پايگاه خبري تحليلي «پارس»- حدود 50 سال پيش روزنامه کیهان نوشت:

 دزديدن دندان‌های مصنوعی
دندان های مصنوعی مردی را از دهانش دزدیدند
عصبانی و ناراحت به اداره روزنامه آمده بود، صورتش از شدت ناراحتی برافروخته شده بود. وقتی کنارم روی صندلی نشست، بی مقدمه سری به علامت تاسف تکان داد و گفت: آقا عجب دوره و زمانه ای است، دندان های مصنوعی مرا توی اتوبوس از داخل دهانم به سرقت برده اند.

جوان خوش صحبت
من اهل گیلان هستم و در مشهد زندگی می کنم. دیروز برای انجام کاری از مشهد به تهران آمدم. حقیقت این است که به تاجری بدهکارم، آمدم بدهی ام را بدهم. از میدان مولوی سوار اتوبوس خط 32 شدم تا به گرگان بروم. بلیطی تهیه کردم و در ایستگاه منتظر ماشین شدم. چند دقیقه بعد یک اتوبوس دو طبقه به ایستگاه رسید. کمک راننده مرا به طبقه دوم راهنمایی کرد.

روی صندلی کنار پنجره نشستم، چند ایستگاه بعد مسافری پهلوی من نشست. او مرد جوان خوش صحبتی بود و مرتب تخمه هندوانه می شکست. وقتی پهلویم نشست بدون مقدمه به من تخمه هندوانه تعارف کرد و گفت: آقا بفرمایید.

من ضمن تشکر جواب دادم که به علت دندان مصنوعی نمی توانم چیزهای سخت بخورم.

فعلا بخواب تا بعد
مرد جوان به سر و وضع من خیره شد و پرسید مثل این که از سفر می آیید. گفتم: بله ساکن مشهدم و برای انجام کاری به تهران آمده ام و حالا می خواهم به میدان فوزیه بروم.

او خندید و گفت: ای بابا هنوز خیلی مانده اینجا کجا و میدان فوزیه کجا. کارت نباشد هر وقت رسیدیم خبرت می کنم و سپس به شوخی افزود حالا به خواب من خودم خبرت می کنم.

کلمه خواب مرا که چشم هایم از فرط بی خوابی باز نمی شد، به هوس انداخت که چرتی بزنم. سرم را به شیشه تکیه داده و به خواب رفتم حتما در این هنگام دندان هایم که لق بود از دهانم افتاده و جوان آن را برداشته است و به سرقت برده است.

آخر خط من با صدای بلند کمک راننده که می گفت آقا آخر خط است از خواب پریدم و از اتوبوس پیاده شدم. چند قدمی که در خیابان قدم زدم ناگهان احساس کردم دندان های مصنوعی ام در دهانم نیست با این گمان که اشتباه کرده ام با دست لثه هایم را لمس کردم و از دندان اثری نیافتم. علی اصغر در حالی که بشدت متاثر شده بود افزود: من از این که دندان هایم را از دست داده ام دلم نمی سوزد، بلکه تاسفم از نوع سرقت است. صرف نظر از صد و هشتاد تومانی که باید دوباره خرج کنم. الان دو شبانه روز است که آب از گلویم پایین نرفته است.

کیهان -2آذر 1340
خودزنی نگهبان بانک برای سرقت

یک ساعت بعد از نیمه شب شنبه تلفن کلانتری 20 به صدا درآمد، وقتی افسر نگهبان گوشی را برداشت مرد مجروحی از آن طرف سیم گفت: آقا عجله کنید، خواهش می کنم زودتر سارقین مسلح را که به قصد سرقت به بانک آمده و مرا مجروح کرده اند و متواری شده اند، دستگیر کنید.

ماموران بلافاصله به محل واقعه که شعبه غرب بانک پارس بود رفتند و ملاحظه کردند که یکی از نگهبانان بانک به زمین افتاده و خون زیادی از محل زخم دست و سرش به زمین ریخته و خود او نیز از حال رفته است. ماموران بلافاصله مجروح را به بیمارستان منتقل کردند...

چند مامور در اطراف بانک به نگهبانی پرداختند. صبح روز شنبه رئیس اداره آگاهی در محل حاضر شد و به اتفاق مامورین کلانتری 20 مشغول تحقیق و تهیه صورت مجلس شدند. نگهبان بانک که زخم سرش پانسمان شده بود صبح روز شنبه تحت بازجویی قرار گرفت. عباس هنگام بازجویی به رئیس شعبه 7 اداره آگاهی چنین گفت: من به اتفاق همکارم حبیب الله مشغول نگهبانی بودیم که ناگهان در اتاق مجاور صدای شکستن شیشه ای را شنیدیم.

به طرف اتاق رفتم، چون به شیشه در ورودی که شکسته بود رسیدم، ناگهان سه مرد نقابدار به سرم ریختند. یکی از آنها دهانم را گرفت، دیگری مقابل ایستاد و پرسید راست بگو موجودی بانک چقدر است؟ خواستم خود را از دست آنها نجات دهم که ناگهان یکی از آنها با کارد بزرگی به سرم زد و دیگری با دست به سینه ام زد، به طوری که به زمین افتادم. به محض این که زمین خوردم، فریاد کشیدم و همین امر توجه همکارم را جلب کرد. او در حالی که فریاد می زد، آمدم، آمدم. الان آتش می کنم. به طرف من آمد، ولی آنها از ترس فرار کردند.

حبیب نیز در بازجویی اظهارات همکارش را تائید کرد. ولی مامورین اداره آگاهی اظهارات او را واقعی ندانستند و به همین لحاظ تحقیقات ادامه یافت تا این که سرانجام عباس ناچار به اعتراف شد و اظهارات قبلی خود را تکذیب کرد و در ملاقات با رئیس اداره آگاهی اظهار کرد: چون نزدیک به 2000 تومان به شخصی بدهکار بودم و نمی توانستم بدهی خود را بپردازم، تصمیم به خودکشی گرفتم. چندبار از روسای بانک خواستم تا به من کمک کنند ولی نتیجه ای نگرفتم و ناچار تصمیم خود را آن شب اجرا کردم، با کارد خود را مجروح کردم و سپس شیشه را شکستم تا وانمود کنم که دزد آمده است و سپس به کلانتری تلفن کردم و ماجرا را به ماموران اطلاع دادم. قصدم این بود به این وسیله صداقت خود را به روسای بانک ثابت کنم زیرا آنها صبح وقتی فهمیدند که سارقین به بانک آمده و بر اثر فداکاری و لیاقت من نتوانسته اند پولی ببرند و مرا نیز مجروح کردند، مسلما مرا تشویق می کردند و من می توانستم با این پول بدهکاری ام را بدهم.

وی افزود من قصد سوئی نداشتم وگرنه خیلی ساده و راحت می توانستم تمام موجودی بانک یا مقداری پول برداشته و وانمود کنم که سارقین برده اند. فعلا تحقیقات ادامه دارد و قضیه از طریق شعبه 7 اداره آگاهی تحت تعقیب است.