یک روز جوانی دانمارکی آمد و تا نامه را دید، گفت که این نامه را قبلا خوانده و سؤالات زیادی برایش ایجاد شده، از او خواستم تا بپرسد، حدود سه‌ساعت طول کشید و همه سؤالاتش را پرسید.  برخی از طلاب جوان علاقه بسیاری به فعالیت اجتماعی با گرایش‌های نوگرایانه دارند که بعضا ورود طلاب جوان به عرصه‌های شغلی غیرمرتبط با انتقاداتی روبه‌رو بوده است.


سیدهادی حسینی از طلاب اصفهانی است که در کنار درس و بحث طلبگی حوزه‌های علمیه، کافی‌شاپ کوچکی را در نزدیکی میدان امام اصفهان راه‌اندازی کرده است. پایگاه خبری ۵٩٨ گفت‌وگوی کوتاهی را با این طلبه جوان در مورد نسبت طلبگی با کافه‌داری و شغلی که برای خود برگزیده است داشته که متن آن در ادامه می‌آید.

‌برای شروع کمی از زندگی و تحصیلاتتان بگویید.

سیدمحمدهادی هستم و در یکی از روزهای خدا در یک خانواده دوست‌داشتنی به دنیا آمدم. در زمان جنگ، کردستان بودیم و بعد از آن به بیشتر استان‌های ایران، همراه خانواده سفر داشتیم و در برخی از آنها زندگی کرده‌ایم؛ به قول معروف «دنیادیده بهتر از دنیاندیده است».
در دانشگاه، رشته اقتصاد خواندم و بعد از آن به حوزه علمیه رفتم. بخشی از دوران طلبگی‌ام را در قم بودم و بخشی را در اصفهان، اما چون همسرم اهل اصفهان بود، آخر به اصفهان برگشتم و فعلا در این شهر تحصیل، کار و زندگی می‌کنم.

خب! طلبگی کجا و کافی‌شاپ کجا؟ چه شد که کافه‌دار شدید؟

تقریبا در تمام دوران درس خواندنم، چه آن‌وقت که دانشجو بودم و چه حالا که طلبه هستم، کار کرده‌ام! از بازاریابی و مسافرکشی تا پرواز تفریحی و خبرنگاری. به نظرم جوهره انسان کار است. اهل بیت هم با آنکه به درآمد خود چندان نیاز نداشتند، کار می‌کردند و ماحصل آن را می‌بخشیدند به فقرا.
بعد از اینکه مجددا به اصفهان آمدم، همسرم کمی سرمایه داشت که می‌خواستیم کاری راه بیندازیم. چند گزینه مطرح شد، یکی تریا، یکی فست‌فود، یکی شرکت تجاری و یکی هم کافه! خیلی فکر کردیم و با اهل فن مشورت داشتیم، نتیجه‌اش راه‌اندازی کافه شد. البته در این تصمیم‌گیری یکی از دوستان خوبم- که او هم طلبه است- به نام میلاد، بسیار مؤثر بود. میلاد علاقه‌مند به راه‌اندازی کافه بود، اما سرمایه لازم را نداشت و خلاصه این شد که ما هم به کمک دوستم، میلاد، کافه‌دار شدیم... .

‌بین این‌همه شغلی که نام آوردید، کافه چه ویژگی‌ای داشت که آن را انتخاب کردید؟

به‌نظرم طلبه باید در بین مردم باشد، با آنها کار و با آنها زندگی کند. هرچه ارتباطش با لایه‌های مردم بیشتر باشد، اثرگذاری‌اش هم بیشتر است. با این طرز فکر طبیعی است شغلی برایم بهتر است که ارتباط بهتر و بیشتری با مردم به‌ویژه جوان‌ها داشته باشد و این فرصت به‌خوبی در کافه ایجاد می‌شود. اینجا جوان‌ها با فکرها و تیپ‌های مختلف می‌آیند و ساعتی از روز خود را در آن سپری می‌کنند، این بهترین فرصت برای یک طلبه است.

