به گزارش پارس به نقل از جوان  روز 22 دي ماه سال قبل مرد ميانسالي به اداره پليس رفت و از گم‌شدن ناگهاني برادر ميلياردر و برادرزاده‌اش شكايت كرد. شاكي در توضيح ماجرا گفت: برادرم مسعود مرد پولداري است و در كار خريد و فروش املاك است. مدتي قبل با همسرش اختلاف پيدا كرد، به همين دليل همسرش او و پسر 14 ساله‌اش پژمان را تنها گذاشت. مسعود در اين مدت با پژمان زندگي مي‌كرد و ما هم گاهي اوقات به آنها سر مي‌زديم تا اينكه امروز براي انجام كاري با تلفن همراهش تماس گرفتم اما گوشي او خاموش بود. پس از آن به در خانه‌اش رفتم اما نه خبري از او بود نه از پسرش. همسايه‌ها هم گفتند كه چند روزي است آنها را نديده‌اند.

 
   آغاز تحقيقات به دستور بازپرس مديرروستا 
پس از طرح اين شكايت تيمي از كارآگاهان مبارزه با آدم‌ربايي پليس آگاهي پايتخت به دستور قاضي مدير‌روستا بازپرس ويژه قتل پايتخت دست به تحقيق زدند. نخستين بررسي‌ها نشان داد همزمان با ناپديد شدن اين پدر و پسر، خانه ميلياردي، خودروي گرانقيمت و موتورسيكلت هزار به همراه تعداد ديگري از اموال مسعود به چند مشتري فروخته شده است. كارآگاهان در گام بعد تحقيقات خود را روي اوراق فروش متمركز كردند و دريافتند كه تمامي قولنامه‌هاي فروش اموال مرد پولدار جعلي است. در بررسي‌هاي بعد، خريداران چند مرد را كه در كار خريد و فروش املاك بودند معرفي كردند. كارآگاهان در تحقيقات تخصصي خود به يكي از دوستان نزديك مقتول كه مرد جواني به نام شاهين بود رسيدند كه اموال مرد ميلياردر را با جعل اسناد فروخته بود. 
 
   دنبال كردن سرنخ
سپس مأموران به دستور قاضي مدير روستا شاهين را بازداشت كرده و مورد بازجويي قرار دادند. وي در بازجويي‌ها ادعا كرد كه از سرنوشت مسعود و پسرش اطلاعي ندارد. متهم مدعي شد مرد گمشده بدهكاري زيادي داشته و به همين خاطر از او خواسته تا اموالش را بفروشد قبل از اينكه طلبكاران اموال او را توقيف كنند. وي گفت: من اموال او را فروختم و بعد از گرفتن پورسانت، مابقي پولش را به او دادم اما از او خبر ندارم. 

    اقرار به جنايت 
در حالي كه تحقيقات نشان مي‌داد متهم با چندين بار سابقه كلاهبرداري با تناقض‌گويي قصد فريب پليس را دارد مأموران پليس وي را مورد تحقيقات تخصصي قرار دادند تا اينكه سرانجام متهم بعد از 120 روز تناقض‌گويي لب به اعتراف گشود و به قتل مرد پولدار و پسر 14 ساله‌اش با همدستي پسرخاله‌اش حميد اعتراف كرد. 
 
   وسوسه شدم
وي صبح ديروز در تحقيقات گفت: چندين سال است بنگاه املاك دارم تا اينكه سه سال قبل با مقتول در دفتر كارم آشنا شدم. او مردي پولدار بود و با تنها پسرش زندگي مي‌كرد. دوستي ما هر روز بيشتر مي‌شد و من به خانه‌اش رفت و آمد داشتم به طوري كه او كاملاً به من اعتماد كرده بود و حتي پسرش مرا عمو صدا مي‌زد. وي ادامه داد: مدتي قبل وسوسه شدم تا از او كلاهبرداري كنم به همين دليل با پسر خاله‌ام مشورت كردم و او هم قبول كرد به من كمك كند. روز 19 دي ماه سال قبل با مسعود تماس گرفتم و او را به باغي در دماوند دعوت كردم و مسعود قبول كرد. پس از آن من و حميد در خيابان مسعود را سوار خودرو كرديم و به طرف رودهن راه افتاديم. مسعود در صندلي جلو نشست، من رانندگي مي‌كردم و حميد هم در صندلي عقب نشست.
 قرار بود او را به باغي ببريم و مجبور كنيم تا به ما وكالت خريد و فروش املاكش را بدهد اما در ميانه راه ناگهان حميد بند كفشي به گردن مسعود انداخت و آنقدر كشيد تا مسعود فوت كرد. وقتي به او اعترض كردم گفت بهتر بود او را بكشيم قبل از اينكه به پليس خبر بدهد. پس از آن به طرف پمپ بنزين خرمدشت بعد از جاجرود رفتيم و حميد 20 ليتر بنزين خريد. سپس چند اثر انگشت از مسعود روي كاغذ سفيد و قولنامه ثبتي كه آماده كرده بودم گرفتم و بعد چند ساعتي در جاده دور زديم تا اينكه نيمه‌هاي شب جسد را به اطراف شهرستان آبسرد برديم و با بنزين آتش زديم. 

