پايگاه خبري تحليلي «پارس»-مهدی افروزمنش- شهروند، ژاپنی‌ها که آمدند، گفتند لایروبی می‌کنیم به شرط انتقال تمام لجن‌های کف رودخانه. کشتی‌هایشان را هم تا نزدیک‌های تالاب آوردند اما اجازه صادر نشد. مدیرکل محیط‌زیست یا استاندار یا یک مقام نظامی بود را کسی نمی‌داند؟ حرف در تمام انزلی پیچید که لجن تالاب طلاست، حتی گفتند که اورانیوم دارد و اصل مخالفت هم همین است. گفتند که ژاپنی‌ها می‌خواهند از تالاب طلا دربیاورند و ببرند. نتیجه آن شد که دست به تالاب نزدند. گنج‌ها را فریز کردند. سال‌ها گذشت و گنج‌ها، لجن شد و آن‌قدر بالا آمد که عمق ٨ متری تالاب در برخی نقطه‌ها به یک یا دومتر رسید. آن‌قدر کم شد که دیگر قایق‌ها نمی‌توانستند بایستند و اگر شانس می‌آوردند، تنها می‌توانستند با سرعت رد شوند. بساط قایق‌های پارویی که چند وقتی بود کساد شده بود، مجدد جان گرفت، موتورهای ٤٠ روی قایق‌ها به‌خاطر طول دراز پروانه‌هایشان عملا کارآیی خود را از دست دادند. اما فقط اینها نبود، شهرداری دید که کف رودخانه‌های شهر نیاز به لایروبی دارد. به گنج فکر نکرد و تنها بیل‌های مکانیکی‌اش را انداخت تا لجن‌ها را از کف رودخانه بردارند و کنارش بریزند. کارشان پیش می‌رفت تا این‌که یک استاد دانشگاه هنگام تحقیقش متوجه شد، به دلیل متناسب‌نبودن لایروبی رودخانه و تالاب، سطح رودخانه در دهانه تالاب پایین‌تر قرار گرفته و آب تالاب برخلاف همیشه به رودخانه می‌رسد. این هم یکی دیگر از دلایل کاهش عمق تالاب بود.   خشکسالی هم که جای خود.   

روزگار تالاب کم‌کم سیاه شد، تالاب انزلی که می‌گفتند زیباترین تالاب منطقه است، ٣٧٤‌هزار هکتار محیط طبیعی با انواع گونه‌های گیاهی و جانوری که می‌گفتند منحصربه‌فرد است تا آنجا پیش رفت که در لیست سیاه نابودی قرار گرفت. فقط تالاب نیست البته صدگونه پرنده و ٥٠ گونه ماهی هم در معرض نابودی‌اند. اقتصاد منطقه و بیشتر از ٣٥‌هزار نفری هم که در ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم اقتصادی با آن هستند همینطور.   

آژیر که به صدا درآمد، مدیران جلسه تشکیل دادند، نشستند، بلند شدند، دلیل آوردند و درنهایت ١٠‌میلیارد تومان تصویب کردند که خرج لایروبی تالاب شود که شاید تالاب نجات پیدا کند. تصمیم گرفتند «براي افزايش عمق تالاب، به ساماندهي و لايروبي و همچنين ١٥ ميليارد تومان اعتبار نياز داريم تا با لايروبي، رسوب‌برداري، برداشت گياهان آبزي در حد خردمندانه، برداشت ني، جمع‌آوري آزولا و گياهان حاشيه تالاب با دستگاه‌ها و تجهيزات شناور، عمق تالاب را به ٦ متر» برسانند.   

قایق‌هایی را که لوله و موتور کشنده‌ای داشتند به مرداب انداختند، تا عدد٦ هم رسیدند و شروع‌کردند به مکیدن لجن‌ها، گنج‌ها را تخلیه کردند و کار را  ادامه دادند تا زمانی که یک گزارش سازمان حفاظت از محیط‌زیست نشان داد که لایروبی غیراصولی باعث عمق نامتوازن در مرداب شده است که خود این لایروبی مشکل‌ساز شده و بعدها محلی‌ها هم گزارش دادند، تخلیه لجن‌ها در مکان‌های نادرست باعث شده که بر اثر تغییرات جوی آنها مجدد به رودخانه برگردند. کار تا آن‌جا اشتباه پیش رفت که بالاخره مدیری اعتراف کرد و در اوایل دهه ٩٠ بازهم حرف از احیای تالاب انزلی زدند. محلی‌ها هنوز هم می‌گویند، «١٠میلیارد خرج کردند، گنج دربیاورند، هم گنج را خراب کردند، هم ١٠‌میلیارد را از بین بردند».  
 
