«بیدارباش» به جنبش دانشجوئی مسلمان
حسن رحیمپور ازغدی گفت: امروز دوباره شعارها و گفتمان لیبرالِ مذهبیِ غربگرای دهه هفتاد، بازسازی و تکرار میشود.
به گزارش پارس به نقل از مهر، بیست و هفتمین مقاله شفاهی حسن رحیم پور ازغدی به تحلیل موقعیت و مسئولیت جنبش دانشجویی مسلمان در شرایط کنونی پرداخته که در ادامه از نظر می گذرد.
۱. ضرورت غنی سازی ادبیات انقلابی
تشکل های دانشجویی انقلابی و مسلمان باید به ضرورت تفکر دائمی برای تغذیه تئوریک انقلابیون توجه داشته باشند. انقلاب در واقع، امواج پیاپی است و همواره باید خونِ تازه در رگ انقلاب در جریان باشد. این خون تازه، مفاهیم انقلابی است که باید دائماً به روز و در عین حال، اصیل باشد. نباید اجازه دهیم شعارهای انقلاب اسلامی در سطح دانشگاه ها تبدیل به فسیل شود. جبهه مقابل ارزش های انقلابی دچار یک تحجّر تاریخی است و تقریباً همه صفات یک دایناسور رو به انقراض را دارد. اگر نسل جدید، نتواند حرف های تو را بفهمد و تو را درک نکند و اگر نسل قدیم از هزار بار شنیدن سخنان تکراری خسته و فرسوده
شده باشد به نحوی که شما" ف" بگویید و او تا فرحزاد را پیشگویی کند و برود، آن گاه دچار نوعی انجماد شده اید.
جبهه مقابل دچار تکرار شده است. امروز دوباره شعارها و گفتمان لیبرالِ مذهبیِ غرب گرای دهة هفتاد، بازسازی و تکرار می شود. از این سوی، هستة فکری انقلاب اسلامی باید دهه به دهه بازسازی تئوریک شده و ادبیات انقلابی، غنی سازی شود. باید در برابر ارتجاع به دهه هفتاد و نیز انحراف به مسیل یک حرکت غیر انقلابی، حسّاس بود. خودباور باشیم اما" خودباوری" غیر از" خودمحوری" است. در یک تشکل اسلامی، هدف، کادرسازی و نیروپروری، کشف استعدادها توأم با احترام به انسان، خوش بینی به آینده، امید به ارزش های انقلابی، اعتماد به جوانان بدون آن که به دنبال نوکر برای تشکل و جریان خاص
باشیم. باید به دنبال فعال سازی ظرفیت های انسانی، کشف استعدادها، پرورش و استخراج معادن انسانی باشیم. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: « اَلنّاسُ مَعادِن» ؛ مردم، معدن هایی غنی هستند « کَمَعادِنِ الَّذهَبِ وَ الْفِضَّه» ؛ چون معادن طلا و نقره که باید به درستی شناخت و استخراج کرد. پی درپی تیم های جایگزین، امواج جدید، کشفیات تازه، شناسایی نیروهای جوان تر در سطح دانشگاه ها، میدان دادن به آن ها، رشد دادن آنان، ارائه یک منطق اسلامی و انقلابی به سامعة جوانان اجتماعی و در عین حال، " حق خطا" دادن، " امکان خطا" قائل بودن و… شرط رشد و انقلابی ماندن جامعه و
حکومت است.
توجه داشته باشیم که گاهی جریان های" پیرشده" ، دوباره عودت می کنند علی رغم آن که قادر نیستند سهم تفکّر دائمی برای نوسازی خود را بپردازند. بیست سال، بیست و پنج سال قبل، این ذهن ممکن است فعال بوده باشد ولی اینک از بورس، خارج شده و نمی داند مسائل جدید چیست و جامعه در چه وضعی است؟ واقعیت ها را به درستی نمی شناسد. از همان سرمایه کهنه می خورد و این، از مایه خوردن، نوعی نشخوار ایدئولوژیک و تئوریک است.
۲. یک سال « تفکر» و سی سال « حکومت» ؟ !
دانشجوی مسلمان برای گفتمان سازی انقلابی باید روزانه بخواند، بیندیشد، بنویسد، بگوید و بتواند همه سخت افزار فعالیت های دانشگاهی و جنبش دانشجویی را در خدمت نرم افزار « انقلاب اسلامی» قرار دهد، نه به عکس. باید بتواند ضمن توجه به محتوا دائماً ظرفیت سازی های جدید کند. در جبهه های مقابل، کسانی یک سال، فکر می کردند و گمان کردند همین برای بیست سال حکومت کردن، بس و کافی است. یک ساعت فکر کرده اند و گمان می کنند برای چند سال انقلاب، کافی است! ! حرف های تکراری، استدلال های سطحی، شعارهایی که زمانی زنده تلقی می شد اما امروز به کاریکلماتور تبدیل شده است؛ کاریکاتور کلمات، گاه به جزمیات خشک و کسالت آور، تبدیل می شود. قدرت تولید فکر را از دست سر داده و متکی به ترجمه است. قدرت پمپاژ ایمان و نوسازی معرفتی و ارائه پاسخ های جدید به سؤال های جدید یا قدیمی نیست و حتی به پرسش جدید هم پاسخ قدیمی می دهند. کلیات، انتزاعیات، مکرّرات، کلمات خشکیده، دگم سازی، ذهن های گندیده، حرف های خیلی کهنه، شعارهایی در عرصه اقتصاد، سیاست خارجی، سیاست داخلی، فرهنگ، هنر، حقوق و تربیت که این شعارها در قرن ۱۸ و ۱۹ مثلاً در اروپا تولید شده، با مبانی خاصی و برای حل مشکلات خاصی، مصرف و کهنه شده و یک بار هم در دهه هفتاد و اوائل دهه هشتاد در کشور، تکرار و دوباره مصرف شد و شکست خورد. حال دوباره کسانی که دچار عقب افتادگی ذهنی هستند بدون توجه به سرعت انقلاب و پیشرفت های عظیم تئوریک انقلاب اسلامی در این سه، چهار دهه، دوباره به تکرار همان حرف ها که متعلق به یک تفکر پیر از نوع لیبرالیزم مذهبی بود، پرداخته اند.
۳. فروکاست « آزادی» به « Hyde Park» ؟ !
