خانوادهآلمانی که نمکگیرایرانیها شد/تصاویر
به ما گفته بودند که بهتر است از ایران عبور نکنیم، اما ما به حرف کسی گوش ندادیم. روزی که وارد ایران شدیم، متأسفانه دزد به خودروی ما که خانه ما هم محسوب میشود، زد و پاسپورت و اسناد مهم دیگری را از ما به سرقت برد.
به گزارش پارس به نقل از مشرق، "کریستیان ایوان"، "آدری" و دو فرزندشان "امیلیا" و "لوکاس" در حالی که از ایران میگذشتند تا به هند بروند، به دلیل یک اتفاق، مجبور شدند مدتی طولانیتر از آنچه برنامه داشتند، در ایران بمانند. بنابراین تصمیم گرفتند در ایران به گردش و اکتشاف بپردازند. این خانواده پس از مدتی متوجه شدند تصویر منفی ساختگی از ایران در برخی کشورهای دیگر با واقعیت هیچ شباهتی ندارد. این خانواده اروپایی آنچنان به ایران و مهماننوازی مردم آن علاقهمند شدند که تصمیم گرفتند ایران واقعی را به هر کسی که میتوانند، معرفی کنند. به همین دلیل هم کمپینی به نام "ایران عالیست "Iran Is Greatرا به راه انداختند.
خانواده "ایوان" تصمیم گرفتند ایران را از نزدیک ببینند
کریستیان درباره علت طولانی شدن حضورشان در ایران اینگونه توضیح میدهد: "به ما گفته بودند که بهتر است از ایران عبور نکنیم، اما ما به حرف کسی گوش ندادیم. روزی که وارد ایران شدیم، متأسفانه دزد به خودروی ما که خانه ما هم محسوب میشود، زد و پاسپورت و اسناد مهم دیگری را از ما به سرقت برد. از این ناراحت بودم که حرف کسانی که به ما هشدار داده بودند، درست از آب درآمد. اما در آن لحظه به این فکر نمیکردم که این اتفاق در هر کشور دیگری هم ممکن بود بیفتد. اتفاقاً چند بار دیگر هم همین اتفاق برای ما افتاده بود."
وی ادامه میدهد: "شاید از صفحه فیسبوک ما یا از جای دیگر، بالأخره داستان اتفاقی که برای ما افتاده بود، در روزنامهها و مجلهها و جاهای دیگر ایران پخش شد. از آن زمان، مردمی که ما را می دیدند، از ما عذرخواهی میکردند و میگفتند که چهقدر متأسف هستند که این اتفاق برایمان افتاده است. همین باعث شد، دیدگاه ما نسبت به ایران تغییر کند. فهمیدیم که آن دو نفر احمقی که از ما سرقت کردهاند، اشتباه کردهاند، اما چند ده میلیون نفر آدم خوب هم در ایران هست."
آدری همسر کریستیان درباره مهماننوازی ایرانیها میگوید: "بارها و بارها به چای دعوت شدهایم، اما این دعوت منتهی به ناهار یا شام هم شده است. همیشه سفره ای که جلوی ما انداختهاند پر از غذا بوده و گاهی 3 یا 4 بشقاب پر از غذا جلویمان گذاشتهاند. شیرینی و میوه هم میآورند. بعضی وقتها از ما میخواهند شب را هم در خانهشان بخوابیم و برای ما بسیار سخت است که قبول نکنیم." کریستیان بعد از آنکه مهربانی مردم ایران را دید، تقاضای ویزای مدتدار کرد تا بتواند مدت بیشتری را در ایران بماند و سپس سفر خود را ادامه بدهد. کریستیان توضیح میدهد: "تصمیم گرفته بودیم، فقط برای دوستانمان صرفاً توضیح ندهیم که مردم ایران چهقدر مهماننواز و مهربان بودند. همین جا بود که پروژه "ایران عالیست" متولد شد. میخواستیم به حدی که میتوانیم باعث شویم دیدگاهی که مردم در خارج از ایران از این کشور دارند را تغییر بدهیم."
