شاید بی‌راه نباشد که ابوریحان را بزرگ‌ترین دانشمند ایرانی تمامی اعصار نامیده‌اند؛ دانشمندی که سال‌ها از درگذشتش می‌گذرد و معاصرینش هر کدام از جنبه‌ای از شخصیت او پرده برمی‌دارند و هنوز هم نکته‌های مغفول‌مانده در مورد او وجود دارد.

ابوریحان بیرونی از جمله دانشمندانی است که در حیطه‌های مختلف علمی دستی بر آتش داشته است. او به یک دانش بسنده نکرده بود و از هر علمی تخصصی را اندوخته بود. دانشمندان معاصر ایرانی نیز هر کدام به جنبه‌ای از شخصیت وی نظر کرده‌اند.

مرتضی مطهری که دل در گرو فلسفه اسلامی داشت، ابوریحان بیرونی را به مقایسه با بوعلی سینا برده و از وجوه اختلاف و اشتراک این دو سخن گفته است. وی به کتاب «آثار الباقیة» بیرونی عطف عنان ورزیده و مواجههٔ ابوریحان و بوعلی سینا را پیش چشم قرار داده است. مطهری می‌گوید: «قطعی و مسلم است که میان ابوریحان و بوعلی آنچه که رد و بدل شده است هیجده مسئله است. و در همهٔ آن‌ها سؤالات از طرف ابوریحان طرح شده و بوعلی بدان‌ها پاسخ گفته است… همهٔ این پرسش و پاسخ‌ها کتبی صورت گرفته است. بیشتر آن‌ها طبیعی و یا ریاضی است، معدودی هم فلسفی. بوعلی به این سؤالات هیجده‌گانه پاسخ گفته است؛ ابوریحان به جواب‌های بوعلی اعتراض کرده است. در خلال سؤال و جواب‌ها و اعتراض‌ها اندکی کار به خشونت کشیده شده است. بوعلی به اعتراضات ابوریحان جواب نداده، شاگردش ابوعبدالله معصومی معروف به فقیه معصومی از طرف استاد به آن‌ها پاسخ گفته است».

مطهری سپس تأکید می‌کند: این بنده تا کنون به متن اعتراض‌های ابوریحان که در رد جواب‌های بوعلی نوشته است برخورد نکرده فقط ترجمه آن‌ها را در لغت‌نامه دهخدا دیده‌ام و همچنین به جواب‌های فقیه معصومی نیز که علی القاعده باید خوب باشد برنخورده‌ام.

مرتضی مطهری که به بهانهٔ طرح سؤالات بیرونی از بوعلی، به مقایسه‌ای ضمنی میان این دو نشسته است، تفاوت میان بوعلی و ابوریحان را در چند وجه می‌داند: اولاً عُمر ابوریحان به حدود ۸۰ سال رسیده است و ثانیاً شواغل و موانع نداشته است. می‌گویند در همه ایام سال فقط دو روز تعطیل داشته و باقی همه مشغول تحقیق بوده است. اما بوعلی برعکس او بوده است. اولاً در سن ۵۴ سالگی و حداکثر در ۶۴ سالگی درگذشته است. ثانیاً بسیاری از اوقاتش صرف سیاست و وزارت شد و خود از مشاغل زیاد و نداشتن وقت شکایت می‌کرد.

به اعتقاد شهید مطهری، یکی دیگر از عواملی که باعث شده بوعلی از بیرونی عقب بماند این است که بوعلی اهل عیش و بزم بوده و مقداری از وقتش صرف این کارها شده است و بالاخره جانش را روی این دو کار –عیاشی و وزارت- گذاشت. اگر بوعلی وقت خویش را صرف وزارت و عیاشی نمی‌کرد و عمری در حدود عمر ابوریحان پیدا می‌کرد شاید عجیب‌ترین مرد علمی تاریخ بود. افرادی نظیر صدرالمتألهین از اینکه بوعلی بسیاری از وقت گران‌بهای خویش را به هدر داده است سخت متأسف‌اند». (بررسی‌هایی درباره ابوریحان بیرونی، سال ۱۳۵۲، ص ۶۸).

نکته‌ای که مطهری بر آن تأکید می‌کند، عیاش بودن ابن سیناست. این نحوه برخورد مرحوم مطهری با ابن سینا البته تأمل‌برانگیز است. اگرچه پاره‌ای از تاریخ‌نگاران این نکته را در مورد ابن سینا بیان کرده‌اند ولی آثار تأمل و تفکربرانگیز ابن سینا، این ایده را سست می‌کند.

مطهری ولی حکم می‌کند که ابوریحان و بوعلی دو افتخار بزرگ جهان اسلام‌اند. ایران اسلامی به داشتن چنین فرزندانی به خود می‌بالد. با همه تفاوت‌ها و وجوه اختلافی که میان آن‌هاست، وجوه مشترک زیادی نیز میان آن‌ها یافت می‌شود. از نظر اسلامی نقش واحدی ایفا کرده‌اند. هر دو نفر مشت محکم و خرد کننده‌ای بوده‌اند به دهان نژادپرستی‌ها.

مجتبی مینوی از دیگر متفکرانی است که در وصف ابوریحان بیرونی سخن گفته است. وی علاوه بر ویژگی‌های ممتازی که برای ابوریحان بیرونی برمی‌شمارد، التفاوت وی بر زبان‌های مختلف را مورد تمجید قرار می‌دهد و می‌گوید: ابوریحان در کتاب “الهند” خویش، نام بسیاری از کتاب‌های هندی را می‌برد که آن‌ها را خوانده و از مطالب آن‌ها استفاده کرده است. فکر این را بکنید که هزار سال پیش از این یک نفر عالمی که در خدمت سلطان محمود به سر می‌برد چه اندازه مشکل بود و مقدار جد و جهد و شوق علمی ابوریحان چقدر زیاد بوده است که با آن همه مشکلات موفق به تحصیل سنسکریت شده است.