شما می دانید فرهنگ رفتار سیاسی در دانشگاه های قبل از انقلاب، منکوب دیکتاتوری مطلق بود. پس از انقلاب هم دوره هایی در افراط و تفریط به سر بردیم. گاه به ویژه در اواخر دهه هفتاد، فضای دانشگاه ها به سمت رکود و سکوت و سیاست گریزی رفت. گاه شاهد افراطی گری و هرج و مرج و اهانت و خشونت بودیم، امّا هیچ یک از دو حالت « سیاست گریزی» و « سیاست زدگی» در شأن دانشگاه های انقلاب اسلامی نبود و نیست. امروز در شرایطی هستیم که در دهه گذشته، مسئله مهم « کرسی های نقد و نظریه پردازی علمی» در علوم انسانی، در معارف اسلامی، در علوم پایه و علوم کاربردی مطرح شد و برکاتی داشت. از کرسی های آزاداندیشی و نقد و گفت وگوهای سالم و آزاد در مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و مدیریتی کشور در دانشگاه ها پیشنهاد و طلب شد که فعال شوند امّا نه از باب سوپاپ اطمینان که دولت های دنیا معمولاً ترتیب می دهند، بلکه حقیقتاً و صادقانه برای تبادل نظرهای منطقی، نقدهای اخلاقی و تضارب اندیشه ها، تا هرکس حرفی برای گفتن دارد و نمی خواهد دوپهلوگویی کند و شعار توخالی بدهد و منافع خود را درو کند، عالمانه و صادقانه و مسئولانه حرف بزند.
البته آزادی از نوع انگلیسی هم داریم که از یک طرف با چند میلیون دوربین در کوچه پس کوچه ها و شنود و کنترل علنی تماس ها، صفحات اینترنتی و ایمیل های شخصی مردم، علی رغم شعار خصوصی سازی و فردگرایی و آزادی، عملاً چیزی به نام حریم خصوصی و آزادی فردی برای شهروندان خود هم در آمریکا و اروپا باقی نگذاشت. علی رغم شعار فردگرایی، آزادی شخصی و حقوق فردی، شدیدترین کنترل های تکنولوژیک و سانسورهای پلیسی، به مراتب بدتر و سخت گیرانه تر از کمونیست ها و فاشیست ها و البته هوشیارانه تر از آن ها اِعمال می کنند و در بسیاری از کشورهای جهان اسلام، همینان در این صد سال، خطّ کودتا و دیکتاتوری و شکنجه را حاکم کردند و از آن طرف هم « هاید پارکی» در گوشه لندن تعبیه کردند که ظاهراً هرکس هرچه می خواهد، آن جا بگوید و بکند ولی در حاشیه جامعه باشد و تنها برای چند نفر اطرافیان خود درددل کند یا مثلاً برهنه شود و از این قبیل کارها! آزادی فریبکارانه و عوام فریبانه، تنها نوعی سوپاپ اطمینان است.
۴. انجماد « ایدئولوژی» یا سنّت انقلابی؟
انقلاب اسلامی امّا حقیقتاً آزادی خواه بود. آزادی، از شعارهای اصلی این انقلاب و در متن قانون اساسی است. آزادی بیان و قلم، آزادی نقد در چارچوب منطق و اخلاق و قانون، یک حقّ شرعیِ اسلامی مردم است. انقلاب ما، شعار آزادی را از غرب و شرق، به عاریت نگرفت. این جزء شریعت ما بود. جزء حقوق اسلامی ملت هاست. ریشه های قرآنی و تعریف اسلامی دارد. به لحاظ حقوقی و مدنی البته « قانون» است که « آزادی» را در همه جوامعِ قانون مند و آزاد، علی القاعده تعیین می کند و باید تعریف کند ولی همة نظام هایی که مدعی دموکراسی و قانون بودند، همواره در چارچوب خطوط قرمز حقوقی، فلسفی و مدنی خاصّی از « آزادی» سخن گفتند.
حال آن که « ایدئولوژی و مکتب» در تعریف انقلاب اسلامی به جای « انسان» نمی نشیند، نقش انسان ها را تکفّل نمی کند و از انسان جدا نیست. مکتب انقلاب اسلامی در بینش انسان های آگاه و انقلابی است که می تواند انقلابی بماند. ایدئولوژی انقلابی، مکتب اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی، اگر منجمد و به ویژه دچار انجماد روح، یا گرفتار انحراف بینش شود، نقش ضدّ اسلامی و ضدّ انسانی پیدا می کند، یک شکل ارتجاعی و متحجّر می یابد و به تدریج تنها به یک خاطره و نوستالوژی تبدیل می شود، به یک « سنّت» به مفهوم جامعه شناختی غربی و نه « سنّت» با تعریف اسلامی مبدل می گردد.
ولی اگر ارزش های انقلابی و روح زنده این ارزش ها را بشناسیم و حفاظت کنیم، هرگز کهنه نمی شود. چنان چه تا انسان، انسان است، حسین (ع) ، پیر نمی شود و « قهرمانانه مردن» برای مبارزه علیه ظلم، برای همیشه یک ارزش زنده است و تازه می ماند. چنین نیست که اسلام، ذاتاً انقلابی نبوده ولی کسانی خواستند انقلابی بودن و انقلابی گری را با سُرُم و آمپول به اندام اسلام تزریق کنند. چنین کاری بی ثمر، بی روح، بی فایده و بلکه نشدنی است.
۵. خطر کَپَک زدگی در « لیبرالیزم مذهبی»
اگر مکتب انقلاب اسلامی بر اساس نهادهای واقعیِ نظری و عملی، بناء شده که با شرایط و تحوّلات زمان مغایر نیست، با تغییر و تعویض نهادها و شرایط جدید، محتوای مکتب انقلاب اسلامی، کپک نمی زند. بسیاری از مفاهیم زیبا یا ظاهراً زیبا، توسط سرمایه داری غرب، مصرف شد و گاهی حتی برای چنین مصرفی تولید شد و گاه از تولید دیگران و پیشینیان استفاده کردند. امروز می بینید جهان کثیف سرمایه داری سلطه طلب و غارتگر اروپا، خود را وارث انقلاب فرانسه می داند و سرمایه داران فاسد وال استریت، خود را وارث به اصطلاح انقلاب استقلال طلبانه آمریکا می خوانند. در واقع قابیل، هابیل را می کشد و خود را وارث هابیل معرفی می کند! همه ارزش های اسلامی را زیر پا می گذارند و خود را منادی این ارزش ها در جهان و « پلیس دموکراسی» ، « پلیس حقوق بشر» و « پلیس صلح» معرفی می کنند. چنان که مذهب نیز به همین شیوه، استثمار شد. پاپ، ادامه نظام سزار در روم و جانشین مسیح (ع) ، « پابرهنة الاهی فلسطینی» شد. با اسلام نیز خواستند چنین کنند و می کنند و کردند.
اما اینک حزبی که می خواهد دوباره لیبرالیزم مذهبی سازشکارِ سیاسی و وادادگی را در عرصة اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بازسازی کند به دنبال یک رونوشت تازه از شعارهای کهنة غرب است، آن هم در شرایطی که آنان، خود دچار هزار گرفتاری اند و عملاً صور اسرافیل، ندای زوال تدریجی و شاید دفعی آن ها را به صدا درآورده است. اینان اکنون دوباره می خواهند آنان را راهنمای روزمرّه ما قرار دهند، دوباره می خواهند سابقة غرب را به الگویی برای انقلاب اسلامی و دستگاه حکومت، تبدیل کنند.
