سوار یه تاکسی شدم راننده اش خانوم حدودا 40ساله ای بود. هرکسی میخواست پیاده بشه ازش می پرسید کرایه ات چقدر میشه و همونقدر ازش می گرفت. آقایی که صندلی جلو نشسته بود گفت کرایه شون بیشتر میشه ها! خانومه گفت اشکال نداره. بذار راضی باشند. 

موقع سوار و پیاده کردن هم کنار می ایستاد که از ماشین های پشتی فحش نخوره. خیلی آروم و متین رانندگی می کرد. یه جایی اومد مسافر پیاده کنه چراغ سبز شد ماشین عقبی داد زد ااااوووووی. خانومه لبخند زد و گفت ببین زبون راننده هامون رو! گفتم ملت صبرشون کم شده. گفت آخه مگه فرقش چندثانیه است. در کل روز چند دقیقه میشه. من حالا باید سریع برگردم برم ناهار بپزم ولی با این حال عجله نمی کنم..

عطسم گرفت دستمال کاغذی تعارف کرد.

خدا برکت بده به کارش...