"سفرهای که جلوی ما میانداختند پر از غذا بود، گاهی 3 یا 4 بشقاب از هر غذا"
وقتی از کریستیان میپرسیم شهری که بیش از همه دلش میخواهد دوباره آن را ببیند کجاست، میگوید: "شهرهای زیادی هستند که دلم میخواهد دوباره به آنها سفر کنم، اما اگر بخواهم یکی را انتخاب کنم، میگویم یزد. این شهر ترکیبی از مردم دوستداشتنی، فضای ساده و بیآلایش، معماری زیبا، تاریخ و دشت کویر را دارد که این آخری در اروپا اصلاً وجود ندارد و ما از دیدن آن فضای بزرگ خیلی لذت بردیم. دیدن خانههای بزرگ با حیاط میانی و بادگیرهای بلند خیلی برایمان جالب بود. این بادگیرها هم نمای فوقالعادهای داشتند و هم شاهکار فناوری محسوب میشدند، سالهای سال قبل از آنکه "ایر کندیشنر" اختراع شود. از آن جالبتر، سیستم آبهای زیرزمینی یا همان قناتها بود. همچنین آبانبارهایی که در تمام شهر وجود داشتند. بعد از آنکه صنایع دستی محلی یزد را دیدیم و شیرینیها سنتی و مشهور آن را دیدیم، راهی پیادهروی در کوچههای باریک شدیم."
این خانواده که در هنگام ورود به ایران یک بار از قزوین عبور کرده بودند، وقتی در ایران ماندگار شدند، تصمیم گرفتند بار دیگر به این شهر سفر کنند. آدری درباره قزوین میگوید: "بار اول فقط از این شهر عبور کردیم، اما وقتی برای بار دوم به این شهر آمدیم، دیدیم از آنچه که فکر میکردیم، خیلی جذابتر است. معماریهای عجیب این شهر شگفتآور هستند. قصر چهل ستون بسیار زیباست. موزه درون آن هم خیلی جالب است. بهترین قسمت این موزه، یک فرش موزیکال است. چیزی که در عمرمان هرگز ندیده بودیم."
کریستیان بعد از 5 ماه گشت و گذار در ایران میگوید دیدن کشورهای آسیایی با بسیاری از کشورهای دیگر فرق دارد: "این کشورها را از روی کتاب نمیتوان شناخت. اینجا همه چیز خیلی سریع تغییر میکند، بنابراین خیلی از چیزهایی که ما در اینجا دیدیم، در کتابها نیست. حتی از کسانی که قبلاً به برخی کشورهای آسیا سفر کرده بودند هم پرسیدیم، اما آنچه برای ما تعریف کردند با آنچه خودمان دیدیم، فرق داشت."
لوگوی کمپین که روی خودروی کریستیان چاپ کردهاند، نتیجه علاقه او به فرش ایرانی است
وی بعد از گذشت مدتی، تصمیم گرفت کمپین خود را گسترش دهد. به همین منظور از مردم درخواست کرد تا به او کمک مالی کنند. شیوهای که او انتخاب کرد، انتقال پول و کمکهای مالی از طریق "پیپل" PayPal بود، اما "دو نفر به ما کمک کردند، البته مبلغ زیادی نبود، ولی بعد از آن حساب ما را بستند. پیپل متوجه شده بود که این پولها صرف یک کمپین تبلیغاتی درباره ایران میشود و بنابراین حساب ما را بست. پلیس دو بار خانه ما را در آلمان گشت. نامه از دادگاه داشتند و میتوانستند داخل خانه ما بیایند، بنابراین رفتند و همه جا را گشتند. این را همسایه ما به ما خبر داد."
کریستیان شماره پلیس محلی را از همسایهاش گرفت و با دفتر پلیس تماس برقرار کرد. وی مکالمهاش را با یکی از افسران پلیس ضبط کرده است:
کریستیان: شما چند روز پیش به خانه ما رفتهاید.
افسر: بله. همکاران من نگران بودند، چون شما و فرزندانتان مدتی است در ایران هستید. ما نگران بودیم و میخواستیم بدانیم چه فعالیتهای مجرمانهای در آن کشور دارید. از افراد دیگر در ساختمان شما هم پرسیدیم. به خصوص در اینترنت هم دیدیم که شما برای یک سفر "فرهنگی" یا هر چیز دیگری که میخواهید اسمش را بگذارید به ایران رفتهاید. آیا حق نداریم درباره این مسئله نگران باشیم؟
کریستیان میگوید: "این فرد یک مقام بلندمرتبه پلیس بود. انتظار داشتم حداقل اندکی درباره ایران بداند، نه اینکه فکر کند صرف این که ما به ایران آمدهایم، ما را مجرم میکند. متأسفانه اکثر مردم در اروپا همین تفکر را دارند. اتفاقاً همین باعث میشود ما مصممتر بشویم که پروژه خود را به اروپا ببریم و دیدگاه مردم آن درباره ایران را تغییر دهیم. متأسفانه تصویری منفی از ایران در اروپا ارائه میشود، در حالی که ما در طول مدت زیادی که اینجا بودیم، هیچ دلیلی برای باور کردن آن چیزی ندیدم که در اروپا به ما میگفتند. تا کنون این اندازه اختلاف میان آنچه به من گفته میشد با واقعیت ندیده بودم."