۶. اسلامِ « رفورمیستی» ؛ اسلام بی دردها
انقلاب اسلامی خود را در طول تاریخ با همه نهضت های اسلامی و انسانی عملاً متصل و جوهرة تجربه های مختلف انقلابی را استخراج و خود را غنی کرده است. باید تکاپو را ادامه دهیم. باید ایستادگی بیاموزیم تا با چند ترجمه، ایدئولوژی خود را عوض و ایدئولوژی دیگری انتخاب نکنیم. کسانی که با ادبیات و پُز شبه روشنفکری و ضمناً با ادعای مسلمانی، دست به رفُرمیزم مادّی در حوزه ارزش های انقلابی و اسلامی می زنند به یک رفورمیزم بازاریِ عامیانه دست می زنند و این، نو کردن « انقلاب» و نوسازی « اسلام» نیست، بلکه به قصد ترک ارزش های انقلابی و مسخ اسلام، صورت می گیرد. اسلام
رفورمیستی، اسلام لیبرالیستی، اسلام بی دردهایی است که با جبر مادّیِ زمانه، خو کرده اند و دوباره در پی ساختن یک اسلامِ متناسب با منابع و معیارهای غرب هستند. طبق تعریف، آن ها مفاهیم را به « روحانی و جسمانی» و « مادّی و معنوی» تقسیم می کنند، حال آن که تقسیم به « ایده» و « رئالیته» ، تقسیمی غربی است نه اسلامی.
آنان در قالب هایی که فرهنگ غرب به ایشان دیکته می کند، می اندیشند. نگاه توحیدی به مسائل و چشم انداز انقلابی ندارند. اگر سابقاً هم داشتند، دیگر امروز ندارند، مسخ شده اند، وابسته شده اند، شک کرده اند و گاه آلوده شده اند. کسانی در این بین فاسد شده اند؛ وقتی فاسد شدی، دیگر نمی توانی انقلابی بمانی و معیار همه چیز تو، نمی تواند ارزش های الاهی و انقلابی باشد، مقیاس های مادّی، حاکم می شوند.
اسلام، یک ایدئولوژی مادّیِ بشری نیست که بدون زحمت اجتهاد و تحقیق، با آن بتوان رژیم سیاسی یا اقتصادی ساخت و آن گاه کلیشه های جدید را با هدف گیری « منافع جدید» و « طبقات جدید» ساخت و باندهای حاکمیت تغییر یافته و دوباره هرکسی در اندیشة منافع مادی خود باشد.
۷. عاقّ شدگی و عمل زدگی
از آن سو یک انقلاب مسلمانانه، تکیة افراطی بر نتیجة مادی، به مفهوم پراگماتیزم آمریکایی، عمل زدگی و سودمحوری نیست بلکه پیش از سود مادی و پیروزی های پراگماتیستی، به صحّت و اصالت « اندیشه و آرمان» فکر می کند. آن چه به « عمل» ، اصالت و ارزش می دهد و پیروزی را حقیقتاً « معنا» می کند، « مکتب» است. پیروزی مادی به مکتب، اصالت نمی دهد! « مکتب» ، عمل را انتخاب و مدیریت می کند، نه عمل، « مکتب» را و البته رابطه ای دیالکتیکی میان عمل و عقیده در کار است. از ایمان به عمل راه برده می شود و از عمل به ایمان: « من الإیمان یُستدلُ علی العمل و من العملِ یستدلُّ علی الإیمان» .
عده ای به مکتب و ایدئولوژی، نگاهی مادی دارند و ایدئولوژی را نوعی غریزه خودخواهی می دانند که در علوم اجتماعی، شکل روشنفکرانه و تئوریک به آن داده می شود. در نگاه غرب، انسان از بهشت اخراج شد اما به خاطر میل به آگاهی؛ یعنی این فرزندِ" عاق شده" ، در صحرای برهوت دنیا پرتاب شد امّا به جرم آگاهی!
حال آن که در تفکر اسلامی، هبوط اتفاق افتاد تا انسان، مسئولیت انتخاب خود را بپذیرد. نه آن که سرافرازانه از دایرة منع، عبور کرده و با عصیان، ماهیت خود را ساخته باشد بلکه وارد عرصة یک آزمون بزرگ شد تا سرنوشت خود را به ارادة خود پس از آگاهی و آزادی که از سوی خداوند به او عنایت شد، رقم زند.
۸. « پروژة هوشیاری، مقاومت و آگاهی»
آنان که مقهور ایدئولوژی های مادی هستند با حقیقت الاهی نیز مواجهة خودخواهانه می کنند، ضوابط انقلابی و ارزش های اسلامی را تفسیر به رأی می کنند، حتی با قرآن شریف، پیش داورانه مواجه می شوند امّا انسان مکتبی و جنبش مکتبی، نخستین گام را باید برای بیرون آمدن از پیلة منافع خود و توهّمات و پیش فرض های خود بردارد. یعنی افکار و عقاید و دلبستگی ها و عادات و آداب و ضعف ها و وابستگی هایی را که او را در زنجیر کرده، حاکم بر ارزش های انقلابی و بر اصول مکتب نکند، این عیناً تفسیر به رأی ارزش های انقلابی است. شعارهای انقلاب اسلامی و امام (ره) را تکرار می کنند اما باطناً همه از معنای حقیقی، خالی و تخلیه می شود.
جنبش دانشجویی مسلمان هوشیار باشد و از ۱۶ آذر ۹۲ تا آذر ۹۳، پروژة « هوشیاری و مقاومت و آگاهی» را کلید بزند و شعلة آزادی و آگاهی، نقد مصلحانة انقلابی و « امر به معروف و نهی از منکر» ناظر به صاحبان قدرت را تداوم بخشد. این مقاومت فرهنگی و دانشگاهی، مقاومت در برابر هیچ ارزشی نیست، دفاع از همه ارزش های الاهی و انسانی است، ارزش هایی که جهانی و نه تنها دانشگاهی و نه تنها ایرانی و محدود به زمان و مکان است. با این ارزش ها ما از قضاء، پرچم جهانی شدن و جهانی سازی با ماهیت انقلابی و مکتبی را در دست می گیریم. مسئله، این نیست و نبوده که « جهانی بودن» ، خوب است یا بد؟ مسئله این است که کدام « جهانی بودن» ؟ ! و نخست پاسخ دهیم که کدام فرهنگ، لیاقت « جهانی شدن» دارد؟ کدام ارزش ها و اخلاقیات جهانی شوند؟ کدام حقوق بشر؟ کدام مفاهیم معرفتی و سیاسی؟ کدام فرهنگ و تمدن، ظرفیت و لیاقت « جهانی شدن» دارد؟ اصولاً کدام حقیقت، « جهانی» است یا باید « جهانی» شود؟ یا می تواند « جهانی» شود؟ جهانی سازی ای که آمریکا و سرمایه داری غرب از آن سخن می گوید با این هدف طراحی شده که خود را ارباب جهان می خواهد، نه با اخلاق و منطق و مذهب و فلسفه اش، بلکه با زر و زور و تزویر، با دلار و اسلحه و رسانه می خواهد بر جهان حکومت کند. مانع اصلی این پروژه هم امروز تنها اسلام است؛ اسلام انقلابی.
