پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- سید مرتضی حسینی- رصد، همه ساله گرمای نیمه مردادماه برای بخش عمده ای از جوانان ایرانی با التهاب و اضطراب دیگری همراه می شود. اعلام نتایج اولیه آزمون سراسری دانشگاه، آوردگاه مهم و بزنگاه سرنوشت سازی برای آنهاست چه آن که در نبود چشم اندازی مشخص، آینده کاری و زندگی شخصی آنان با این آزمون گره خورده است. امروز نیز با اعلام نتیجه کنکور سال ۹۳ روز خاصی در در تقویم آموزشی و فرهنگی کشور ورق خورد که می توان با مرور آن به بخشی از مشکلات و چالش های اجتماعی و اقتصادی موجود در جامعه از یک سو و دغدغه های زیستار جوان ایرانی از سوی دیگر پی برد.

آمارها خود سخن می گویند
روز گذشته رییس سازمان سنجش آموزش کشور در ارتباط با آمار حاضرین در جلسه کنکور سراسری سال ۱۳۹۳ گفت:« بیش از ۹۹۲ هزار نفر حاضرین جلسه بودند که تقریبا تمامی آنها مجاز به انتخاب رشته شدند. ظرفیت اعلامی دانشگاه ها ۶۹۵ هزار و ۶۹۷ نفر و شانس قبولی به طور کلی ۷۰ درصد است. اما در گروه های آزمایشی بر اساس ظرفیت متفاوت است».

طبق گفته ابراهیم خدایی، برای ۱۹۱ هزار نفر شرکت کننده گروه ریاضی بیش از ۲۵۴ هزارنفر ظرفیت وجود دارد که نشان از وجود ۶۵هزار نفر مازاد ظرفیت در این گروه آزمایشی است! گروه علوم تجربی شاهد ۴۴۳ هزار نفر شرکت کننده است که با شانس قبولی ۴۳ درصد در آزمون شرکت کرده اند.داوطلبان گروه علوم انسانی ۹۹ درصد شانس قبولی داشتند چرا که در این گروه ۲۱۷ هزار نفر برای تصاحب ۲۱۳ هزار صندلی دانشگاه با هم به رقابت پرداخته اند. در گروه هنر از ۴۰ هزار نفر شرکت کننده ۱۶ هزار نفر با شانس قبولی ۴۰ درصد شرکت کردند و در نهایت در گروه زبان با ۹۹ هزار نفر شرکت کننده و ۲۰ هزار نفر ظرفیت شانس قبولی ۲۱ درصد است.

وی افزود:« از ۶۹۷ هزار و ۶۹۵ نفر ظرفیت اعلام شده ۱۱۰ هزار و ۸۱۸ نفر در دوره روزانه، ۲۸ هزار و ۵۴۳ نفر در دوره شبانه یا نوبت دوم، ۴ هزار و ۵۹۵ نفر در دوره مجازی و بین الملل و پردیس های خودگردان، ۸۰۴ نفر در دوره نیمه حضوری، ۱۶۶ هزار و ۸۳ نفر در غیرانتفاعی، ۱۵ هزار و ۵۲ نفر در دانشگاه فرهنگیان و ۳۶۹ هزار و ۸۴۸ نفر در پیام نور پذیرفته می شوند».

با مرور وضعیت اشتغال فارغ التحصیلان دانشگاه ها در یک دهه اخیر و با نگاهی حتی گذرا به این آمار، می تواند قابل تامل ،نگران کننده و در نهایت فاجعه آمیز باشد. رییس سازمان سنجش در حالی از شانس قبولی ۷۰ درصدی داوطلبان می گوید که افکار عمومی و احتمالاً خود او بهتر می دانند که منظور از این شانس، قبولی در چه موسسات و مراکز آموزشی است. به بیانی دیگر ابتدا باید به توقع و برداشت خود از ماهیت دانشگاه چوب تعدیل و تخفیف بزنیم تا شاید بتوان این آمار دهان پرکن و پرزرق و برق را هضم کرد.

میزان پذیرش دوره روزانه به عنوان تنها دوره ای که دانشجویان در آن رایگان تحصیل می کنند(۱۱۰ هزار و ۸۱۸ نفر از حدود ۶۹۷ هزار و ۷۰۰ نفر ظرفیت اعلام شده ) نشان می دهد که تنها حدود یک هفتم ازدانشجویان پذیرش شده به این دوره اختصاص دارد و سایر نفرات در دوره هایی با نام های متفاوت اما با ویژگی مشترک «دریافت شهریه» از جمله دوره های مجازی، نیمه حضوری، پردیس بین الملل، پردیس خودگردان، پیام نور و غیر انتفاعی، ادامه تحصیل دهند.

