پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مریم خباز- تهران کش آمده تا کوهپایه‌های شرقی بی‌بی شهربانو، به تپه‌های شنی شرق که می‌رسد خارج از محدوده آغاز می‌شود... «اعتراض که می‌کنیم می‌گن اینجا خارج از محدوده است، وضع کابل‌های برق خرابه، پُر بیابونه»، زن گوشه چادرش را مثلثی جمع می‌کند و می‌گیرد جلوی دهانش که واژه‌های پرگلایه از آن می‌ریزد، «نگا کن، اونجا، اگه بری اون پشت می‌بینیشون ؟ 100 تا 200 تا، شایدم بیشتر، می‌خوابن، همون جا دستشویی می‌رن...»

خارج از محدوده؛ از نقشه شهر تهران گویی بیرونمان می‌کنند. دو مرد ژولیده، از سایه دیواری آجری بلند می‌شوند، شاتر دوربین چیلیک چیلیک عکس می‌گیرد و صدایش مثل سوزنی آن دو مرد را از جا می‌پراند. پشتشان خمیده است، دمپایی کهنه پا کرده‌اند، دست‌هایشان جرم گرفته، موها شبیه نمد است. از تپه سرازیر می‌شویم، آتش‌های خاموش شده قدیمی‌گله به گله تپه را سوزانده، زرورق‌ها زیر تابش خورشید برق می‌زند. رسیده‌ایم به جا پای آن دو مرد، کنار دیوار، زرورقی افتاده. «دیدی؟ داشتن هروئین می‌کشیدن، کارشون همینه، یکیشون گفت آب می‌دی، گفتم...»

تپه شنی، خارج از محدوده است، روی خاک رُس‌اش پا سفت می‌کنیم و می‌رویم بالا. سیاهی یک آلونک پیداست، دورتر چند آدم، کز کرده کنار دیوار. «لنز 600 می‌خواد، نمی‌شه عکس گرفت»، «بیاین بالای این ساختمون، از اینجا بهتره». ساختمان لبه بیابان است، هنوز نیمه‌ساز و علم شده روی شرقی‌ترین لبه منطقه ذوزنقه‌ای شکل شهرک رضویه، انگار خارج از محدوده ولی شش طبقه و پروانه‌دار! می‌رویم بالا، از پنجره گردن می‌کشیم اما بیشتر از دیدنی‌های بالای تپه چیزی نمی‌بینیم، ‌تپه‌ای دیگر حائل است و نمی‌شود معتادها را دید. «عصرا اینجا صحرای محشره، هر روزمی‌افتن به جون هم، قمه دست می‌گیرن و به قصد کشت می‌زنن به هم»، چرا؟ «مواد می‌فروشن دیگه، سرمشتری دعواشون میشه، چن روز پیش اسلحه هم کشیدن، از ترسمون زنگ زدیم کلانتری، ولی باور نکردن، گفتن معتاد و تفنگ؟»

دو مرد بالای تپه پشتی گشت می‌زنند، لالای چشم‌هایشان خیره به ماست ولی با دست علامت‌هایی می‌دهند به سمت عقب و پشت سر؛ «اینا هوای معتادا رو دارن، تا یکی می‌یاد اینجا خبرشون می‌کنن.»

پنج دقیقه نشد که تپه‌های شنی ‌گر گرفته زیر آفتاب خالی شد و ماندند این دو مرد بپای پاتوق؛ مثل یک بازی موش و گربه است؛ آمدن آدم‌های غریبه به حریم پاتوق معتادان خیابانی و سر به نیست شدن آنها در کسری از ثانیه.

داستان کلافگی اهالی
با انگشت خطی روی هوا می‌کشد و تپه را ازعرض قاچ می‌کند، «گفتن قراره اتوبان از اینجا رد شه، اگه اینجوری شه، همه بیابونا آباد میشه، بعدم معتادا از اینجا می‌رن». کدام اتوبان؟ این را از چند نفر از اهالی می‌پرسیم، ولی همه شانه بالا می‌اندازند، لب کج می‌کنند و اطلاعاتی حدسی می‌دهند، اما معلوم است دلشان خوش است به آمدن اتوبان.

این اتوبان بی‌نام و نشان در ذهن مردم باید همانی باشد که سال‌هاست روی نقشه‌های شهرداری جانمایی شده، بزرگراهی که به صورت خط چین از جنوب مشیریه و میانه شهرک رضویه عبور می‌کند و به بزرگراه امام رضا می‌رسد . طبق نقشه‌ها اگر این اتوبان ساخته شود مناطق جنوبی تهران به جاده امام رضا وصل می‌شود و دیگر نیازی به عبور از میدان بسیج نیست، اما با این که سال‌هاست عده‌ای به این نقشه دل بسته‌اند این بزرگراه بجز خط چین‌های روی نقشه هنوزماهیت فضایی ندارد.