« جهانی شدنی» که آنان می گویند، نه به گزینش عقلانی و نه به گزینش اخلاقی، تن نمی دهد، دیگر حتی دِتِرمینیزم و جبر تاریخی هم مطرح نیست، یک دیکتاتوری علنی جهانی است، نوعی توتالیتریزم و مطلق طلبی زورگویانه جهانی در میان است. با این جهانی سازی حتماً مخالفیم و مبارزه می کنیم زیرا صریحاً بدین معناست که می گویند: ما اصلیم و بقیه فرع! می گویند: ما متن هستیم و بقیه حاشیه! بقیه بشریت باید خود را در پرانتز بگذارند، تحقیر شوند، ما مولاییم و بقیه، عبد! ما حرف می زنیم، بقیه سکوت کنند! ما آموزش می دهیم، بقیه تقلید کنند! یعنی حاضر به گفت وگوی فرهنگی هم نیستند، می خواهند لِه کنند. می گویند: ما هزاران بمب اتم داریم و شما حق غنی سازی قانونیِ صلح آمیز هم ندارید!
۹. آرمان « حداکثری» و وعدة « واقع بینانه»
برادران و خواهران، ما باید در مقام تبیین نظری ایده هایمان، حدّاکثری باشیم و کم نگذاریم و البته در مقام اجرای این شعارها، وعده های « حدّاکثری» نباید داد. وعده های واقع بینانه بدهیم که گاه حدّاقلی و گاه حدّاکثری است. همواره بر سر راه آرمان ها، موانع هستند و شکاف میان « تصمیم» و « واقعیت» ، هرگز به طور کامل پر نمی شود.
چشم انداز انقلابی و اسلامی را پیش چشم تودة دانشگاهیان و افکار عمومی در داخل و خارج دانشگاه و در سطح دانشگاه های جهان اسلام ایجاد کنید و به آن دامن بزنید. وقتی کسانی سخنان تو را می شنوند و می خوانند، به این معناست که می خواهند یا حاضر شده اند از چشم تو به عالَم بنگرند. وقتی بتوانید همه، حتّی مخالفان خود را مجبور کنید که از ادبیات و واژگان و ارزش های شما استفاده کنند آن وقت، برنده شده اید. معیارهای شما و ارزش های انقلاب اسلامی باید معیارهای داوری باشند. « ادبیات و گفتمان» ، صرفاً الفاظ فخیم نیست، علاوه بر فخامت، باید کارکرد هم داشته باشد، باید با وضعیت و مشکلات واقعی تناسب داشته و کارآمد باشد و در عین حال، اصالت داشته باشد. تا می توانید دُز « عقلانیت» را در گفت وگوها و مباحث دانشگاهی بالا ببرید، دشمنان ما می خواهند در فضای دانشگاهی، دُز « حماقت» را بالا ببرند و شما باید آن را پایین بیاورید. کسانی دوباره چهرة خود را شطرنجی کرده اند و دوپهلو سخن می گویند تا شناخته نشوند، وسط دو صندلی می نشینند و گمان می کنند بهترین شطرنج بازان سیاست اند امّا خواهند دید که با این شیوه، مثل گذشتگان شان، دوباره کیش و مات خواهند شد.
۱۰. لابراتورهایی که ایدئولوژی سمّی تولید می کنند
درگیر مسائل جزئی و سطحی به قیمت حذف مسائل « اصلی» نشوید. همه آن چه گفتیم درست، ولی اگر در جزئیات توقف کنید، به مشکلات اصلی و تهدیدها و فرصت های مهم تر نیندیشید، ممکن است بازی بخورید. تاریخ در دو جهت، حرکت می کند: یا بالا یا هیچ!
و این وسط، ما و شما مسئولیم تا نگذاریم کسانی با افکار مادّی و شخصیت های ترسوی سابقاً انقلابی، به اتاق فرمان « انقلاب» راه یافته و آن را به دست بگیرند. بی شک چیزهایی در این گفت وگوهای باطل سیاسی مسخره است امّا آن چیز، طرز فکر آن هاست نه اصل مسئله.
افکار ترجمه شدة نادرستی که در لابراتورهای فرهنگی ستم جهانی و آکادمی هایی که منشأ ایدئولوژی های فاسد و توجیه گر نابرابری بودند، تولید شد. این افکار، مواد سمّی اند و نباید در جامعه، به راحتی جابه جا شوند و همه چیز را آلوده کنند.
اما راه حل مقابله با آن ها، بی شک راه حل علمی و فرهنگی است. کلمه را با کلمه، جواب دهید. این غذاها آلوده اند و قابل خوردن نیستند ولی قابل فروش هستند، آنان حتّی آن چه را خود، مصرف نمی کنند، به شما می فروشند!
وظیفة همه دولت ها از جمله، برقراری نظم و قانون است اما شمایید که باید محتوای این « نظم» و « قانون» و جهت آن را همواره نظارت و اصلاح کنید. کسانی که قصد استقبال رو به قبلة غرب را دارند، دوباره می کوشند وابستگی را در نظام، باب کنند، آنان پا به جاده ای گذاشته اند که مقصد ندارد.
ولی شما برادران و خواهران! درگیر شاخه ها نشوید. مدهوش عروسک ها نشوید. عروسک گردان ها را پشت پرده بگردید و پیدا کنید. مخاطب حقیقی، آنانند، آن ها را باید از پرده برون کشید و شفاف سازی کرد. از یک طرف در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد شعار می دادند که ایدئولوژیست ها می خواهند انسان را، جامعه و جهان را و حتی تاریخ را کنترل کنند، اما واقعیت چیست و چه بود؟ چه کسانی خواسته اند حقیقتاً همه چیز را در جهان کنترل کنند؟ مصداق تعریفی که از ایدئولوژی « بسته و دگم» می کنند، دقیقاً خودِ ایشانند. ایدئولوژی های مادّی به بشر و به جوامع جهانی، حتّی حقّ انتخاب « نحوه پوشش» و « سبک زندگی» و « شیوه تفکر» نمی دهند. با استدلال، مخالف اند. برای تحمیل و دیکتاتوری فرهنگی و اقتصادی و سیاسی، نه استدلال می کنند و نه از شما استدلال می پذیرند. حال آن که مکتب انقلاب اسلامی، خود، یک انتخاب، انتخاب یک ملّت بود و هست. آری انتخاب بود نه تحمیل.