در گروه ریاضی و فنی که از میان سایر گروه ها ظرفیت پذیرش بالاتری را به خود اختصاص داده است، از مجموع ۲۵۴ هزار و ۶۸۶ نفر تنها ۴۲ هزار و ۷۹۴ نفر می توانند در دوره روزانه تحصیل کنند و عمده ظرفیت به موسسات آموزش عالی غیردولتی و غیر انتفاعی با ۹۸ هزار و ۸۶۶ نفر ظرفیت اختصاص دارد.
وضعیت در گروه تجربی نیز به همین منوال است و از میان ۱۹۰ هزار و ۱۴۰ نفر، دوره روزانه تنها ۴۵ هزار و ۱۷ نفر را در خود جای می دهد.در گروه علوم انسانی دوره روزانه تنها ۱۶ هزار و ۷۰۹ نفر ظرفیت دارد در حالی که مجموع ظرفیت ۲۱۳ هزار و ۹۱۱ نفر است و نیمی از ظرفیت گروه علوم انسانی به دانشگاه پیام نور با ۱۶۳ هزار و ۹۴۲ نفر ظرفیت اختصاص دارد.
وضعیت گروه های زبان و هنر نیز چندان رضایت بخش نیست و با توجه به اینکه گفته می شود شانس قبولی در گروه زبان بیش از ۴۱ درصد و در گروه هنر بیش از ۶۱ درصد است اما واقعیت چیز دیگری را اثبات می کند.در گروه هنر از ظرفیت ۱۶ هزار و ۱۸۲ نفری تنها ۳ هزار و ۳۸۸ نفر به دوره روزانه اختصاص دارد و قسمت عمده و نیمی از ظرفیت با بیش از ۷ هزار نفر به موسسات آموزش عالی غیر دولتی و غیر انتفاعی تخصیص یافته است. همچنین در گروه زبان های خارجی نیز از میان ۲۰ هزار و ۷۷۸ نفر ظرفیت اعلامی تنها ۲ هزار و ۹۱۰ نفر در دوره روزانه تحصیل می کنند و نیمی از ظرفیت با ۱۱ هزار و ۱۵۰ نفر ظرفیت به دانشگاه پیام نور اختصاص دارد.

پول بدهید، مدرک بگیرید، بیکار بمانید!
بدین ترتیب می توان نظام دانشگاهی کشور را نه نهادی برای ارتقاء سطح علمی، فناوری و فرهنگی کشور که منبعی برای کسب درآمد دولت و تحویل فارغ التحصیلانی دانست که عموماً از سر ناچاری و به دلایلی نظیر فشار خانواده، فرار از خدمت سربازی، بیکاری و… بخشی از بهترین روزهای عمر خود را در دانشگاه گذارنده و در حقیقت به هدر می دهند. به یاد داریم زمانی نه چندان دور در دهه۷۰، دانشگاه آزاد اسلامی(درست یا نادرست) نماد جریان نامطلوب «پول در برابر مدرک» شده بود. در حالی که سطح مهارت، معلومات و سواد بسیاری از فارغ التحصیلان این نهاددر سطح قابل قبول بوده و اگر امکان مقایسه و سنجش آن با برخی از مراکز پرشمار غیرانتفاعی و خودگردان و نیمه حضوری و… فعلی مهیا بود احتمالا کفه ترازو به نفع دانشگاه آزاد آن دوره سنگینی می کرد.

تبدیل دانشگاه به واحدهای تجاری در آمدزا و رشد قارچ گونه آنها در سال های اخیر چنان سرعت گرفته که به نظر می رسد عملاً زمام امور از دست متولیان و دست اندرکاران نیز رها شده است. نشان به این نشان که در یک سال گذشته نه تنهاهیچ برنامه مدون و عملیاتی برای سامان بخشی به نظام دانشگاهی کشور و جلوگیری از بی ارزش شدن مدارک تحصیلی طرح و اجرا نشده بلکه روند افزایش ظرفیت پذیرش مقطع دکتری و کارشناسی ارشد نیز ادامه یافته است. این گونه است که این روزها قبولی افراد در این مقاطع نه کاری در خور و پر زحمت که به روندی عادی و در حد و اندازه قبولی در مقطع کارشناسی در سالیان گذشته بدل شده است. این در حالی است که برای توصیف وضعیت اشتغال و ارتباط آن با رشته تحصیلی بخش عمده ای از این فارغ التحصیلان، واژه ای  جز«فاجعه» را نمی توان به کار برد. موج بیکاری تحصیلکرده ها پس از در برگیری مقطع لیسانس در اواخر دهه۷۰ و اوایل دهه۱۳۸۰و پوشش مقطع فوق لیسانس در اواخر دهه۱۳۸۰ این روزها به مقطع دکتری رسیده است تا نشان دهد که گسترش بی محابا و افزایش کمیت در مقوله ای کاملاً کیفی چه سرانجام نامطلوبی در پی خواهد داشت.

تازه ترین نتایج آمارگیری از نرخ بیکاری در بهار امسال حاکی از آن است که بیش از ۲۲ درصد جوانان ۱۵ تا ۲۹ سال کشور بیکارند، متوسط نرخ مشارکت اقتصادی در بهار امسال نیز معادل ۳۷٫۱ درصد اعلام شده است.گفته می شود شمار تحصیلکردگان در کشور حدود ۴۵ درصدکل جمعیت بیکار کشور است و ۴ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر دیگر در سال های آینده به این جمعیت اضافه خواهند شد. بر اساس گزارش مرکز آمار ایران نرخ بیکاری افراد دارای تحصیلات عالیه از ۱۵٫۵ درصد به ۱۸٫۹ درصد رسیده است. رقمی که با توجه به شرایط فعلی امید چندانی به بهبود آن نمی رود.

به نظر می رسد وقت آن رسیده تا متولیان آموزش عالی کشور از تکیه بر دیوار لرزان آمارهای فریبنده پرهیز کرده و دانشگاه را به مسیر اصلی ان بازگردانند. اولین گام در این زمینه بازنگری در افزایش مراکز آموزشی پرشمار با عناوین مختلف که تحت لوای نام با ارزش و مقدس « دانشگاه» به ماشین های مدرک سازی و ابزار ارتقاء شغلی تبدیل شده اند. جایی که کسب درآمد و اعطای مدارک رنگارنگ در اولویت قرار دارد و «دانش» گاه برای خالی نماندن عریضه محوریت می باید.