گفتوگو با برادر جوان ١٩سالهای که درسانحه رانندگی جان باخت
به گزارش پارس به نقل از شرق خانواده پسری ١٩ساله که در جریان سانحه رانندگی در مشهد دچار مرگ مغزی شده بود، اعضای بدن او را اهدا کردند. متوفی که «وحید تاجری» نام داشت، سوار بر موتورسیکلت بود که دچار حادثهای مرگبار شد. محمد، برادر بزرگتر وحید، در گفتوگو با خبرنگار ما، درباره این سانحه و تصمیم به اهدای اعضای برادرش توضیح داده است:
ماجرای منجر به مرگ مغزی چطور اتفاق افتاد؟
برادرم که جوشکار ساختمان بود، روز حادثه مانند روزهای دیگر تصمیم داشت با دوستش سر کار برود که این اتفاق برایش افتاد. ظاهرا حدود ساعت ٧:٤٥ بود که برادرم دوستش را در ترک موتور خود سوار کرد و در مسیر رفتن به سر کار بودند که در جاده، یک ماشین به آنها زد و برادرم را به لاین مخالف پرتاب کرد بعد از آن ماشین دیگری به او زد و بعد ماشین دیگری او را زیر کرد. هر سه راننده پس از این اتفاقات، از صحنه فرار کردند و تا رسیدن آمبولانس هم یکساعتی طول کشید. در نهایت برادرم را به بیمارستان رساندند.
شما چطور از ماجرای تصادف مطلع شدید؟
دوست برادرم که همراه او بود، ماجرا را تلفنی به من اطلاع داد، اما من وقتی ماجرا را بهطور کامل فهمیدم که به بیمارستان رسیدم. تا قبل از آن نمیدانستم دقیقا چه اتفاقی برای برادرم افتاده است.
چه شد که تصمیم به اهدای اعضای برادرتان گرفتید؟
وقتی خبر مرگ مغزی را شنیدیم، مادرم را در جریان گذاشتیم و او وقتی مطمئن شد هیچ امیدی به زندهماندن برادرم وجود ندارد، قبول کرد برای نجات جان چند نفر و دادن زندگی جدید به آنها این کار را انجام بدهیم.
چه اعضایی را اهدا کردید؟
دو کلیه و کبد را اهدا کردیم و قرنیههایش هم در بانک قرنیه است و تا جایی که به ما گفتهاند، هنوز پیوندشان انجام نشده البته ما قلب را هم اهدا کرده بودیم، اما متقاضیای که گروه خونیاش با برادرم یکی باشد وجود نداشت.
آیا برادرت خودش در این مورد با شما و خانواده صحبت کرده بود؟
بله، خودش در این مورد با ما صحبت کرده بود. صاحبکارش مدتی قبل برگه اهدای عضو را امضا کرده و کارت اهدای عضو گرفته بود. پس از آن بود که چنین فکرهایی به سرش زد و موضوع را در خانه مطرح کرد. فکر کنم حدود پنج یا شش ماه پیش بود. آن موقع به او گفتیم این چه حرفی است میزنی، مگر چند سال داری؟
وقتی برادرتان مرگ مغزی شد، واکنش خانواده چه بود؟
به مادرم گفتم خدا میخواهد ما را امتحان کند. مادرم دو، سهبار به دیدن وحید رفت و متوجه شد راهی برای بازگشت او به زندگی وجود ندارد. در نهایت گفت در معامله با خدا هیچ ضرری وجود ندارد و همهاش سود است. ما به این نتیجه رسیدیم بهجای اینکه وحید را همانجوری دفن کنیم، این کار را پس از اهدای عضو انجام بدهیم. در نهایت فرقی برای ما و او نخواهد داشت و فقط دراین بین چند نفر ممکن است زندگی جدیدی داشته باشند. خود مادرم تصمیم نهایی را گرفت.