‌یعنی با آنها صحبت می‌کنید؟

کارمان چندین بخش دارد! یکی آن است که بهترین قهوه را برای مشتری دم کنم و بهترین پذیرایی را از او داشته باشم، خب! او به اینجا آمده و هزینه می‌کند که بهترین خدمات را دریافت کند.
بخش دوم در تبلیغ غیرزبانی است! مطمئنم که بهترین راه تبلیغ، راه عملی است. وقتی مشتری می‌بیند که –کافه‌دار- با یک چهره مذهبی پیش می‌آید و با خوش‌اخلاقی از او پذیرایی می‌کند و هوای او را دارد، این خودش کشش و جاذبه ایجاد می‌کند.
بخش سوم که بیشتر برای مشتریان دائم و همیشگی جواب می‌دهد، همان گفت‌وگوی زبانی است که در کافه ما بسیار رواج دارد.

‌شما به مشتریانتان می‌گویید طلبه هستید؟

اغلب آنها در لحظه اول متوجه تفاوت کافه‌دار با دیگر کافه‌هایی که دیده‌اند می‌شوند و برخی از آنها خودشان علت این تفاوت را می‌پرسند؛ خب! من هم در جواب می‌گویم که ما طلبه هستیم و این معمولا می‌شود سرآغاز یک دوستی و ارتباط بیشتر. الان اغلب مشتریان ما می‌دانند که باریستای آنها یک طلبه جوان است و شاید خیلی‌هایشان به همین خاطر اینجا می‌آیند. بسیاری‌شان هم ساعات خلوت را انتخاب می‌کنند تا بیشتر بتوانیم گفت‌وگو کنیم.

‌در طراحی کافه هم سعی کرده‌اید که عقاید خود را نشان دهید؟

نه! همین‌طور که می‌بینید، فضا و دکور کافه کاملا کلاسیک و عاشقانه است، به‌جز همین چند عکس که از شاعران، بازیگران، اندیشمندان و سیاست‌مداران مشهور زده‌ایم و کمی جنبه اجتماعی به کافه داده، هیچ المان مذهبی یا اعتقادی‌ای به ‌کار نرفته است. در برخورد و نوع پذیرایی هم تفاوتی بین مهمانانی که ظاهر مذهبی دارند و مثلا دخترخانمی که در عرف به او بی‌حجاب می‌گویند نداریم. همه‌شان برای ما محترم و عزیزند چراکه معتقدم دل همه جوانان ما متوجه خداوند و معنویت و انقلاب است. به‌قول رهبر عزیزمان «اینها یک نقص ظاهری دارند» مثل خود من که نقص باطنی دارم. حالا این مفهوم در کافه ما بسیار احساس می‌شود.

‌چطور احساس می‌شود؟

ما مشتریان دائم زیادی داریم؛ از خانم‌هایی که به‌قول معروف شل‌حجابند یا آقاپسرهایی که تیپ ظاهری‌شان مذهبی نیست! می‌آیند و بسیاری اوقات سر گپ بینمان باز می‌شود. خیلی‌وقت‌ها سؤالات شرعی یا اعتقادی‌شان را می‌پرسند یا حرف‌ها و درددل‌هایشان را می‌گویند. آن وقت است که می‌بینیم چه قلب‌های همراه و چه باطن‌های تشنه‌ای دارند. فقط به‌خاطر یک دیوار توهمی بین ما و آنها فاصله ایجاد شده است که خدا را شکر این دیوار در کافه برکه فرو ریخته و همه ما یکی شده‌ایم.
‌شما برای درست‌کردن قهوه و دیگر نوشیدنی‌ها آموزش هم دیده‌اید یا خودتان تجربی کار کرده‌اید؟
دین ما دستور داده که انسان هرکاری را می‌خواهد انجام بدهد باید با علم و اتقان باشد. به همین دلیل بنده هم قبل از راه‌اندازی کافه به‌دنبال استاد بودم. خداراشکر با یکی از اعضای خوب انجمن قهوه اروپا که داور فینال مسابقات باریستای ایران هم بود، آشنا شدم و نزد ایشان دو دوره متفاوت و تخصصی را گذراندم، این آشنایی یکی از لطف‌های خدا به ما بود؛ چراکه ایشان همیشه و با همه وجود هوای ما را داشته‌اند.

امروز کافه برکه در اصفهان یکی از معدود کافه‌های تخصصی و حرفه‌ای در بحث قهوه است و منوی تخصصی قهوه داریم! در همه تبلیغاتمان هم می‌نویسیم که اولین و تنها بروبار این شهریم!