مجتبی مینوی سپس عبارتی از ابوریحان را نقل می‌کند و دانش او بر زبان‌های مختلف را تحسین می‌کند. وی می‌گوید: ابوریحان یکجا در کتاب الهند خویش می‌گوید: «از برای من بسیار دشوار بود داخل شدن در این رشته علم و بذل جهد کردن در تحقیق این امر، هر چند که شوق و شعف من به دانستن آن بسیار بود و می‌توانم گفت که در این تمایل شدید من در این عصر یگانه هستم، و هر چند که در راه جمع‌آوری کتاب‌های سنسکریت از هیچ جد و جهد و خرج کردن وجه نقد دریغ نورزیدم و به هر جا که گمان می‌کنم محتمل است آن قبیل کتب در آن یافت شود روی می‌آورم و به هر نقطه‌ای و لو اینکه دورترین نقاط باشد اگر احتمال بدهم عالمی آنجا بتوان یافت که مرا در فهمیدن موضوعی و حل مشکلی یاری کند سفر می‌کنم یا ایشان را نزد خود می‌آورم.» مینوی این جنبه از مجاهدت علمی ابوریحان را برجسته دیده و آن را به رخ کشیده است.

آذرتاش آذرنوش استاد زبان عربی نیز بر اندیشه‌های ابوریحان بیرونی نظر کرده است و التفات وی بر دانش عربی را ستوده است. وی می‌گوید: ابوریحان مانند غالب هم‌عصران خود می‌دانست که زبان عربی با واژگان غنی و قواعد استواری که طی دو سه قرن گذشته یافته بود، نقش یک زبان بین المللی را بازی می‌کرد. در مقدمهٔ کتاب “صیدنه” گوید: تمام علوم جهان به زبان عربی ترجمه گردیدند و در آن برازنده‌تر شدند. زیبایی‌های این زبان همراه با علوم مختلف در خون و رگ ما جریان دارد… .

آذرنوش دانش ابوریحان را بر زبان عربی مورد تمجید قرار می‌دهد و این‌گونه در وصف او می‌گوید: «در حقیقت، برای دانشمندی واقعی چون بیرونی، زبان عربی هدف نیست؛ بلکه تنها وسیلهٔ بیان اغراض است. حتی زمانی که او زبان را به تقلید ادیبان زمان، هدف قرار می‌دهد، موفقیتی حاصل نمی‌کند. قصیده‌ای که او دربارهٔ ابوالفتح بستی سروده چندان ارزش ادبی ندارد مع‌ذلک این وسیله بیان اغراض علمی را ابوریحان با چنان استادی‌ای به کار برده که باید گفت خدمتی که به زبان عربی کرده کمتر از خدمت ادیبان بزرگ عربی نیست».

فتح الله مجتبایی از دیگر دانش‌پژوهان معاصر نیز وجود ابوریحان را مورد تمجید قرار داده و ویژگی ممتاز وی را برشمرده است. مجتبایی ارتباط ابوریحان بیرونی با فرهنگ هندی را برجسته دیده است. وی در این باره به کتبی اشاره می‌کند که بیرونی از فرهنگ هندی اقتباس کرده است. وی در بخشی از سخن خود می‌گوید: «بیرونی در طی فصول “کتاب الهند” از برخی دیگر از کتب دینی و فلسفی و نجومی هند به تفصیل سخن گفته و قطعات فراوان از آن منابع در کتاب خود نقل کرده و دربارهٔ مطالب آن‌ها به بحث و اظهار نظر پرداخته است. باید یادآور شویم که بیرونی تنها به نقل علوم و معارف هندی به عالم اسلامی اهتمام نداشت، بلکه می‌کوشید که در محیط علمی هند نیز مؤثر واقع شود و دانشمندان آن سرزمین را با علوم یونانی آشنا گرداند و به سبب شوقی که به نشر علوم داشت کتاب معروف مجسطی بطلمیوس و هندسه اقلیدس را به نظم سنسکریت درآورد و کتابی در فن اسطرلاب بدان زبان املاء کرد.»

فتح الله مجتبایی، ارتباطات ابوریحان بیرونی با دانشمندان نقاط دیگر جهان را نیز مورد تمجید قرار می‌دهد و می‌گوید: «بیرونی با دانشوران هندی و کشمیری مکاتبه و مباحثه داشته و آنان در مسائل علمی از او یاری می‌جسته‌اند، و بی‌سبب نبوده است که به گفته خود او هندیان از هوش و دانش او در حیرت بوده و او را به “دریا” تشبیه می‌کرده‌اند.»

جلال الدین همایی هم به آراء ابوریحان نظر کرده و گفته است: «به طور قطع و یقین از بررسی کتب و رسائل ابوریحان چنین برمی‌آید که از صدر اسلام تا کنون هیچ‌یک از دانشمندان و نوابغ و بزرگان دنیا هم‌سنگ و هم‌پایهٔ وی نبوده‌اند.»

شاید بی‌راه نباشد که ابوریحان را بزرگ‌ترین دانشمند ایرانی تمامی اعصار نامیده‌اند. دانشمندی که سال‌ها از درگذشتش می‌گذرد و معاصرینش هر کدام از جنبه‌ای از شخصیت او پرده برمی‌دارند و هنوز هم نکته‌های مغفول‌مانده در مورد او وجود دارد.