این روزها اما لایروبی دیگر تنها مشکل تالاب نیست. مرداب هر روز بیماری جدیدی می‌گیرد. یک روز فقط عمقش کم می‌شد و امروز، هم عمقش کم می‌شود، هم لیتر لیتر فاضلاب از رودخانه‌ها واردش می‌شود و هم فاضلاب‌های کارخانه‌ها و خانه‌های اطرافش را می‌پذیرد. محلی‌ها هم که مدتی یاد گرفتند تالاب را خشک کنند و برایش سند بگیرند. گردشگرها و آزولا هم جای خود.   

کار تا آن‌جا پیش رفته است که تحقیقات آژانس انرژی اتمی نشان داد، آلودگی آب تالاب در برخی نقاط بحرانی است و محیط‌زیست و سازمان استاندارد مشترکا تأکید کردند که این میزان آلودگی به ضرر همه است، هم ماهی‌ها، هم انسان و هم پرنده‌ها.   

اما همچنان گردش  در تالاب مملو است از لوله‌های فاضلابی که به رودخانه می‌رسند.

«کاپیتان» حتی دستشویی عمومی را نشان می‌دهد که ساخت شهرداری است و لوله فاضلابش به تالاب است. ساختمان‌ها و دفاتر کنار تالاب که جای خود دارد. منظره پر است از لوله‌های ١٠، ٢٥، ٤٠ متری و بیشتر لوله‌های پولیکا که آب زرد رنگ به رودخانه می‌ریزند.   

کاپیتان که از بچگی در تالاب بوده و سال‌هاست که به‌عنوان رئیس پایگاه دریایی سازمان هلال‌احمر در شهر انزلی مشغول است، درنهایت قایقش را خاموش می‌کند و تالاب را تنها با چند کلمه توصیف می‌کند، «تالاب مثل بمب ساعتی می‌مونه».

بمبی که هر لحظه ممکن است منفجر شود و خودش را نابود کند.   بمبی که گردشگران و مدیران و محلی‌ها کار گذاشتند. نمونه؟ آزولا که در‌سال ۱۳۶۳ توسط سازمان پژوهش‌های علمی و صنعتی و سازمان کشاورزی ایران از فیلیپین وارد شد و پس از رها شدن در منطقه به تالاب انزلی راه یافت.

درباره آن گزارش شده است، «گیاه آبزی آزولا یا آزیر طی دودهه اخیر در آبگیرهای استان گیلان و به‌خصوص مرداب بندر انزلی گسترش یافته است. این گیاه به دلیل رشد سریع، در فصل تابستان سطح تالاب را می‌پوشاند به نحوی که از نظر زیست‌محیطی باعث کاهش میزان نفوذ نور و اکسیژن به داخل آب شده و باعث به مخاطره انداختن حیات آبزیان می‌شود... آزولا، سرخس آبزی کوچکی است که یک رابطه همزیستی با نوعی سیانو باکتری به نام آنابینا آزولی دارد. نتیجه این زندگی همزیستی، باروری بالا و تولید پروتیین زیاد می‌باشد.»  

آزولا درواقع نمادی است از گذشتن آب از سر. مسیری که حتی در تالاب هم به جان خود افتاده است.   

معاون سابق امور تالاب‌های دفتر زیستگاه‌های سازمان حفاظت محیط‌زیست دراین‌باره می‌گوید: متاسفانه تالاب ارزشمند انزلی در منطقه‌ای متراکم از جمعیت واقع شده است و چون در حوضه ١١رودخانه رشت قرار دارد، آب‌های این رودخانه‌ها که مملو از آلودگی‌های شیمیایی، سموم و آفات هستند به این تالاب وارد می‌شوند و آب آن را آلوده می‌کنند.  