‌برای مخاطبان کمی هم درباره بروبار توضیح بدهید.

بروبار (brew bar) به سبک جدیدی از کافه‌ها در دنیا گفته می‌شود که در آن با دستگاه‌های مختلف و به شیوه‌های تخصصی قهوه را دم می‌کنند و دیگر از دستگاه تجاری اسپرسو یا... خبری نیست یا در حاشیه کار است. در این سبک، قهوه طعم‌ها و عطرهای متفاوتی پیدا می‌کند که برای همه سلیقه‌ها جذاب است. در ایران تعداد انگشت‌شماری کافه هستند که این دستگاه‌ها را وارد کرده و بار قهوه را راه‌اندازی کرده.

‌شما همچنان مشغول درس و بحث طلبگی هستید؟

بنده خودم را طلبه نمی‌دانم، طلبگی یک بار مسئولیت و یک هویت بزرگ دارد که برای قد و قواره کوچک من خیلی بزرگ است. بهتر است بگویم که مشغول تحصیلات حوزوی هستم. رسایل و مکاسب را در قم تا نیمه خواندم و حالا که به اصفهان آمدم دنبال درس و استاد می‌گشتم که خدا را شکر با کمک یکی از مشتریان، استاد و مدرسه خوبی را هماهنگ کردم. از ترم آینده هم ان‌شالله صبح‌ها کلاس و درس و بحث را به جدیت مشغولیم، بعد از ظهر‌ها هم به‌دنبال رسالت طلبگی‌ام در کافه.

‌از طرف دوستان روحانی یا دیگران چه واکنش‌هایی به راه‌اندازی کافه شما شده؟

٨٠ درصد واکنش‌ها مثبت بوده، از دوستان مذهبی و حتی روحانیون عزیزی که به کافه ما می‌آیند و آن‌قدر از این حرکت تعریف و تمجید می‌کنند که خجالت زده می‌شویم. البته بیست درصدی هم بوده‌اند که موافق این کار نبوده و گاهی کنایه‌هایی هم می‌زنند، اما چون می‌دانم همان‌ها هم از سر دلسوزی است، ناراحت نمی‌شوم. البته یک طیف هم هستند که از ورود یک طلبه به این فضا بسیار ناراحت و خشمگین شده‌اند، در صفحات مجازی و واقعی بسیار سعی کرده‌اند که ما را تخریب کنند. تهمت می‌زنند، مشتریانمان را منصرف می‌کنند، برایمان مشکل ایجاد می‌کنند، تبلیغاتمان را تخریب کرده‌اند و... اما چون می‌دانم که دارم به وظیفه‌ام عمل می‌کنم و کار برای خداست، پس خستگی و ناراحتی معنا ندارد. به‌قول حافظ عزیز «وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم، که در طریقت ما کافری است رنجیدن»

‌در آخر نکته‌ یا خاطره‌ای زیبا که برایمان نقل کنید هست؟

در این مدت خاطرات بسیار زیبای زیادی دارم، از خانم بی‌حجابی که نگران نمازنخواندن دخترش بود تا مسیحی‌ای که سؤالات اعتقادی‌اش را می‌پرسید یا مشتری خوبی که برای آمدن به کافه ما پول قرض کرده بود و توریست‌های آلمانی که کتاب گوته را به ما هدیه دادند! اما یک خاطره بسیارزیبا برای خودم ماندگار شده. در کافه رسم داریم به مهمانان خارجی‌مان یک هدیه می‌دهیم- چون نزدیک میدان امام هستیم و توریست زیاد می‌آید- در این هدیه نامه رهبر عزیز انقلاب به جوانان اروپا هم هست؛ بالاخره ما هم وظیفه داریم این نامه را به مخاطبانش برسانیم. یک روز جوان دانمارکی آمد و تا نامه را دید، گفت این نامه را قبلا خوانده و سؤالات زیادی برایش ایجاد شده، از او خواستم تا بپرسد، حدود سه ساعت طول کشید و همه سؤالاتش را پرسید و تا آنجا که می‌توانستم پاسخش را دادم، در آخر بسیارخوشحال بود، می‌گفت یکی از بهترین روزهایش بوده و بارها تشکر کرد. آن روز، مثل همیشه، یکی از روزهای خوب کافه ما بود.