به گزارش پارس به نقل از همشهری، زندان قرچک پیش از این، محل نگهداری مجرمان مواد مخدر بوده، اما حالا به زندان شهرری تغییر نام داده و جایی است برای نگهداری از زنان مجرمی که نه به مواد مخدر نه گفته اند، نه به سرقت، نه به قتل و نه به کارهای منافی اخلاق.

 

آفتاب، موذیانه روی پوست راه می رود و دانه های ریز عرق را روی پیشانی می نشاند. اردیبهشت است، ولی خورشید جاده ورامین بر زمین های خشک و کم درخت اطراف با همه توان می تابد و بادی گرم را به صورت می کوبد. زندان زنان شهرری، زمینی بزرگ و محصور است که ساختمانی از نفس افتاده دارد و باغچه های خشک و بی درختش به گرمای هوا دامن می زند.

 

گفته نشد در این زندان چه تعداد زن تحمل کیفر می کنند، ولی شلوغی کارگاه خیاطی و فرشبافی و گله برخی زندانیان از اتاق ها و بندهای پرازدحام، از جمعیت قابل توجه زندان حکایت دارد.

برخی کند می بافند و برخی تند، رج های فرش آرام آرام بالا می رود و نقش های نقشه های کاغذی روی تابلو می نشیند. عده ای فرشبافی بلد بوده و به زندان افتاده اند، عده ای هم فرشبافی را در زندان یاد گرفته اند که حالا هر دو گروه هر روز پای دار قالی می نشینند و تا روز آزادی به تار و پود فرش و نخ های نازک و رنگی اش چنگ می زنند.

دختری جوان فرش می بافد، نقشه یک و ان یکاد را. جرمش هنوز ثابت نشده، ولی متهم به سرقت مسلحانه است که این جرم به چهره کودکانه او نمی آید. او از آن دست زندانیان بلاتکلیف است که مراحل بررسی پرونده و صدور رای آن به درازا کشیده و ماه ها از سرگردانی اش در زندان می گذرد. مونس او در این زندان همین دار قالی است که گره روی گره های قبلی اش می زند به امید آزادی.

نقش یک زن با لباسی محلی در پس زمینه ای تیره؛ رج های این فرش را زنی با دست هایی چالاک و سرعتی چشمگیر بالا می برد که جرمش حمل مواد مخدر است و حکمش اعدام. میانسال است و نسبتا فربه، با لبخندی دائمی کنج لب، بی هیچ نگرانی و ترس آشکار از مرگی که دور نیست. او فرش می بافد، گره کنار گره می زند تا سنگینی روزهای حبس را که انتهایش مردن است، کمتر احساس کند. من این لبخند های بی وقفه را در صورت زنی جوان در کافی شاپ ندامتگاه شهرری نیز دیدم، زنی محکوم به قتل که مادر شوهرش را از پا درآورده و تا رسیدن به روز اعدام باید چشم به رویای بخشش بدوزد.

کافی شاپ زندان زنان را تازه افتتاح کرده اند. اینجا مجالی است برای سرگرمی زندانیان کلافه و بی تاب، جایی برای دور هم نشستن و خوردن غذاهای فست فودی و مکانی برای تغییر ذائقه زندانیانی که از پس خرید غذاهای آماده برمی آیند. راه اندازی کافی شاپ بهانه ای برای ایجاد شغل نیز هست، خود زندانیان آن را اداره می کنند و بابت کارشان دستمزد می گیرند که این چرخه ارائه خدمات و گرفتن دستمزد، امید را در زندان ها زنده نگه می دارد.

کار برای زندانی نعمت است، حتی اگر درآمدش ناچیز بوده و واریزی ها منظم نباشد. زمان در ندامتگاه زنان به کندی می گذرد و روزهای محکومیت در آن کش می آید و فقط داشتن سرگرمی و آموختن یک حرفه است که زنان را به ماندن و صبور بودن وامی دارد.

ردیف به ردیف، پشت چرخ های خیاطی صنعتی نشسته اند و دستکش های سفید نخی می دوزند. برخی به کار مسلط هستند و برخی با نخ و پارچه کلنجار می روند. در سالن خیاطی، زنان و دختران جوان کنار زنان سالخورده ای کار می کنند که سن زیاد، دستشان را به لرزه انداخته است. جرم بیشترشان مواد مخدر است با محکومیت های سنگین که برای پیر شدن یک جوان کافی است.

