روایتی جذاب از نخستین تماسهای ایرانیان با رادیو
به گزارش پارس به نقل از شهروند صدای سیدرضا سجادی، قدیمیترین صدایی است که از رادیوی ایران شنیده شده است. صدایی که با وجود گذشت بیش از ٩٠سال از حیات صاحب آن همچنان گیرایی دارد. شاید به سبب بیماری و گذر عمر، صدایش طنین روزهای دور گذشته را نداشته باشد، اما همراهی با خاطراتش و همنشینی با این مرد حاضرالذهن در یک عصر آرام و دلانگیز اردیبهشتی، تو را به روزهایی میبرد که صدای رادیو تهران در گوش پایتختنشینان نشست. یادآوری نام بعضی اشخاص در گفتار وی، ارزش تلاش ایشان را بیشتر مینماید و جای خالی آنها را خالیتر جلوهگر میکند. سجادی دوره ١٠ ساله نخستینِ رادیو را دوران طلایی آن میداند و معتقد است پس از آن دوران، هم در میان مردم نوعی روزمرگی نسبت به رادیو پیدا شد، هم سیاستهای بالادستی به سویی رفت که رادیو تا اندازه زیادی از اهداف اولیهاش دور شد. همچنین در پی آن، اندکاندک بزرگان ادب، نویسندگان، استادان و هنرمندان صحنه رادیو را خالی کردند. شاید بتوان گفت که نخستین گوینده مرد رادیو در ایران، جهان ایرانی را از آن سوی فرستندهها و میکروفن و از جایی میبیند که در آن بیش از تصویر، صدا وجود دارد و با اندازهای فاصله با شنوندگان، همه آنها را به یک چشم میبیند و به یک گوش میشنود.
سیدرضا سجادی کیست؟
رادیو تهران در اردیبهشت ١٣١٩ خورشیدی گشایش یافت. ١٩ روز جلوتر از آن، در سالن باشگاه افسران چند نفری برای گویندگی امتحان دادند. من هم جزو آنها بودم. چون دستگاه رادیو را از آلمانها آوردند، آقایی که از ما امتحان گرفت نیز یک آلمانی بود. خوشبختانه تشخیص داد صدای ویژهای دارم و به من نمره اول داد. بدین ترتیب بهعنوان نخستین گوینده مرد رادیو در ایران برگزیده شدم. تا سال ١٣٤٢ خورشیدی بیش از سیسال گوینده و مفسر رادیو، تصحیحکننده اخبار و نویسنده مقالات اجتماعی و خانوادگی بودم. پس از سیسال از رادیو بیرون آمدم و چون عضو وزارت کشور بودم، شهردار مشهد شدم. سه سال بعد به شهرداری اصفهان رسیدم. دو دوره هم به نمایندگی از حزب ایران نماینده مجلس شورای ملی بودم. پس از پایان دوران نمایندگی، چون خودم هم مشهدیام، مردم مشهد دوباره خواستند شهردار آنجا بشوم.
عمر سیدرضا سجادی، زاده سال ١٣٠٠ خورشیدی، نخستین گوینده مرد رادیو در ایران، همینگونه که روایت کرد، گذشت.
شوق شنوندگان
در نخستین روزهای فعالیت رادیوی ایرانی
پیش از تأسیس رسمی رادیو تهران، فقط عدهای خاص رادیو داشتند. زمان جنگ دوم بینالملل، همواره اخبار جنگ دنبال میشد. وقتی رادیو باز شد، مردم برای خرید رادیو هجوم آوردند. واکنش مردم خیلی جالب توجه بود. آنها در آغاز گاهی به ساختمان رادیو در جاده شمیران که برنامههای رادیو از آنجا فرستاده میشد، میآمدند و برایمان دستهگل و شیرینی میآوردند و تشویق میکردند. مردم گاهی که ما را میشناختند، میگفتند این همانی است که از صبح تا غروب در رادیو حرف میزند، مثلا در رستورانها هر کار میکردیم از ما پول نمیگرفتند! خاطرم هست بزرگان دنیا که در زمان جنگ به ایران میآمدند، حتما میآمدند و در رادیو سخنرانی میکردند؛ مثل دوگُل! خوب در یادم هست که قد آقای دوگل فرانسه خیلی بلند بود و به میکروفن نمیرسید. من میکروفن را بلند کردم و روبهروی دهاناش گرفتم. مردم هم این سخنرانیها و صحبتها را با اشتیاق دنبال میکردند.
موسیقی که آمد، رادیو دگرگون شد
علما و متدینان هم در آغاز رادیو داشتند. آرامآرام موزیک و ساز و آواز خوبی هم از رادیو پخش شد. زمان رضاشاه بود و اگر هم کسانی بودند که مخالفتی داشتند، جرأت نمیکردند ابراز کنند. موسیقی نقطهای عطف در برنامههای رادیو بود و کسانی که در آن برنامه اجرا میکردند، همه استاد فن بودند؛ صبا، محجوبی و دیگران. نوار کاست در سال ١٣٢٧ خورشیدی به ایران آمد. شاهرخ، پسر ارباب کیخسرو که خودش گوینده رادیو برلن بود نوار را به ایران آورد و ما در رادیو شروع به ضبط برنامهها و موسیقی کردیم. بسیاری خودشان در استودیوها ضبط میکردند. بدین ترتیب یادگارهای خوبی از موسیقی پدید آمد و ماندگار شد.
