یادداشتی به قلم استاد علیرضا قزوه
بازي ورشكستگان با جنازه سيمين
چرا در مراسم تشييع مثلاً قيصر امين پور و سيدحسن حسيني يا خانم صفارزاده كسي به خود اجازه نداد سوت و كف بزند؟
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- عليرضا قزوه(دبير مركز آفرينشهاي ادبي حوزه هنري)- سيمين را بسيار بيشتر از آنچه بر زبان راندم، دوست دارم و قبول دارم و برايش فاتحه هم خواندم و ميخوانم. آن دوست كه با من گفتوگو كرده بود هم در عالم واقعيت حضور دارد، حضوري بس پررنگ، از آن جنس حضورها كه بسياري از بزرگان اين مرز و بوم او را ميشناسند و صاحب دهها اثر منظوم و منثور و نقد و پژوهش است و بزرگاني چون شفيعي كدكني مهر تأييد بر آثارش زدهاند و تقديم به او قصيده هم گفتهاند. او خود زنده است و اين متون را ميخواند و روزي لابد اگر صلاح بداند سخنش را روياروي خواهد گفت. اين را گفتم كه گفته باشم مرام من دروغگويي و پنهان شدن پشت سر اين و آن نيست. آن گزارش واقعيترين گزارشي است كه با همه تلخ بودنهايش عين واقعيت است.
اما دوستان و دشمنان عزيز! گلههاي من از جنس گلههاي شخصي و پاسخي به طعن و كنايهها به من نيست كه اصلاً من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم، بلكه آنچه مرا به نوشتن آن متن با صراحت و بيپروا واداشت مسامحه نكردن با موازين انقلاب هنگام حراج پنهاني و شبانه انقلاب بود. راستش بسيار تا بسيار تأسف خوردم وقتي پيامهاي تسليت مقامات امريكايي را ديدم و سكوت روشنفكران انقلابي و غير انقلابي را. مگر اين همان امريكاي جهانخوار نيست كه اين همه در شعر نسل شاعران بيداري بدان اشارت رفته است؟
اگر اين جماعت كه لعن و نفرين و فحش و فضيحت نثار من كردهاند از تبار همان جماعتند كه وقت فاتحه در روز شهادت امام جعفر بن محمد(ع) سوت و كف ميزدند، زهي سعادت بر من كه نفرينشان هم از جنس همان سوت و كف است و از جنس هباء منثور است. اما جماعتي كه مرا دشنام دادند. . . روزي اگر نوبت رفتن من شد هيچ كدامشان به مجلس تشييع و فاتحه من نيايند. من نياز به فاتحهخوان دارم، اما نياز به سوتزن و كف زن هرگز. اين سوت و كف زنان در نگاه من حتي كفهاي روي آب هم نبوده و نيستند. شگفتا كه برخيشان به من مرام مردانگي ميآموزند و دريغا كه در اين زمانه بازي با ارزشها و حراج خون شهيدان كمتر مردي ميبينم در ميان اين همه جماعت رجاله. سيمين به شهادت آثارش بسيار تا بسيار شاعر بود و بسيار تا بسيار راههاي ناگشوده و ناهموار را هموار ساخت. اينكه بخواهد نامي از ايشان بماند يا نماند به دست من و امثال من نيست. آنكه پيمانه و غربال به دست دارد از پس ما و ايشان ميآيد و كار خود را ميكند. من تنها به عنوان يك فرزند كوچك اين انقلاب - كه انقلاب و شهيدانش را دوست دارم- ميگويم اتفاقاً از جنازه سيمين و فكر سيمين سوءاستفاده شد تا عدهاي ورشكسته انقلاب را تحقير كنند. نمونهاش را هنگام تلقين خواندن بر جنازه سيمين ديديم عدهاي همچنان به جاي صلوات و دعا سوت ميزدند و فرزند سيمين خانم مجبور شد به آن جماعت اعتراض كند كه مادر من يك مسلمان بود. بگذاريد تلقين را بخوانند. . .
من سؤالم اين است چرا در مراسم تشييع مثلاً قيصر امين پور و سيدحسن حسيني يا خانم صفارزاده كسي به خود اجازه نداد سوت و كف بزند؟ يا مثلاً سخنگوي كاخ سفيد و شهبانوي ديبا از ينگه دنيا پيام تسليت بدهند و در شبكههاي بيبي سي و. . . براي خودشان جشن بگيرند؟ چون اين جماعت در شعرشان و در زندگيشان و مرامشان نشان دادند كه از جنس جماعت سوت و كفزنان نيستند. اگرچه سيمين هم در لابهلاي اشعارش چندين و چند شعر براي امام هشتم و براي حضرت علي و براي رزمندگان و حتي براي مردم فلسطين دارد و حتي نامگذاري دو پسرش با نامهاي علي و حسين نشان از ارادت ايشان به اهل بيت سلامالله عليهم اجمعين داشته و دارد. ضمن آنكه پيشانينوشت بسياري از اشعار سيمين به صراحت آياتي از قرآن مجيد است و اينكه سيمين در خانوادهاي بزرگ و دانشمند و معتقد به موازين دين به دنيا آمد. همينها دليل خوبي است كه او چندان هم به اين مسائل بيتفاوت نبود.
با اين همه من و نسل من ممكن است نسلي بيپروا باشد و در دفاع از موازين انقلاب گاهي تندي كند اما بيادب نيست. سيمين هم مثل طاهره صفارزاده جاي مادر ما و مادربزرگ ماست. خاك بر او خوش باد. يادش با تمام گلايههاي بزرگ و كوچك در قلب ماست. و اما كاش جماعت سوت و كفزن شعرهاي او را خوانده بودند و به جاي اين هياهوها همان حمد و سورهاي را كه خود او ميطلبيد بر زبان ميآوردند. اين بيت سيمين سزاوار چندين و چند حمد و سوره است. اگر از نسل سوت و كف نيستيد بخوانيد:
يك حمد يك سوره بايد لبها به جنبش درآيد
آنگه كه ظرفي ز خرما پيش آورد سوگواري. . .
ارسال نظر