چقدر طول کشید برادرتان مرگ مغزی شود؟
با توجه به صدماتی که به او وارد شده، بلافاصله بیهوش شده بود و بعد از انتقال به بیمارستان هم بههوش نیامد چون ضربه به سرش خورده و گردنش هم شکسته بود، تلاش پزشکان نتیجه نداد. یکی، دو روز طول کشید که او دچار مرگ مغزی شد. ما هم در این مدت فقط دعا و نذر و نیاز میکردیم، اما وقتی به ما گفتند امیدی به برگشت وجود ندارد، اهدای عضو را پذیرفتیم.
دوستش در مورد تصادف چهچیزی به شما گفت؟
دوستش میگوید وقتی بالای سر برادرم رسیده، هنوز نفس میکشیده، اما بهسختی. بههرحال عمر دست خداست و شاید اگر رانندهها فرار نمیکردند و برادرم را سریعتر به بیمارستان انتقال میدادند، الان اتفاق دیگری افتاده بود. آدمهای بیخدایی بودند که پس از تصادف فرار کردند.
آیا شما شکایت کردهاید؟
بله، ما شکایت کردهایم و پیگیر ماجرا هستیم.
آیا در محل تصادف، دوربین مداربسته وجود دارد که با کمک تصاویر بتوان راننده آن سه خودرو را دستگیر کرد؟
تاجاییکه من میدانم، دوربینی وجود ندارد. اما با همه این تفاسیر، پیگیر ماجرا هستیم تا با دستور قضائی، تصاویر دوربینهای احتمالی که در مسیر وجود دارد را مورد بررسی قرار دهند.
دوست برادرتان شماره پلاک یا مشخصاتی که به دستگیری آن سه راننده کمک کند، در اختیار پلیس قرار داده است؟
ماجرا سر صبح اتفاق افتاده و او هم در صحنه تصادف هول کرده بوده و نتوانسته چیز زیادی بگوید.
ظاهرا برادرتان کلاه ایمنی نداشته، آیا پزشکان و پلیس در مورد اینکه کلاه میتوانست جانش را نجات دهد حرفی زدند؟
کلاه نداشت، اما میگفتند شدت ضربه به حدی بوده که اگر کلاه هم داشت، تأثیر زیادی نداشت. سرش از شدت ضربه شکافته و گردنش کاملا خرد شده بود و حتی با داشتن کلاه هم ضربه مغزی میشد.
توصیه شما به افرادی که ممکن است در شرایطی مشابه شما قرار بگیرند چیست؟
اهدای عضو خیلی خوب است. من الان خیلی راحت هستم. این کار خیلی عالی است. وقتی مریض قابلیت برگشت ندارد و علم پزشکی میگوید ممکن نیست برایش کاری کرد، چه بهتر که اعضایی را که قرار است زیر خاک بروند، به چهار نفر نیازمند اهدا کرد تا زندگی جدیدی را شروع کنند و دعاگوی آن مرحوم باشند.
شما چند خواهر و برادر هستید و برادرتان چه میکرد؟
ما سه برادر بودیم و وحید با مادر ٥٢سالهام در یک خانه اجارهای زندگی میکرد. ما هم سر زندگی خودمان بودیم. او جوشکار ساختمان بود و مخارج مادر را هم تأمین میکرد.
الان حال مادرتان چطور است و چه کسی مخارج او را برعهده میگیرد؟
بههرحال ما که او را تنها نمیگذاریم. مادرم ٥٢ ساله است و الان حال روحی خوبی ندارد، ما او را به خانه خودمان میبریم.
آیا خود شما هم قصد دارید کارت اهدای عضو دریافت کنید؟
بله، الان دو، سه روز است که به این موضوع فکر میکنم و برگهها را گرفتهام و امضا میکنم.
آیا شما افرادی را که اعضای برادرتان را دریافت کردهاند، میشناسید؟
نه، نمیشناسیم، ضرورتی هم ندارد بشناسیم البته در بیمارستان به ما گفتند اگر بخواهیم، آدرس دریافتکنندگان را به ما میدهند، اما ترجیح دادیم این کار را نکنیم چون ممکن است افراد فکر کنند با هدف مالی این کار را کردهایم درحالیکه ما این کار را در راه رضای خدا انجام دادیم. حالا شاید اگر در آینده این امکان فراهم باشد، آنها را ملاقات کنیم.
ارسال نظر