گفتند « بنیادگرایی خاورمیانه اسلامی» که از ایران و انقلاب اسلامی آغاز شد، بُن مایة « چپ» داشته و تحت تأثیر مارکسیست ها بوده و ادامه مارکسیسم در قالب مذهب است! « هابرماس» در جایی تعبیر کرد که بنیادگرایی، هم مولود مُدرنیته و هم مولّد آن است؛ منظور این بود که محصول یک شکست و واکنش در برابر یک شکست تاریخی (شکست جهان اسلام در برابر غرب در صدسال گذشته) بود. آنان می دانستند که تاریخ « اسلام» ، جدا از تاریخ « جهان اسلام» است، می فهمیدند که ضرورت بازگشت به بنیادهای تفکر و تمدن دینی، به چه دلایلی دوباره بیدار شده؛ امّا باز هم متهم می کردند. « فوکویاما» گفت بنیادگرایی اسلامی، گَرته برداری از دکترین های افراطی اروپا، چپ یا راست است. « حسن البناء» ، بنیان گذار اخوان المسلمین را متهم کرد که از ایدة وفاداری موسولینی، الهام گرفته و یا « مودودی» را در پاکستان متهم کرد که مارکسیزم زده بود. چنان که در مورد انقلاب اسلامی هم شبیه این سخنان گفته شد. این در حالی بود که غالباً اینان خود در چارچوب محاسبات ایدئولوژیک مادی، همه چیز را تعریف کرده اند که بر این اساس، ضدّ را می پروراند و تحریک و تشدید می کند، یعنی چنان که سرمایه داری، « سوسیالیزم» را تشدید کرده، مدرنیته هم « بنیادگرایی» را تشدید کرد. البته این ها همه، گزاره هایی دوپهلو است که در یک جهت می تواند درست و در جهاتی غلط باشد و من این جا نمی خواهم متعرّض محتوای این گزاره های جامعه شناختی یا سیاسی شوم. تنها اشاره ای کردم تا دوستان دانشجو بدانند با چه نوع گفتمان سازی ها و جبهه بندی هایی مواجه هستند.
۱۱. « فرد» ؛ رو به خود و پشت به همه؟
ادّعاء شده است که اساساً از وقتی ایران، ابتدا در دوره مشروطه با چهرة چپ مُدرنیته از طریق شمال و قفقاز و سپس با چهره راست مُدرنیته در قالب لشکرکشی و استعمار، مواجه و میان این دو هجوم چپ و راست به اصطلاح مدرن و سکولار غرب، منگنه شد، نوعی بنیادگرایی جوانه زد و متولد شد. حال اگر با الفاظ بازی نکنیم و اگر از تاریخ انعقاد مقاومت در ایران و در جهان اسلام در مواجهه با استکبار چپ و راست سخن می گوییم، این سخنان بهره ای از واقعیت دارند. ولی اگر انفعال محض و گَرته برداری و کپی برداری جنبش های بیداری اسلامی و در رأس آن ها انقلاب ایران از جریان های مهاجم چپ و راست غرب می گویند، این نیز از جمله تهمت هایی بود که ابتدا از سوی رسانه های غرب به انقلاب اسلامی زده شد و بعد متأسفانه کسانی که سابقه ای در مبارزه هم داشتند، همین را به امام نسبت دادند که شعار « مرگ بر آمریکا» و « مرگ بر اسرائیل» ، تحت تأثیر کمونیست ها بوده و ربطی به اسلام و انقلاب ندارد! این طرز فکری بود که زیر سایة تسلیم طلبی رشد کرد.
دوستان توجه داشته باشند آن چه در تفکر سرمایه داری غرب، بنیادین است، یک تفکر مادی و « سودمحور» است. « حقوق بشر» نیست، « حقوق مشتری» است، حقوق مصرف کننده!
آنان که اساساً ذات این عالَم را سکولاریستی می بینند و معتقدند هبوط آدم هم آغاز جبری « سکولاریزاسیون» بوده و رابطه بشر و تاریخ بشر با خداوند، قطع شده است، ادعا کردند ادبیات انتقادی و انسان مدار، مولّد و بستر « مدرنیته» بوده است، امّا واقعیت این بود که هرگاه از « فرد» سخن گفتند مراد ایشان، منافع « فرد سرمایه دار غربی» بود، فرد رو به « خود» و پشت به « همه» و قبل از آن، پشت به « خدا» ، نه « فرد اجتماعی» !
۱۲. راهبردها و کاربردها در مواجهه با گفتمانِ « ما نمی توانیم»
ما باید هم « راهبردها» و هم « کاربردها» را به درستی در شرایط جدید، در دانشگاه های کشور و در ارتباط با جهان اسلام و نیز مسائل داخلی بازخوانی کنیم. « راهبردها» نیز باید « کاربردی» شوند و برنامه عمل باشند. برای این مقطع، شعارهای درستی باید انتخاب و مواضع درستی باید اتّخاذ کرد. استدلال ها را دوباره باید آب بندی و منظم و به صفّ کرد. ما دوباره با جریان مادّی و غرب زده ای مواجه هستیم که توهّم کرده « جهانی شدن» و « انفجار اطلاعات» ، دموکراسی را با تعریف غربی، ضروری و قهری می کند و القاء می کند که هر ایده ای، فاشیستی است و هدف، تنها باید برنامه و متدلوژی باشد و الّا محتوای آن از قبل، روشن است! آنان به روش کپی برداری از غرب در اقتصاد، فرهنگ، هنر، علوم انسانی و فلسفه فرا می خوانند. توده ها را عملاً ابزار اصلی فاشیزم یا پوپولیزم می دانند زیرا معتقدند که انسان با « ایده» تعریف نمی شود بلکه با « شکم» تعریف می شود. آنان در حقیقت، تعریف حقوقی- اخلاقی از « انسان» ندارند، القاء می کنند کسی که زیاد تبلیغات مصرف گرا می بیند، زیاد می داند! و بنابراین زیاد می خواهد!
اینان، با شعار « مرگ بر رمانتیزم» و « مرگ بر ایده آلیزم» و دفاع از « واقعیت و واقع گرایی» ، دعوت به تسلیم و تنبلی می کنند، نظریه هایی که اکنون پیچیده تر و در یکی دو سال آینده همچون اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد علنی تر به میدان خواهند آمد، نظریاتی که بدون هیچ نقد و انتقادی ترجمه می شود، نظریاتی که به واقعیت، فرو می کنند و تفسیرهایی که تحمیل می شود، نه نظریاتی که از واقعیات این جامعه، به طور طبیعی سر برآورده و متولّد شوند. حال آن که « نظریه» باید متولد شود، نباید ترجمه یا تحمیل شود.