با این حال برخی می گویند بی گناهند، می گویند به اشتباه به اینجا آمده اند، می گویند از وضعشان راضی نیستند که البته بیراه می گویند. این طبیعت زندان است که در آن همه از بی گناهی شان بگویند و میل آزادی داشته باشند، ولی اگر در زندان شغل باشد و از آن درآمدی منطقی به دست بیاید، شکوه ها کمتر می شود.

اما ایجاد شغل در زندان ها حوزه پرچالشی است. میلیون ها تومان بودجه نیاز است تا بساط حرفه آموزی و کسب و کار در زندان پهن و اجناسی مورد پسند بازار تولید شود. گرفتن سفارش نیز چالش بعدی است. نام زندان و زندانی بیشتر سفارش دهندگان را پس می زند و خریداران اجناس تولیدی را منصرف می کند، در حالی که یک زندانی حتی اگر مرتکب خشن ترین جرایم نیز شده باشد، به کار و درآمد نیاز دارد که اگر این دو برایش مهیا نشود، راه آسان تر را که ارتکاب مجدد جرم است، انتخاب خواهد کرد.

اگر شغل باشد…

نمی دانم کدام یک از زنان زندان شهرری پس از پایان محکومیت دوباره به زندان برمی گردند؛ او که محکوم به تحمل هشت سال حبس است و از بودنش در اینجا زجر می کشد، او که می گوید جرم را شوهرش مرتکب شده و او را اشتباهی گرفته اند یا آن پیرزن رنجور که می گوید جور پسرش را می کشد و نگهداری مواد او را گردن گرفته است؟

بعضی از زنان زندانی صورتشان را با روسری و چادر می پوشانند و صورت هایشان را مقابل دوربین عکاسان پایین می گیرند و با دست حائل چهره شان می شوند، چون نگران افشای رازشان هستند و از بر باد رفتن آبروی خود بیم دارند که این نشان می دهد در میان زنان زندانی آدم هایی که آبرو برایشان مهم باشد، وجود دارد که این یک برگ برنده است و امید به بازگشت آنها به زندگی سالم را نوید می دهد.

اما بازگشت به جامعه و رفتن به راه راست، نیازمند پذیرش اجتماعی است که یکی از ملزوماتش دانستن یک حرفه و داشتن شغل و داشتن درآمد است که چون در حال حاضر جامعه این فرصت را به زندانیان آزاد شده نمی دهد، رقم مربوط به بازگشت مجدد افراد به زندان ها، درشت است.

آمارها می گوید هم اکنون نرخ بازگشت به زندان ها ۲۰ درصد است؛ یعنی از هر صد نفر که از زندان ها آزاد می شوند، ۲۰ نفر دوباره به زندان برمی گردند. اگر از مجرمان حرفه ای که شانس اصلاح آنها اندک است بگذریم، بخش قابل توجهی از افرادی که بارها روانه زندان می شوند، محصول بی اعتمادی جامعه اند که فرصت داشتن شغل و شانس ادامه زندگی را از افراد می گیرد.

آمارها گویای این است در نقاطی که به حرفه آموزی زندانیان توجه و برای آنها شغل ایجاد شده و زندانیان، هم در دوران محکومیت و هم پس از آزادی به واسطه حرفه ای که در زندان آموخته اند کسب و کاری راه انداخته اند، کسب درآمد موجب گرایش آنها به زندگی سالم شده و این انگیزه مثبت به کاهش نرخ بازگشت مجدد به زندان تا ده برابر منجر شده است. اما این آمار بزرگ و این نیمه پر لیوان به چشم کسی نمی آید. استدلال ما برای این گفته نیز این که به اذعان مدیرعامل بنیاد تعاون و حرفه آموزی زندانیان تاکنون یک ریال بودجه نیز برای توسعه حرفه آموزی و اشتغال در زندان ها اختصاص نیافته که این یعنی در کشور برای ساخت زندان، تجهیز آن، انتقال زندان ها، خوراک و پوشاک زندانیان و برای همه نیازهای ظاهری آنها پول صرف می شود، ولی برای توانمند کردن آنها و بازگشت عزتمندانه شان به جامعه نه.