به گزارش پارس به نقل از تسنیم، در تلاطم پر فراز و نشیب روزگار امروزِ روزمان که چرخ گذران زندگی بسیاری از مردم بدجوری در مسیر سربالایی شیبدار افتاده و سرخیِ صورت بسیاری‌ها، مدیون سیلی زمانه نامرادیست که حتی این روزها به گروکشیِ «هشتِ» آبرویشان در برابر «نُهِ» مخارج روزمره‌شان هم رضایت نمی‌دهد، هستند افرادی که دغدغه‌ها، تفریحات و حتی خاطراتشان «آیینه دقی» است برای مردمی که سقف آسمان هفتم آرزوها و رویاهایشان هم به کف خاطرات آنها نمی‌رسد…!


با راهنمایی یکی از دوستان به سراغ یکی از کسانی می‌رویم که درآمدش از مسیر رفع دغدغه تفریح این روزهای از مابهتران است؛ مرد جا افتاده و شیک پوشی است؛ از کارش می‌گوید و برآورده کردن آرزوی پرواز برای مشتریان طالبش! مشتریانی که نمی‌خواهند برای «سفرهای دو نفره‌شان» همچون مردم عادی یا در ترافیک جاده چالوس گیر کنند یا برای هر سفر، درگیر تهیه بلیط هواپیما شوند و در عین حال دوست دارند لذت «پرواز دو نفره» را هم در آسمان تجربه کنند…او از اشتیاق شدید از ما بهتران به این پرنده‌های دو نفره خصوصی می‌گوید که اقبالشان در بین این قشر خاص، هر روز بیشتر از دیروز می‌شود و امروز بیش از ۲۰۰ عدد از این پرنده‌ها را در آسمان بالای سر ما به پرواز درآورده و به قول آن دوست «این روزها دیگر تفریح با «مازراتی» و «پورشه» و «بنز» و «بی‌ام‌و» قدیمی شده و خرید هواپیمای دو نفره مد شده است.»

او که نمی‌داند مخاطبش یک خبرنگار است از روی بروشوری چند برگی، تک تک هواپیماها را معرفی می‌کند؛ هواپیماهای دو نفره ایتالیایی، چک و … که کف قیمتشان از ۱۱۰ هزار یورو شروع می‌شود و سقفشان تا سقف آرزوها و خواسته‌هایت بالا می‌رود؛ ادامه می‌دهد که این عدد فقط قیمت خرید خود هواپیما از کمپانی سازنده است و علاوه بر این مبلغ باید هزینه ۷ تا ۸ هزار یورویی ترانسفر هواپیما به ایران و حداقل عدد ۲۵ هزار یورویی گمرکی هم اضافه شود؛ من که سخت در گیر و دار تبدیل یورو به تومان گیر کرده‌ام با جمله فروشنده که تاکید دارد «این مبالغ باید به یورو پرداخت شود» به خودم می‌آیم و با چشمان گرد شده از تعجب سری به علامت تاییدش تکان می‌دهم!

فروشنده که گرد شدن چشمانم را نشانه اشتیاق برای خرید هواپیما معنی کرده بدون هیچ سوالی توضیحاتش را با انرژی بیشتری ادامه می‌دهد و می‌گوید: البته پس از خرید هواپیما و اخذ مجوز سازمان هواپیمایی بعد از ۱۰ ساعت چک پرواز، باید ۶۰ ساعت کلاس‌های نظری و ۴۰ ساعت کلاس عملی پرواز را بگذرانید که هزینه زیادی ندارد و در حدود ۱۴ تا ۱۶ میلیون تومان می‌شود.

بروشوری را که مملو است از هواپیماهای دو نفره رنگارنگ ورق می‌زنم و بی اختیار از دیدن رنگ‌های تند و شاد این پرنده‌ها که جنسشان را هم به درستی نمی‌دانم از فلز است یا چیز دیگر، سر زوق می‌آیم و فروشنده هم که عادت کرده تا سلیقه و نظر مشتریانش را از روی کوچکترین حالات صورتشان بخواند ادامه می دهد: با ۵ تا ۶ هزار یورو می‌توانید رنگ دلخواه خودتان را به کمپانی سفارش بدهید و حتی با پرداخت ما به التفاوت چند هزار یورویی می‌توانید نوع صندلی و جزئیات داخل کاکپیت را هم تغییر دهید.