کسانی می خواهند دوباره انقلاب اسلامی را از مرحلة « ما چه می اندیشیم» به مرحلة « آن ها چه گفتند» بازگردانند! دوباره می خواهند « آن ها چه گفتند» و « غرب چه می گوید» را تبدیل به الگو و دستورالعمل برای علم و اقتصاد و سیاست و فرهنگ و حقوق و هنر کنند. ما در مرحلة « آن ها چه گفتند» نماندیم و وارد مرحلة « ما چه می گوییم» شده ایم اما کسانی می خواهند دوباره گفتمانِ « ما نمی توانیم» را به کشور برگردانند. به جای « تولید علم» از « ترجمه زدگی و اصالت ترجمه» دفاع می کنند.
۱۳. عادی سازی، سیاست زدایی و توهم توطئه! !
« ترجمه» ، آری ولی « اکتفا به ترجمه و اصالت ترجمه زدگی» مانع تولید است. اینان می خواهند با عادی سازی همه چیز، قدرت انقلاب را، قدرت ایدئولوژی انقلاب را تضعیف کنند و زیر سؤال ببرند. برنامه آنان این است که وقتی فساد و وابستگی را عادی سازی کنند و وقتی از همه چیز، سیاست زدایی کنند، بادِ ایدئولوژی انقلاب، خالی شود و متقابلاً بحران سازی است که ایدئولوژی را تقویت می کند. پس باید همه چیز را سیاست زدایی کرد و به مردم گفت هیچ خطری ما را تهدید نمی کند و این ها همه، توهّم" توطئه" است و توطئة واقعی نه از خارج و نه در داخل وجود ندارد. وقتی افکار عمومی، دیگر احساس خطر نکرد و همه چیز سرد شد خودبه خود، شعارها و ارزش های انقلابی از متن به حاشیه می رود!
دوستان توجه داشته باشند که هم در سطح جهان، موجی از تفتیش عقاید مذهبی وسیع علیه اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی به راه افتاده و هم در داخل کشور، نوعی فضای تفتیش عقاید و مجازات جنبش انقلابی مسلمان و حمله به ارزش های اسلامی و انقلابی دوباره فعال می شود. کسانی در تدارک دورة آزار و تفتیش و پرونده سازی برای نیروهای مجاهد و انقلابی، لحظه شماری می کنند. اما اسلام انقلابی مثل پاپ نیست که منتظر پایان طبیعی! « دنیای سکولار» پس از پایان طبیعی « دنیای کمونیزم» بنشیند بلکه برای آن پایان و این آغاز، اقدام می کند.
اروپا که امروز غیرمذهبی ترین و فاسد ترین نقطه جهان است، بعد از جنگ های دردناک متعصّبانه مذهبی سکولار شد و امروز کلیسا همه جا هست، ولی جزء میراث فرهنگی است. دین، نیرویی اساسی در زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی غرب نیست و اینک می خواهند همان تجربه را در ایران بر سر انقلاب اسلامی بیاورند و البته از زمان مشروطه، این تلاش آغاز و پی گرفته شده است. بارها جلو آمدند و دوباره ضربه خوردند و عقب رفتند. امّا همینان بودند که پس از مشروطه، تفسیر نادرست از تاریخ تحولات را آغاز کردند. گفتند که از صفویه تا قاجار، علمای دینی و انقلابی، مرجع بودند و پس از جنگ با روس که به دعوت جهادی علماء به پا شد و به خاطر فقر سلاح و تکنولوژی و خیانت دولت، جنگ را باختیم و عهدنامه ترکمانچای بر ایران تحمیل شد و در واقع، سلب حیثیت از حکومت بود، کوشیدند ماجرا را به سلب حیثیت از علمای انقلابی و مجاهد تفسیر کنند. اینان بودند که گفتند حائری و بروجردی، مراجع شیعه در دهه های پیش از انقلاب، آخرین علائم بقاء تفکر دینی در عرصه اجتماعی ایران اند و پس از آنان دیگر خبری از مذهب در عرصه عمومی نخواهد بود. اینان بودند که پنداشتند وقتی سیل پدیده های غربی و مدل های حکومتی مادی پس از انقلاب، سرازیر شود و بیاید، عملاً طرفداران تفکّر دینی با مدل گیری از غرب، همه جا منفعلانه و با تسلیم محض، عمل خواهند کرد و مدرنیزه شدن رسانه ای و حضور و فعالیت زنان در عرصه، همه در جهت انقلاب زدایی و سکولاریزه کردن جمهوری اسلامی عمل می کند. اما در عمل دیدند همة آن چه گمان می کردند که بازدارنده است، تبدیل به موتور محرک قوّی تری برای « انقلاب اسلامی» شد. آنان میان آن چه زائیده ی « قدرت» بود و آن چه زاینده ی « قدرت» شد، عملاً اشتباه کردند و دوباره این اشتباه را تکرار می کنند.
۱۴. گذار ناقص، سکولاریزم نیم بند
چنین تحلیل می کنند که چون در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد، گذار از سنّت مذهبی و دینی به مدرنیته و ارزش های سکولار مادی در حکومت ایران، تحقّق نیافت و تحول واقعی دولت، اتفاق نیفتاد، عملاً انقلاب اسلامی، سکولاریزه و دموکراتیزه نشد و یک حرکت نیم بند بود. برای انعقاد احزاب سکولار باید ابتداء، انسان سکولار تربیت شود. انعقاد احزاب با انسان آزاد (با تعریف مادّی، نه دینی و انقلابی) ممکن می شود پس اگر تربیت سکولار در دانشگاه یا حوزه افکار عمومی و رسانه ها، گفتمان حاکم شود آن وقت، چه در حکومت باشند و چه نباشند عملاً به دنبال منافع شخصی (نه منافع ملی و نه شعارهای انقلابی) خواهند افتاد. اگر پرچم مدرنیته را در کشور بالا بردند در واقع نه به دنبال حزب مدنی یا منافع ملی، بلکه به دنبال منافع شخصی و باندی خود از طریق ارزش ستیزی و انقلاب زدایی بودند.
در اروپا و غرب، غالب احزاب، ادامه قشربندی قرن ۱۹ در بدنة جامعه و قدیمی و سخنگوی طبقات بودند. آن جا صحبت از رقابت حقوقی میان اقشار مختلف با مبانی خاصّی مطرح اما در عمل رقابت احزاب به تشکیل کاست های « قدرت» و « ثروت» و « رسانه» منتهی شد. اهداف درازمدت و منافع « برنامه ریزی شده» ، طبیعی است که با شکست های مقطعی از میدان به در نمی روند و می بینید که گاه احزابی در این کشورها تا صد سال عمر دارند.