امتداد انگشت مرد که روی تپه، خطی فرضی انداخته را می‌گیریم و می‌رسیم به خانه‌های اهالی. همه کلافه از بی‌خانمان‌ها. هرکدام روایتی دارند و تجربه‌ای داشته‌اند؛ یک نیمه شب چند معتاد از دیوار کوتاه خانه‌ای بالا رفته‌ و با داد و فریاد صاحبخانه پا به فرار گذاشته‌اند، یک روز چند نفر دیگر کابل‌های برق را دزدیده‌اند و برق محله قطع شده، روزی دیگر معتادی از دیوار یک خانه بالا رفته و از پنجره داخل شده و چند تکه اثاث دزدیده، روزی هم یکی‌شان سیم تلفن خانه پیرزنی را کنده و گریخته، تقریبا هر روز نیز مزاحمت‌هایی برای مغازه‌دارها ایجاد شده و اجناسی به سرقت رفته. «جرات نداریم چیزی بهشون بگیم، فقط می‌تونیم داد و بیداد کنیم، چاقو دارن، قمه می‌زنن، اگرم با هامون لج کنن خونه رو نشون می‌کنن و اگه غافل بشیم خالیش می‌کنن.»

مثل لشکر مورچه‌ها، کارتن خواب‌ها و بی‌خانمان‌ها در سایه دیواری یله داده‌اند، از دور با انگشت نشانشان می‌دهم و می‌پرسم می‌دانید اینها از کجا می‌آیند که اهالی یکصدا به گرمخانه اشاره می‌کنند، به مددسرای خاوران که دیوار پشتی‌اش پشت به تپه‌های شنی و خانه‌های مردم است .

گرمخانه، مددسرا، شب‌ها افراد بی‌خانمان را می‌پذیرد و صبح بعد از صبحانه رهایشان می‌کند؛ یک سرپناه شبانه و مسکن دلضعفه. درسال‌های دهه 80 خورشیدی که درچند زمستان پشت هم، مرگ بی‌خانمان‌ها از سرما و گرسنگی به موجی خبری تبدیل شد، ساخت گرمخانه‌ها به مطالبه‌ای عمومی‌ تبدیل شد و پس از آن چند گرمخانه دائمی ‌و چند مددسرای فصلی در چند نقطه تهران دایر شد تا بی‌خانمان‌ها مثل قبل گوشه خیابان‌ها یخ نزنند و از گرسنگی زیر پل‌ها و داخل جوی‌ها نیفتند. این مقصود تاحدی محقق نیز شده و آن مرگ‌های علنی و آن جان دادن‌های عیان دیگر به شدت گذشته اتفاق نمی‌افتد و گرمخانه‌ها با این که تعدادشان اندک است (سه گرمخانه دائمی‌ برای تهران) و کیفیت خدماتشان همواره زیر تیغ انتقاد، اما شماری را از مرگ رهانده است و از این بابت مناسب بوده.

با این حال نارضایتی همسایه‌های این گرمخانه‌ها دنباله‌دار است. اهالی شهرک رضویه بویژه آنهایی که به بیابان‌های رها شده شرقی نزدیک‌ترند همه گرفتاری‌هایشان را به مددسرای خاوران ربط می‌دهند. این مردم سال‌ها قبل بابت کلاهبرداری شخصی که زمین‌های منطقه مشیریه را نشانشان داد اما زمین‌های رضویه را به آنها فروخت درگیر چالش بودند، سال‌ها نیز با نام قدیم شهرک یعنی «کاروان» جنگیده‌اند (این منطقه محل بارانداز کاروان‌ها و آرام گرفتن اسب‌ها و شتران کف به دهان آورده بوده که به تهران وارد و از آن خارج می‌شده‌اند) و از زمان تاسیس مددسرای خاوران نیز چالش همجواری با بی‌خانمان‌ها و معتادان بیتوته کرده درخرابه‌ها را دارند.

مددسرای خاوران تاکنون چند بار به دستور دادستانی به‌طور موقت پلمب شده که واکنشی ضربتی به این نارضایتی‌ها بوده، ولی بعد از بازگشایی مجدد همه چیز به جای اولش بازگشته، حتی مشکلات دامنه‌دارتر شده که نشان می‌دهد علاج مشکلات را نباید در پلمب مددسرا جستجو کرد.