فروشنده رویاها که تصور کرده یک مشتری دیگر را هم برای خرید یکی از این هواپیماهای دو نفره تفریحی مجاب کرده، نظرم را می‌پرسد و من هم که انتظار چنین سوالی را نداشتم، هیچ بهانه‌ای جز سنگین بودن نسبی قیمت این موجودات ملخ‌دار به ذهنم نمی‌رسد و عیناً همین جمله را برایش واگویه می‌کنم و او که کمی اخم هایش در هم می‌رود، همانطور که فنجان نسکافه داغ را به دهان نزدیک می‌کند می‌گوید: البته اگر وارد کردن هواپیما را به ما بسپرید ما با روابط و روش‌هایی که داریم می‌توانیم سر و ته ۲۵ هزار یورو گمرکی را با ۲۰ تا ۲۵ میلیون، هم بیاوریم و این تا حدی از هزینه‌های شما کم می‌کند و اگر باز هم بخواهید که هزینه کمتری درنظر بگیرید باید یک هواپیمای دست دوم بخرید؛ اتفاقاً یک مورد داریم که صاحبش می‌خواهد مدل هواپیمایش را که یک سال از مدلش گذشته، به‌روز کند و …

برای دیدن این هواپیماها به فرودگاهی اطراف تهران می‌رویم که بیش از ۵۵ فروند از این پرنده‌های دو نفره را در خود جا داده است؛ ۳-۴ آشیانه‌ای که لب به لب از این هواپیماهای دو نفره پر شده است؛ فرودگاهی که صبح روزهای جمعه، پارکینگش از انواع خودروهای لوکس دو سرنشین لبالب می‌شود و کمی بعد آسمانش از انواع هواپیماهای رنگ به رنگ… یکی از مشتریان که به وضوح ما را از اهالی همیشگی آنجا تمیز می‌دهد با عجله ولی در عین حال مودبانه از مراجعان همیشگی آنجا می‌گوید؛ از آدم‌های مسنی که به عشق پرواز، هر از گاهی به آنجا می‌روند و با پرنده‌های شخصی‌شان بر فراز تهران و شهرهای شمالی چرخی می‌زنند تا جوان‌هایی که هر هفته تنها برای جا نماندن از قافله مد روز و گرفتن عکسی یادگاری در کنار هواپیماهای خوشرنگشان با همراهی جدید به آنجا می‌آیند… در میان مکالمه چند دقیقه‌اش از هر دری سخن به میان می‌آید و هزینه نگهداری و تعمیرات ماهانه هواپیماها کهکف‌اشگه گاه به سقف یک میلیون تومان نیز می‌ساید، چشمان ما را گشادتر از قبل می‌کند…

هنوز چند ساعتی از طلوع آفتاب نگذشته است و با روشن‌تر شدن هوا و زیادتر شدن مراجعان، تفاوت فاحش میان ما و اهالی همیشگی آنجا به وضوح توی ذوق می‌زند و ما که بودنمان را در میان این از ما بهتران، وصله‌ای ناهمگون می‌بینیم، از ورود به فرودگاه صرف نظر می‌کنیم و ترجیح می‌دهیم از همان راهی که آمده‌ایم برگردیم و برای حفظ روحیه‌مان خمی هم به ابرو نیاوریم.

جاده منتهی به فرودگاه که جاده‌ای فرعی و کم رفت و آمد است را یک راست به سمت تهران پی می‌گیریم و در سکوتی که ناخواسته تمام فضا را پر کرده تصویر «آگهی دست‌نویس فروش کلیه» دختر، پسر، مرد یا زنی، در برابر چشمانم رژه می‌رود که برای راست کردن کمر از زیر بار زندگی، حاضر شده است کلیه‌اش را جایی همین نزدیکی و زیر آسمان همین شهر برای چند میلیون به حراج بگذارد… تصویری که قرار گرفتنش در کنار تصویر پرنده‌های شخصی دو نفره چند صد میلیونی، بدجوری آدمی را درگیر معادله فراز و نشیب زندگی می‌کند.