این جا نیز صریحاً گفتند که مردم ایران، شعور و لیاقت « مردم سالاری» خالص را ندارند و در مرحلة ماقبل دموکراسی به سر می برند و برای آنان یک آزادی شبه مدنی کافی است! زیرا فقط زندگی می خواهند! سپس جریان های انقلاب اسلامی را به انقلابی و سنّت گرا و مصلحت گرا تقسیم کردند. نیروهای بنیادگرا صخره های مقاومت در برابر رفورمیزم و اصلاح طلبی، تفسیر شدند و اصلاح طلبی نیز به مفهوم سکولاریزاسیون در نهادهای جمهوری اسلامی تعریف شد. علیه « ایدئولوژی» ، شعار دادند حال آن که غالباً طرح های « پیش اندیشیدة» گروه های ایدئولوژیک صدوپنجاه سال گذشتة غرب را عیناً در این جا کپی برداری کردند. اما انقلاب اسلامی، ریشه دار و مرحله نهایی یک تحول دراز فکری بود. نباید اجازه دهیم که ساختار سیاسی و اقتصادی کشور از نیاز زمانه و مردم و از مطالبات اسلامی و انقلابی و از حقوق اجتماعی عقب بماند و دولت ها یکی پس از دیگری بیایند و قدرت و جرأت یا نیّت اصلاح راستین ساختارهای اقتصادی و مدیریتی و سیاسی و حقوقی را نداشته یا آن ها را مسئله فرعی بدانند و آن گاه راه حل را در اسلام زدایی دیده و بگویند هنوز پیش زمینه های فکری ضرورت این تحوّل مادّی در بخشی مهم از نیروهای موجود در حاکمیت، به وجود نیامده و باید به وجود آید.
۱۵. « مشروطة شرعی» ، همان « مردم سالاری دینی» است
این تاکتیک ها، جدید نیست و به همان دوره مشروطه بازمی گردد که جبهه بندی کنونی آغاز شد. تحت تأثیر مداخلات خارجی و استبداد و فساد داخلی، از مشروطه تا امروز روحانیت انقلابی عملاً با وابستگان به استبداد و استعمار خارجی مبارزه کرده است. جهاد با کفار و جهاد با ظلمه و فَسقه، عنوان فقهی این مبارزات سیاسی – انقلابی بود. امّا رقباء، این گونه تفسیر کردند که مرجعیت انقلابی با رقبای خودش مبارزه کرده، نه با استعمار یا استبداد، و نه برای قانون و آزادی و پیشرفت و مواسات و برابری و مردم سالاری! بلکه برای منافع خودش! و اگر روحانیون ابتدا با مشروطه همراهی کردند بدین دلیل بود که مشروطه را نمی شناختند! ولی پس از هفت- هشت ماه به جبهه استبداد پیوستند! این از جمله تهمت هایی بود که به آن دسته از روحانیون مجاهد و انقلابی می زدند که خود از سران و بانیان و رهبران اوّلیة مشروطه بودند، اما همان ابتدا گفتند که از مشروطة اسلامی (نه مشروطة مادی و لائیک) سخن می گویند. امّا چنین تحلیل می شد که روحانیت از قاجار، ناراضی بود، نه آن که طرفدار آزادی و عدالت و مشروطیت حاکمیت باشد. زیرا غرب زدگان، مشروطه را صرفاً مشروطه ای می شناختند که بانی آن، سفارت های غربی و روشنفکران اروپادیده و غالباً فراماسون بودند، کسانی مانند کسروی و تقی زاده را دلسوز می دیدند و امثال شیخ فضل الله نوری را صرفاً متشّرع می پنداشتند نه انقلابی؛ حال آن که « مشروطة مشروعه» که شعار علمای مجاهد بود همین حقیقتی است که اینک « مردم سالاری دینی» نامیده می شود. مشروطة مشروعه، به معنای جمهوری اسلامی و مردم سالاری دینی است. آن ها نیز می گفتند مشروطة آخوندها، مشروط کردن شاه به ارادة خدا و ضوابط اسلامی است، نه به ضوابط دموکراسی غربی! زیرا آخوندها مردم را نیز تابع ارادة خدا می خواستند، حال آن که آنان اساساً خدا را قبول نداشتند یا به عنوان منبع تشریع قبول نداشتند.
۱۶. همه چیز مِنهای « اسلام»
در تفکر انقلاب اسلامی نیز در حوزة نظام حقوق بشر، مدیریت، اقتصاد، سیاست و روابط بین الملل، هیچ کس بر خداوند، حاکم نیست و خدا بر همه حاکم است. هیچ چیز بر شریعت خدا مقدم نیست و همه چیز به شریعت خدا، مشروط است امّا در سبک تفکّر اینان، دین و هر چه دینی است « تعبّد محض» به مفهوم تعطیل « برهان و درک و عقل» است و از هرچه پسوند « اسلامی» و صفت « اسلامی» دارد، متنفرند. علوم انسانی اسلامی، هنر اسلامی، اقتصاد اسلامی، سیاست اسلامی، رسانه اسلامی، دانشگاه اسلامی، جامعه اسلامی، با همة این مفاهیم از اساس، مخالف و بلکه متنفرند و همه چیز را منهای اسلام می خواهند. در منظر اینان، « لیبرال بودن» یعنی عاقل و آزاد بودن و رستن از همه قیود! و ایمان به خداوند، نفی عقل و ارادة بشر است! اما ایمان به مادّه و نفسانیت خود را عین عقلانیت و اراده آزاد می شمارند ! بنا بر این مبانی است که مذهب، مانع آزادی و پیشرفت می شود و ذهن جسور و ارادة آزاد، آن ذهن و اراده ای است که به اخلاق و شریعت و توحید، تعهدی ندارد و صرفاً به منافع و نفسانیت خود، متعهد است. « آخوندزاده» با شعار پروتستانتیزم اسلامی صریح گفت که ما باید از حقوق الله (شریعت) رها شویم و صرفاً به حقوق العامّه (حقوق بشر) توجه کنیم! رهایی از حقوق الاهی یعنی شریعت خدا، احکام خدا و سپس توجه انحصاری به حقوق مادّی بشر و بنابراین ابتدا باید قدرت علماء دین و ولایت دینی، ضدّ ثبات و ضدّ پیشرفت دانسته می شد.
« میرزا ملکم خان» ابتدا منافقانه حتّی شعار « حکومت اسلامی» سر داد، مقاله نوشت و از حکومت اسلامی، از پرچم الله اکبر و حتّی از حزب الله سخن گفت. امّا کم کم خود را رو کرد و غالباً گفت قدرت روحانی شیعه، تخریبی و ارتجاعی و فلج کننده است و هیچ ایده مثبتی ندارد و حرفی از نظام سازی دینی نباید زد! غالب رهبران لیبرال و غرب زدة مشروطه، دنیاطلب بودند، غالب آنان ویژگی معنوی که لازمة رهبری اجتماعی است نداشتند و هرگز نفوذی در توده های مردم نیز نیافتند. اما بعدها تاریخ های جعلی و قلابی برای ایران، اسلام و مشروطه نوشتند و شما بهتر می دانید که « تاریخ نگاری» در شکل دادن به حافظة تاریخی یک ملّت و سپس در مدیریت رفتار آن ملّت، نقش بزرگی دارد.