    درباره قتل كودك
متهم در توضيح قتل كودك گفت: چند ساعت بعد به تهران برگشتيم و سراغ پژمان كه تنها در خانه‌شان بود رفتم. پژمان را به بهانه اينكه پيش پدرش ببرم سوار خودروم كردم و سراغ پسر خاله‌ام رفتيم. حميد پژمان را از من گرفت و سوار خودروي وانت خود كرد و به طرف رودهن راه افتادند و من هم با خودروي سمند تاكسي‌ام پشت سر آنها حركت كردم تا اينكه در ميانه راه حميد خودرو را كنار جاده نگه داشت. وقتي پيش آنها رفتم پژمان حالش خراب بود كه فهميدم حميد او را با نوشابه آلوده مسموم كرده است. در حالي كه پژمان هر لحظه حالش بدتر مي‌شد حميد او را خفه كرد. بعد جسد را به جايي كه جسد پدرش را رها كرده بوديم برده و آنجا دفن كرديم. 

    درباره فروش اموال مقتول
متهم در توضيح فروش اموال مقتول گفت: روز بعد با هماهنگي‌اي كه با دفتر ثبت كرده بوديم خانه مسعود را به مبلغ يك ميليارد و 600 ميليون تومان و بعد هم خودروي بي‌ام و، موتورسيكلت هزار و تمام وسايل زندگي او را فروختيم تا اينكه دستگير شديم. 
 
   انداختن اتهام به گردن همدست
حميد، همدست متهم نيز در بازجويي‌ها قتل پدر و پسر پولدار را به گردن شاهين انداخت و گفت قرار بود اگر آنها را بكشم 200 ميليون دستمزد بدهد اما وقتي قبول نكردم و خودش دست به جنايت زد مبلغ كمي به من داد. وي ادامه داد: سه سال قبل در اصفهان زندگي مي‌كردم و تازه اعتيادم را ترك كرده بودم. بيكار بودم كه پسر خاله‌ام از تهران به خانه ما آمد. او خودش را مأمور امنيتي معرفي كرد و از من خواست براي كار به تهران بيايم. مدتي بعد به تهران آمدم و خانه‌اي در حوالي پرديس اجاره كردم. من در كارواشي مشغول به كار شدم و پسر خاله‌ام گاهي اوقات به ديدن من مي‌آمد. او با بي‌سيم و اسلحه‌اي كه داشت خودش را به صاحب كارواش به عنوان مأمور معرفي كرده بود و از او اخاذي مي‌كرد تا اينكه صاحب كارواش مرا اخراج كرد. 
متهم ادامه داد: پس از آن در شركت پخش مواد غذايي شروع به كار كردم تا اينكه چند روز قبل از حادثه پسر خاله‌ام سراغ من آمد و گفت كه قصد دارد از مرد پولداري كلاهبرداري كند. او نقشه قتل مرد پولدار را براي من توضيح داد و قول داد اگر او را به قتل برسانم 200 ميليون تومان دستمزد به من بدهد و من هم قبول كردم. روز حادثه او مرا سوار تاكسي سمندش كرد و به طرف بالا شهر حركت كرديم. ابتدا جلوي مغازه‌اي نگه داشت و از من خواست تعدادي نايلون بزرگ و چسب 5‌سانتي بخرم. لحظاتي بعد مقتول هم به جمع ما پيوست و در صندلي جلو نشست و من در صندلي عقب. سپس به طرف جاده رودهن به راه افتاديم. هوا تازه داشت تاريك مي‌شد كه شاهين به من اشاره كرد اورا خفه كنم اما من ترسيده بودم و نتوانستم اين كار را انجام بدهم. شاهين خيلي عصباني شده بود و خودرو را كنار جاده نگه داشت و مرا پياده كرد. به او گفتم كه من دست به قتل نمي‌زنم و او از من خواست رانندگي كنم و خودش صندلي عقب نشست. وقتي جايمان را عوض كرديم دوستش احساس خطر كرد و خواست تا او هم به صندلي عقب برود اما ناگهان شاهين بند سفيد كفشي كه در دست داشت   از پشت به گردن مقتول انداخت و او را خفه كرد. متهم همچنين مدعي شد شاهين جسد دوستش را آتش زد و پژمان را نيز او به قتل رساند و جسدش را آتش زد و به همين دليل هم مبلغ كمي دستمزد به من داد. 
دو متهم براي تحقيقات بيشتر و روشن شدن زواياي پنهان جنايت به دستور قاضي مدير روستا در اختيار كارآگاهان اداره دهم ويژه قتل پليس آگاهي قرار گرفتند.