سالهای طلایی رادیو و تأثیرات اجتماعی آن
همه استادهای دانشگاه موظف شده بودند برای رادیو سخنرانیهای مفصل بکنند. نخستین استادی هم که رئیس ما شد، آقای پروفسور عیسی صدیق بود. ملکالشعرای بهار، بدیعالزمان فروزانفر، دکتر شفق، بعدها دکتر سیاسی که رئیس دانشگاه تهران شد، همه بودند و خیلی از استادان دیگر هم میآمدند و سخنرانی میکردند؛ سخنرانیهای مستند، اجتماعی، اخلاقی و ادبی. رادیو تهران تا ١٠ سال بعد اصلا متینترین رادیوی دنیا بود. سخنرانی مذهبی را مرحوم راشد و پدر من میکردند؛ در روزهای پنجشنبه، پدرم مرحوم حاج سیدمصطفی سرابی خراسانی و شبهای جمعه بین ساعتهای ٨ و ٩، راشد. درباره فلسفه، منطق، کلام و شرعیات و خیلی هم عالی! حضور اینها همه برای آن بود که سطح فرهنگی جامعه را بالا ببرند. ما وقتی پس از تعطیل کار، به شهر میآمدیم، میدیدیم مردم درباره برنامهها و سخنرانیها حرف میزدند؛ مثلا میگفتند دکتر شفق فلان حرف را خوب زد، یا شبهای جمعه میگفتند بدوید بدوید سخنرانی آقای راشد است! این شوق و ذوق اولیه تا ١٠ سال بود تا اینکه رادیو دولتی شد. مردم دیگر به رادیو عادت کرده بودند و رادیو تا دهکورهها هم رفته بود. پای خیلیها در این زمان به رادیو باز شد که صلاحیت نداشتند؛ استاد نبودند ولی خوب سخنرانی میکردند. آن استادها، جوانهایشان پیر و برخی بازنشسته شدند و دیگر نمیتوانستند مرتب بیایند. خیلی استادهای جوانتر آمدند که نوشتههایشان آن عمق نوشتههای قبلی را نداشت. به این شکل بود که رادیو بیش از پیش دولتی شد.
رادیوهای فارسیگوی خارجی
و بضاعت رادیو تهران
رادیوهای خارجی، رادیو برلن و رادیو بیبیسی از انگلستان؛ همین دو تا بودند! مردم بیشتر به رادیوی آلمانی گرایش داشتند، چون پر از اخبار جنگ بود. مردم اخبار جنگ را از رادیو میگرفتند و فردا با هم درباره آن حرف میزدند؛ دیشب رادیو برلن چنین گفته و فلان! بیبیسی سیاسی بود و معلوم بود که چیز میکند! به مناسبت جنگ، رادیوی ایران در برابر آن رادیوها قدرت چندانی برای خودنمایی نداشت. ما اخبار درباره جنگ نداشتیم. همانطور که عرض کردم رادیوی ما به دلیل پخش موسیقی و سخنرانی آقای راشد و استادهای دیگر کیفیت بالایی پیدا کرده بود.
محبوب و مورد اعتراض!
افزون بر برنامه موسیقی و سخنرانی مذهبی، دیگر بخش مورد علاقه، برنامه آقای صبحی مهتدی در روزهای جمعه بود. آه، اگر عیبی پدید میآمد مردم با تلفن ما را میکشتند که آقای صبحی چطور شد که نیامد. آنطور که او صحبت میکرد؛ «بچهها سلام» و با بچهها حرف میزد، طرفداران زیادی داشت. با بچهها حرف میزد، مخاطباناش ولی بیشتر بزرگترها بودند. برنامه خیلی خوبی بود. برنامههای آن استادان دانشگاه هم خیلی موثر بود. در برابر، حزب توده به واسطه نفوذهایی که داشتند، گاهی سخنرانیهایی میکردند که مردم بلافاصله فحش میدادند. البته آنها برنامه رسمی در رادیو نداشتند ولی در دورهای هفتهای یک مرتبه یکی از این آقایان حزب توده که اواخر هم از آنها جدا شد، میآمد و مردم را به پیوستن به حزب توده دعوت میکرد و میگفت که حزب توده، حزب خوبی است! مردم زیاد استقبال نمیکردند. چون اینجا کشور مذهبی است، مردم قبول نمیکردند. زنگ میزدند با تلفن به ما و به گوینده میگفتند که چرا اجازه دادید این حرفها پخش شود.
رادیو و سازمان پرورش افکار
مناسبات رادیو تهران با سازمان پرورش افکار اینگونه بود که چون سازمان پرورش افکار در شمیران بود، هر پانزده روز یکبار استادان مختلف آنجا صحبت و سخنرانی میکردند که این صحبتها مورد تأیید گردانندگان رادیو هم بود. بعدها یکی از مهندسان پست و تلگراف دستگاهی آورد که با میکروفن به آن سازمان میرفتند و برنامه پر میکردند. آن صحبتها همهاش درباره پرورش افکار و اخلاق برای بچهها و جوانها بود و اثرگذاری مورد نظر را هم از نظر من بر جوانها داشت.
ارسال نظر