پايگاه خبري تحليلي «پارس»- یادش بهه خیر. دوران دبیرستان یک خانم مهربانی مسئول نظافت مدرسه ما بود که بزرگ‌ترین درس زندگی را به من داد. همیشه همان روز اول مهر می‌گفت: «بچه‌ها امسال هم تموم شد»! و من با تعجب به او می‌گفتم: «تازه اول مهره! کو تا وقتی سال تموم بشه»؟

به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، راست می‌گفت، سال تحصیلی هم با تمام اضطراب‌ها و امتحان‌ها و خنده‌ها و ناراحتی‌هایش مثل برق و باد می‌گذشت و وقتی آخرین امتحان را می‌دادم، یاد حرف او می‌افتادم که روز اول مهر با آرامش می‌گفت سال تموم شد. انگار گذر ماه و سال به او نشان داده بود که اینقدر زود می‌گذرد که روز اول و روز آخر تقریبا فاصله‌ای ندارد. این گذر پرشتاب لحظه‌ها کمی کار را برای ما سخت می‌کند. وقتی می‌خواهیم به دست بیاوریم و با احساس رضایت زندگی را بگذرانیم، ساعت و روزهایی که می‌روند و دیگر بر نمی‌گردند کمی مضطربمان می‌کند. باید همین اول سالی باور کنیم که سال 94 هم تمام شد و 95 از راه رسید. واقعیت این است که اول و آخر هر چیزی در دنیای ما آدم بزرگ‌ها حتی اگر یکسال طول بکشد همان چشم بر هم زدنی است که وقتی کودک بودیم، می‌شنیدیم و باور نمی‌کردیم، اما این روزها خوب آن را درک می‌کنیم. حال که وقت تنگ است و روز و شب باهم مسابقه گذاشته‌اند تا سال‌ها را یکی پس از دیگری بیاورند و ببرند، باید حواسمان به خودمان باشد. می‌خواهم دو نکته کوچک را همین اول سالی باهم مرور کنیم و این دو گربه را دم حجله بکشیم تا سال متفاوتی را پیش رو داشته باشیم.
قاتلان زنجیره‌ای کوچک
ثانیه‌ها گاهی قاتلان زنجیره‌ای می‌شوند که قربانیان خود را از بین آنهایی انتخاب می‌کنند که نه هدفی دارند و نه برای زندگی‌شان نقشه‌ای کشیده‌اند. این قاتلان بی‌رحم وقتی کسی را می‌بینند که فکر می‌کند وقتش بی‌نهایت است و می‌تواند سال‌ها گفتن حرف‌های مهم و انجام کارهای حیاتی‌اش را به تعویق بیندازد، خوشحال می‌شوند و او را طعمه قرار می‌دهند تا روزی برسد که خیلی دیر شده و فرد نگاهی در آینه بیندازد و افسوسی از ته دل بخورد که چقدر فرصت‌های زیادی را از دست دادم و چقدر زود دیر شد.

برای آن که در پایان این سال وقتی به روزهای رفته نگاه می‌کنید لبخندی از سر رضایت داشته باشید، بهتر است کمی ساعت را جدی بگیرید. درست است که آنها که ساعت را ساختند، طبق قرارداد دایره‌ای رسم کردند و ساعت را روی آن نشان دادند، اما واقعیت این است که وقتی عقربه یک بار از روی یک عدد می‌گذرد دیگر امکان ندارد به همان عدد برگردد. وقتی امروز از روی عدد یک گذشت و بعد از دوازده ساعت دوباره روی عدد یک رسید، این عدد همان عدد قبل نیست.

زمانی که می‌رود قابل برگشت نخواهد بود و این مهم‌ترین چیزی است که باید بیاموزیم. پس اگر تا به‌حال یک قربانی خوب برای ثانیه‌های پر شتاب بودیم از این به بعد پا به پای آنها شتاب کنیم تا پایان امسال از نحوه گذران زمانمان رضایت کامل را به دست بیاوریم.

تبدیل رویا به هدف
یکی از عادت‌های ما، در شروع سال جدید این است که یک فهرست بلند بالا از اهداف‌مان ترسیم می‌کنیم. بعضی‌ از ما آنها را می‌نویسیم و برخی هم فقط به آنها فکر می‌کنیم.این‌که برای زندگی رویا و آرزو داشته باشیم خیلی زیباست. اصلا ما آدم‌ها با آرزوهایمان تعریف می‌شویم.

باید بدانیم حال و هوای بهار کمی احساسات را غلیظ می‌کند و رویاپردازی‌ها بیشتر می‌شود، اما فرق است بین رویا و هدف. چیزی که در شروع سال جدید به آن نیاز داریم هدف‌هایی است که مثل متن توافقنامه هسته‌ای خیلی جدی و طی ساعت‌ها بحث با خودمان و کلنجار رفتن با شرایط‌مان باید به آن برسیم؛ هدف‌هایی که نه خیلی دم‌دستی و سهل‌الوصول باشند و نه آنقدر در دور دست‌ها قرار داشته باشند که رسیدن به آنها غیرممکن یا خیلی سخت باشد. یادمان نرود که سنگ بزرگ نشانه نزدن است! مثلا اگر کسی 30 کیلو اضافه وزن دارد و می‌خواهد به وزن ایده‌آل برسد، به جای آن که این را یک هدف کوتاه‌مدت و خیلی سخت بداند می‌تواند آن را هدفی برای یک سال ترسیم کند. ماهی سه کیلوگرم وزن کم کند تا هم در میانه راه خسته نشود و هدفش را فاکتور نگیرد و هم در پایان سال تغییر قابل ملاحظه‌ای در ظاهر خود احساس کند.

امسال چند هفته است که شروع شده، همه ما در حکم دونده‌هایی هستیم که چند قدم از نقطه شروع فاصله گرفته‌ایم و تا خط پایان سیصد واندی روز فرصت است. کمی جدی‌تر به زمان نگاه کنیم، زندگی‌مان را معماری کنیم، روابط‌مان را بهبود ببخشیم، اهدافمان را دنبال کنیم و سعیمان این باشد تا در پایان همین سالی که در آنیم به خودمان بگوییم چه سال خوبی را گذراندم و امیدوارم سال 95 را هم بتوانم اینقدر خوب زندگی کنم. ندا داوودی