نیاز امروز، گرمخانه‌های کوچک محلی
مددسرای خاوران را از اتوبان امام رضا اگر جدا بکنیم و بگذاریمش در شمال تهران، صدای مردم آنجا بلند می‌شود و اگر بگذاریمش درغرب، صدای مردم آنجا. پس گرمخانه‌ها هرکجا که باشند چون محل رفت و آمد عده‌ای آدم ویژه است موجب نارضایتی می‌شود. گرچه آمارها بشدت مخدوش است ولی شهرداری تهران تخمین می‌زند پایتخت حدود 15 هزار بی‌خانمان و کارتن‌خواب که نزدیک به 80 درصدشان معتادند، دارد که اگر قرار باشد اینها در شهر پخش نباشند باید گرمخانه‌ها آنها را جمع و جور کنند و چاره‌ای بجز استقرار گرمخانه‌ها در نقاط مختلف نیست. اما سه گرمخانه عمده تهران که برای هزار نفر ظرفیت دارد و در روزهای سرد سال با اغماض، بیش از 3000 نفر را پذیرش می‌کند، مانده تا همه آن 15 هزارنفر را پوشش دهد. پس بخشی از بی‌خانمانی‌های مشهود در شهر ناشی از این کمبود است که اگر قول معاون توسعه خدمات اجتماعی سازمان رفاه شهرداری مبنی بر افزایش ظرفیت گرمخانه‌ها محقق شود، غلظت این مشکل نیز کمتر می‌شود.

ولی ظرفیت محدود و تعداد اندک، تنها حاشیه گرمخانه‌ها نیست که برخلاف تصور، بزرگی و بدنه فربه این گرمخانه‌ها نیز مشکلی دیگر است؛ گرمخانه‌ای که هر شب هزار نفر را می‌پذیرد و هزار آدم بی‌خانمان را از گرسنگی و مرگ می‌رهاند، گرچه یک سوی وظیفه‌اش را درست انجام می‌دهد ولی با پذیرش بیش از اندازه، موجب تجمع بی‌خانمان‌ها و آدم‌های مشکل‌دار در یک محل و درنتیجه نارضایتی مردم می‌شود. در شهرک رضویه این را می‌توان بوضوح دید، سیل بی‌خانمان‌ها در این منطقه هر لحظه در حال خروش است و آسیب‌های ناشی از آن هر دم در حال جوشش، «به خدا می‌ترسیم، امنیت نداریم، فقط می‌تونیم به کلانتری زنگ بزنیم، اونا هم گاهی می‌یان و اینا رو می‌برن.

کلانتری‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که برخورد قهری با پدیده بی‌خانمانی، حتی با اعتیاد فایده ندارد و علت این که دستگیر شده‌ها را زود رها می‌کنند نیز همین است. اما چه کار باید کرد؟ این سوالی است که خرداد امسال در جلسه فوق‌العاده ستادساماندهی آسیب‌دیدگان اجتماعی نیز مطرح شد و مسئولان قضایی، انتظامی، شهرداری، بهزیستی، کمیته امداد و استانداری تهران آن را به بحث گذاشتند. با این که خروجی این جلسه این بود که احتمالا نمی‌توان همه آسیب‌های محله رضویه را به مددسرای خاوران ربط داد، ولی مطرح شد که یکی از راه‌های فائق آمدن بر مشکلات این منطقه، گسترش مددسراها در هر محله است تا از بار مددسرای خاوران کم شود و بی‌خانمان‌های جنوب و شرق تهران و احتمالا مرکز به این نقطه هجوم نیاورند.

اگر رقم تخمینی 15 هزار بی‌خانمان تهران را متر و معیار بگیریم برای محقق شدن خواست اعضای جلسه فوق‌العاده، مناطق 22 گانه تهران هر کدام حدود 10 مددسرای کوچک نیاز دارند تا بی‌خانمان‌ها میانشان تقسیم شوند و مثل شهرک رضویه در یک نقطه جمع نشوند.

مردم این منطقه طومار نوشته‌اند، 700 دانش‌آموز نیز زیرش را امضا کرده‌اند و گفته‌اند می‌ترسند معتاد شوند، مردم هم طومار را به دست شورای شهری‌ها رسانده‌اند که اگر تابه حال نوبت رضویه‌ای‌ها بوده از امروز به بعد گرمخانه همسایه شورای شهر شود!

تهران کش آمده تا کوهپایه‌های شرقی بی‌بی شهربانو، به تپه‌های شنی شرق که می‌رسد مردمش حرف‌های زیادی برای گفتن دارند.