مبتکر روش های نوین گدایی:
روز ختم مادر ظریف ۲۵۰ هزار تومان کاسب شدم
پرسیدم: امروز تا الان که هنوز نیم ساعت از ختم مانده چقدر درآمد داشته ای و بیشترین درآمدی که در مراسم اخیر داشته ای کدام بوده و… ؟ با خنده گفت: " اگر سوالات شما قطع شود کاسبی خوبی خواهم داشت" و ادامه داد: امروز تا الان هشتاد هزار تومان کاسبی کرده ام.
به گزارش پارس به نقل از عصر ایران، برای شرکت در مراسم ختم برادر دوستم به یکی از مساجد معروف تهران که اکثر ختم های اعضاء خانواده مسئولین کشوری و لشکری در آن جا برگزار می شود رفته بودم.
بعد از پایان مراسم، به رسم معمول برای گپ و گفتی با دوستان قدیم، جلوی درب مسجد ایستاده بودیم. مشغول صحبت بودیم که فردی میان سال، چاق و با لباس های نسبتا مرتب، به سراغمان آمد، در ابتدا شیرین زبانی اش، توجهمان را جلب کرد بدون اینکه بدانیم چه منظوری دارد و دقیقا چه می خواهد.
با صدای بلند، نام دوستم را به زبان آورد و گفت: " مجید! دو تومن پول به من بده" .
مجید متعجب مانده بود که او که تا به حال یکبار هم ندیده بوده اش، چطور اینقدر صمیمی از وی طلب پول می کند. فرد جالبی بود. با خود گفتم حتماً دوستان مشترک دیگرمان او را فرستادند تا بلکه سر به سر ما بگذارد. به اطراف نگاه کردم؛ حدسم درست بود. آن طرف خیابان سایر دوستان مشغول خنده بودند و به علامت دوربین مخفی دست تکان می دادند!
همراه این فرد به جمع دوستان رفتیم و متوجه شدیم این آقای محترم، اولین بار به عنوان غریبه سراغ یکی از دوستان رفته و با همین ترفند، دو هزار تومان از وی دریافت کرده است. " عباس" دوست عزیزم که در اولین برخورد با این فرد، مبلغی را از سر اجبار به وی داده بود، می خواست به نوعی ما را نیز در غم خود شریک کند!
این موضوع برایم خیلی جالب بود که چطور این فرد، با انجام این کار از این و ان پول می گیرد؟ به سراغش رفتم و سر صحبت را با او باز کردم. خیلی حرف برای گفتن داشت. از حضور در مراسم ختم مادر ظریف، وزیر امور خارجه گرفته تا شیوه های نوین تکدی گری که خود مبدئش بوده است!
صحبتش را با خنده آغاز کرد و گفت: من به همراه مادرم در مارلیک کرج زندگی می کنیم، کارم در خطوط اتوبوس بی آرتی است و از این محل ماهانه حدود ۵۰۰ هزار تومان درآمد دارم. در مواقع فراغت از کار، با اطلاع قبلی از طریق دوستان به دو یا سه مسجدی که ختم اعضای خانواده های معروف در آنجا برگزار می شود می روم. کنار درب مسجد می ایستم و به دقت افراد را زیر نظر دارم. اسمشان را یاد می گیرم و به آنها مراجعه می کنم و در دو سه جمله تقاضای خود را مطرح می کنم: " مادرم مریض است، ناراحت قلبی دارد و باید عمل شود" اصلاً هم دروغ نمی گویم.
او جزئیات شیوه درآمدش را این گونه توصیف می کند: " بیشتر سراغ افراد کت و شلواری که با هم از مسجد خارج می شوند می روم و معمولاً یکی دو نفری در جمع آدمهای کت شلوار پوش چند هزار تومان می دهند. من معمولا سراغ آقایان شیک پوش که معلوم است، وضع مالی خوبی دارند. می روم همان ۳ جمله را تکرار و پول دریافت می کنم، آنها وقتی در جمع هستند، در مضیقه قرار می گیرند و بهتر دست به جیب می شوند! "
در اینجا، صحبتش را قطع کرد و خواست کرد برایش آب میوه از مسجد بیاورم. به او گفتم: " چرا خودت نمی روی؟ "
گفت: مسئولین مسجد جلویم را می گیرند و نمی گذارند داخل بروم ؛ انها دوربین ورود من را کنترل می کنند. "
گفتم: " عجب آدم سرشناسی هستی که ورود و خروجت را تحت کنترل دارند! "
بعد از کلی خنده، با افتخار گفت: " ما اینیم! "
بی ان که آب میوه برایش ببرم، به حرفهایش ادامه داد و گفت: بعضی مواقع، سراغ رانندگان ماشین های اطراف می روم و می گویم مواظب ماشین شما بوده ام و آنها هم چندین هزار تومانی می گیرم؛ دروغ نمی گویم چون مسجد راهم نمی دهند آن جا می چرخم تا ختم تمام شود و مردم که ماشین را پارک می کنند قبل از رفتن به مسجد من را می بینند و بدون هیچ گونه معطلی پول خوبی می دهند.
پرسیدم: امروز تا الان که هنوز نیم ساعت از ختم مانده چقدر درآمد داشته ای و بیشترین درآمدی که در مراسم اخیر داشته ای کدام بوده و… ؟
با خنده گفت: " اگر سوالات شما قطع شود کاسبی خوبی خواهم داشت" و ادامه داد: امروز تا الان هشتاد هزار تومان کاسبی کرده ام؛ اما بیشترین درآمدم در زمان برگزاری مراسم ختم مادر آقای ظریف وزیر امور خارجه بود که ۲۵۰ هزار تومان نصیبم شد. خدا مادرش را بیامرزد و به خودش سلامتی بده که تو خارج خوب حرف زد تا جنس ها گرون تر نشه و شاید ارزون هم بشه.
من اکثراً افراد را نمی شناسم و فقط از لباس و افراد همراهش می فهمم که کاره ای است. روز ختم مادر آقای ظریف یک کت و شلواری که آمد و یکی دو نفر همراهش بودند ایستادند و با هم صحبت می کردند یکی دو نفری از مردم عادی هم سراغش رفتند و باهاش صحبت کردند. فهمیدم کاره ای است رفتم سراغش و از او کمک خواستم دستی در جیب برد و تراول پنجاه هزار تومانی داد. کلی خوشحال شدم و دعایش کردم ؛ آخرش نفهمیدم کی بود اما حدس می زدم نماینده مجلس بود.
این ها را که گفت، با عجله از ما خداحافظی کرد تا به کار و کاسبی اش (! ) برسد ؛ از دور دیدم در یک جمع چهار نفری مشغول کار است و همه آنها به صحبت هایش گوش می دهند دو نفر پولی به او دادند و او با شادمانی و پول در دست برای ما دست تکان داد و جمعیت را زیر نظر گرفت.
ارسال نظر