مسعود باقرزاده‌کریمی در گفت‌وگویی، عوامل نابودی تالاب را اینطور می‌داند. اول، گردشگران بی‌ملاحظه که به گفته او به هیچ‌وجه نظام‌مند و مدیریت شده نیست. دوم، ساخت‌وساز و کلی خرابی. او می‌گوید، زمین خواری هم معضلی برای همه تالاب‌های کشور شده است، این اتفاق در حوضه تالاب انزلی بیداد می‌کند. در این منطقه برخی کشاورزان برای وسیع‌تر کردن زمین‌های کشاورزی خود، مشکل اصلی را ایجاد می‌کنند؛ زیرا تالاب به تناسب دوره‌های کم‌آبی و پرآبی، پسروی و پیشروی دارد و همین موضوع باعث می‌شود زمین تالاب از سوی کشاورزان غصب شود و سوم، بی‌توجهی به لایروبی و ریختن زباله‌ها.

از نظر کاپیتان کاویان، این فهرست همچنان قابل‌افزایش است.   او سر قایق را کج می‌کند به سمتی که ساخت‌وسازها را نشانمان دهد. ساخت‌وسازهایی که کم‌کم تالاب را تسخیر کرده‌ و به فضای ساختمان اضافه شده‌اند. باز هم می‌چرخاندمان به سمتی که زباله‌ها شامل میز و صندلی و مبل می‌شوند و در تالاب رها شده‌اند. برای او دیدن لوله‌های فاضلاب کاملا عادی است.   کاپیتان اما دلش نمی‌آید که به مشکل جدیدی هم اشاره نکند.   معضلی که ربطی به از بین رفتن تالاب ندارد اما به خوبی نشان می‌دهد که گردشگری در تالاب چقدر بی‌نظام و آشفته است.   

می‌گوید، قایق‌ها از دریای خزر گردشگران را سوار می‌کنند که در تالاب بچرخانند، قوانین را هم می‌دانند اما با این حال هیچ‌کدام از مسافران جلیقه نجات نمی‌پوشند و کسی هم نیست که متعرضشان شود. او می‌گوید، این درحالی است که این سفت‌ترین قانون دریاست که مسافران باید جلیقه داشته باشند. راست می‌گوید، قایق‌های بسیاری هستند که مسافرانش جلیقه ندارند و کاپیتان ادامه می‌دهد، حتی من در همین تالاب، راننده قایقی را نجات داده‌ام که خودش شنا بلد نبوده است. او موتور را خاموش می‌کند. قایق تپ‌تپ‌کنان ساکت می‌شود، کنار تالاب نیلوفر آبی، پرنده‌ها پرواز می‌کنند. این‌جا آرام است. اما با انگشتش اشاره‌ای به گوشه‌ای می‌کند، «اون تیکه‌های چوب‌رو می‌بینی که بیرون زده، اونها درخت بودند، همه خشک شدند، مردند، آب اونجا خیلی آلوده است».

کاپیتان درنهایت بازهم برمی‌گردد به مسافران بی‌جلیقه، می‌گوید، «شما الان فکر می‌کنی این چه ربطی به خشک شدن تالاب داره، اما به نظر من داره، اول این‌که اینها میان این‌جا و می‌میرن و بعد این‌که نشون می‌ده مدیریت تالاب چقدر آشفته‌ است». به گفته او مشت نشانه خروار است و وقتی ما به جان آدم‌ها توجه نمی‌کنیم، جان تالاب که جای خود دارد.   

ژاپنی‌ها گنج را نبردند، کشتی‌هایشان از بندر انزلی رفتند که بروند سمت دریا اما چند‌سال بعد که گنج‌ها ماندند تالاب در فهرست مونترال ثبت شد و این یعنی «تالاب درحال خشک‌شدن است و به مراقبت نیاز دارد.»

کسی نمی‌داند در ذهن تالاب چیست، اصلا آیا او نیز چون فیلم‌های تخیلی ذهنی دارد، آیا فکر می‌کند و اگر دارد آیا تا به‌حال فکر کرده که خواهر کوچکترش پارک ملی کوشیرو شیتسوگن هوکایدو ژاپن در چه حالی است. اصلا آیا می‌داند حال تالاب کوشیرو آن‌قدر خوب است که می‌گویند حرف ندارد. آن‌جا در ژاپن خود تالاب را گنج می‌نامند.