کریستیان که خود و خانوادهاش در ایران زبان فارسی را یاد گرفتهاند، به زبان فارسی میگوید: "به نظر من، این یک هدیه برای من بود که 5 ماه اینجا زندگی کردم. زبان فارسی یاد گرفتم. بچههایم هم کلمات زیادی را به فارسی یاد گرفتند." سپس از همسرش میپرسد: "برای شما بهترین چیز ایران چه بود؟" آدری هم به فارسی پاسخ میدهد: "من غذای ایرانی خیلی دوست دارم. ملاقات با مردم ایران و صحبت کردن با آنها را هم بسیار دوست دارم."
کریستیان درباره کمپین خود بیشتر توضیح میدهد: "وبسایت ما iranisgreat.com و صفحه فیسبوک ما که نام آن هم Iran is Great است، روشهای اصلی ارتباط ما با افرادی است که از ما حمایت میکنند، ما را تشویق میکنند، به ما توصیه میکنند این پروژه را چگونه پیش ببریم. البته از نظر ما، این پروژه هنوز آغاز نشده است، بلکه وقتی ایران را ترک کنیم، تازه آغاز میشود. هدف اصلی ما این است که بتوانیم تصویر ایران را در کشورهای دیگر تغییر بدهیم، نه درون خود کشور."
"یادم هست یک روز در اصفهان که بودیم، زنی به من گفت: "لطفاً وقتی به اروپا برمیگردید، به مردم بگویید که ما مردم بدی نیستیم." آن کلمات خیلی روی من تأثیر گذاشت. به عقیده من، ایران هیچ مشکلی ندارد. مشکل از ماست که عربستان را دوست خود میدانیم و میگوییم ایران عضو محور شرارت است."
وی درباره دخالتهای غرب در ایران، از کودتای 28 مرداد گرفته، تا روی کار آوردن شاه و غارت نفت ایران، تا به راه انداختند 8 سال جنگ با حمایت از صدام، توضیح میدهد و نهایتاً میگوید: "با همه اینها، مردم ایران هنوز هم بهترین روی خود را به ما نشان دادند. ما آرزو میکنیم مردم بیشتری به ایران بیایند و خودشان این ملت بزرگ را ببینند، نه اینکه توسط رسانهها و سیاستمداران غربی شستشوی مغزی شوند."
وقتی میپرسیم چهقدر فکر میکند پروژهاش موفق باشد، مشتاقانه میگوید: "من فکر نمیکنم این پروژه موفق میشود، مطمئن هستم که اینگونه خواهد شد. از اینجا میگویم که تا همین جا هم بسیاری از مردم درباره پروژه ما میدانند. ما را در خیابانها که میبینند، میشناسند و میگویند: "ما از پروژه شما خبر داریم." البته باز هم میگویم، هدف اصلی ما ایران نیست، بلکه اروپاست."
کریستیان سپس توضیح میدهد که قرار است 6 ماه در اروپا بگردند و ایران را به شهروندان این قاره بشناسانند: "به مردم میگوییم نباید از سفر به ایران بترسند. این کشور هم ایمن است و هم زیبا. مهماننوازترین مردمی را دارد که ما تا کنون دیدهایم. غذاهای خوشمزهای دارد و... ما در شهرهای بزرگ و کوچک اروپا که قرار است به آنها برویم، مراسمهایی برگزار خواهیم کرد. عکسهایی از ایران به مردم نشان میدهیم. فیلمهایی را نشان میدهیم که خودمان گرفتهایم. میخواهیم فرهنگ و مردم ایران را به مردم اروپا بشناسانیم، چون در اروپا اطلاعات درباره ایران کم است."
وی تصریح میکند: "نکته دیگری که ما را شگفتزده کرد، این بود که آنچه ما درباره ایران میدانیم، قابل مقایسه با آن چیزی نیست که ایرانیها درباره ما غربیها میدانند." از او که میپرسیم بعد از 5 ماه زندگی در ایران، درباره این کشور چه فکر میکند، جواب میدهد: "خلاصه بخواهم بگویم، ما تعریف و برداشت اشتباهی از کلمه "مهماننوازی" در زبان و فرهنگ خودمان داریم. اگر میخواهید معنای درست مهماننوازی را بدانید، باید به ایران سفر کنید."
ارسال نظر