۱۷. شکّاک و پرسش گر باشید
دوستان دانشجو، ذهن جوانان را به گونه ای بار آورید که بدون دلیل، هیچ چیز را از این ها و از هیچ کس دیگر نپذیرند. کمک کنید تا ذهن دانشجویان ما منطقی تر، شکاک تر، پرسش گرتر و چشم و گوش های شان بازتر شود. به دانشجویان آموزش دهید که با این جریان، کاملاً صادق و پرشور و در عین حال کاملاً منطقی مواجه شوند. از دهن کجی های آنان، از ارعاب و تهمت و سرزنش های آنان که به زودی در رسانه های داخل کشور به راه خواهند افتاد، نترسید. رسانه های خارج نیز با آنان هماهنگ خواهند بود. آماده شوید برای یک دوره فحش خوردن و تهمت شنیدن و جنگ روانی و بدانید که زودتر از ما و شما، دشمنان ما و شما در فکر نسل جوان هستند که چگونه آگاهی های نادرست بدهند و در واقع، ناآگاهی در شکل آگاهی به آن ها هدیه کنند! این نسل جوان البته دیگر یک مادّة خام نیست، موضع دارد، « پیش فرض» پیدا کرده، مزه انقلابی گری و عزت و استقلال و حکمت را چشیده و به سادگی تسلیم نخواهد شد اما در پی الگوی عملی صادق و عاقل می گردد.
امروز چه کسانی در دنیا هنوز نفهمیده اند که شعار آزادی، دموکراسی و حقوق بشر غرب همچون حجاب مصنوعی « عصمت» بر چهرة یک فاحشة بدکاره است. نگذارید ذهن دانشجو را از بافته های این و آن دوباره پر کنند و جزمیات جدیدی بسازند. اجازه ندهید شبه آدم های مثلاً بزرگ که برای خود با ادا و اصول، کاریزمای مصنوعی می سازند ذهن بچّه ها را پر و سپس منجمد کنند. آنان حجاب « عقل» و عامل خطاهای بزرگ بوده اند، آزادی اندیشه را مخدوش و مصدوم می کنند، پیامبران دروغین و قلابی برای خود، آتوریته و مرجعیت دروغین ایجاد می کنند، می خواهند القاء کنند که قهرمان نداریم تا قهرمانان واقعی این فرهنگ و ملت را تخریب کنند و با ادا و اطوار از خود، قهرمان بسازند یا قهرمان تراشی کنند. تمامیت خواهی در ذات این تفکر است. خواهید دید که با تفکر و سؤال می ستیزند، اجازه پرسش های حقیقی نخواهند داد، احترام متقابل سرشان نمی شود. رأی منتقد و مخالف را نخواهند پذیرفت و شجاعت نگاه کردن به گذشته خود را از روبه رو ندارند.
۱۸. حلّاج باشید نه گالیله
بچه های انقلاب نشان داده و بارها گفته اند و باز خواهند گفت که ما سری بریده داریم در تشت، تکفیر دوستان و تنی پاره پاره به نیزه دشمنان؛ هم آواز با کشتگان بی آواز، مؤمنی در صف ملحدان، مجاهدانی برای تجدید حیات اندیشه و احساس دینی و انقلابی در سراسر جهان، ما چون گالیله آهسته نخواهیم گفت: « زمین می گردد» ، همچون « منصور» بر سر دار با صدای بلند خواهیم گفت: « رکعتان فی العشق لا یَصحُّ وضوءهما الّا بِالدَّم» ؛ دو رکعت نماز عشق خواهیم خواند که وضوی آن جز با خون، درست نخواهد بود و مقبول نخواهد افتاد.
بروید ببینید که تئورسین های کمونیزم از « کیروف» تا « ژودانُف» چگونه حرف می زدند و چه حرف هایی می زدند؟ می گفتند دورة مذهب و معنویت گذشت و به گورستان تاریخ رفت و امروز همه آن ها به گورستان تاریخ رفتند. پس طرف ما دانسته است که بهترین راه برای خدمت به منافع دشمن انقلاب، طرح ایده های مادّی و ارزش های غرب زده در ظاهر الفاظ قانونی و اسلامی است! این روش بارها از مشروطه تاکنون تکرار و تجربه شده است. با جریان هایی که افق نگاه شان غرب و باورشان سکولاریزم است. سخن خالص دینی و انقلابی را با شجاعت بزنید گرچه منبرهای اصلی و رسمی در دست آن ها و منبرهای چوبی، در اختیار شما باشد. اگر فرهنگ در این جامعه، قوی و استدلالی و شفاف تر شود، آن گاه نیروهای شما به جای اصطکاک، صرف پیشرفت خواهد شد.
۱۹. ادبیات « عرفانی و مذهبی» در خدمت « اهداف سکولار»
از این پس، آنان دوباره ادبیات ترجمه ای را تقویت خواهند کرد، با این شعار که می خواهیم اصلاحات در فرهنگ عقب مانده اجتماعی و دینی را در دستور کار قرار دهیم و هدف ما « نوسازی جامعه» است. آنان به دنبال یک گفتمان دینی رو به زوال و حاشیه نشین اند که روزگاری اگر لائیک ها از استقرار قانون مشروطة غربی و چپ ها از نفی طبقات به سبک مارکسیستی سخن می گفتند، مذهبی ها هم منفعلانه از نوسازی سنّت و مذهب بگویند و مذهب را حقیقتاً راه نجات و فرزانگی ندانند، بلکه به این دلیل که وجدان جامعه ما متأسفانه (! ) مذهبی است و مذهب، تعیین کننده است و مشکل اصلی ما هم تقابل سنّت و مدرنیزم است! اجباراً توصیه به استفاده از ادبیات مذهبی، برای اهداف سکولار کنند تا جامعه مذهبی در برابر ایشان مقاومت نکند. پس منتظر باشید که دوباره شعار رفورماسیون مذهبی بازتولید شود و با الهام از ایدئولوژی های مادّی، مثلاً « سنّت» را نقد کنند. دوباره جریان غرب زده و غرب گرا خواهند کوشید با امکانات حکومتی، « خطّ انفعال» را در کشور احیاء کنند. آنان احیاء دینی و اصلاح اسلامی و انقلابی را یک سوءتفاهم می دانند زیرا در غرب، مذهب، نفی کامل دنیا و مناسبات این جهانی است و تنها « شهروند» « آسمان» را تربیت می کند و به شهروند زمینی کاری ندارد پس ایدئولوژی انقلاب اسلامی و مکتب امام خمینی (ره) را که جمع دنیا و آخرت در جهت توحید است، نه می فهمند و نه می خواهند بفهمند و نه تحمّل می کنند.
از این پس، دوباره شعار تفکر شیعی را به عنوان یک حزب جهانی انقلابی که پیشرو همه بشریت برای رهایی مستضعفین از زر و زور و تزویر و برای ایجاد یک جامعه توحیدی در جهان، تخریب خواهند کرد. دوباره خواهند گفت که تفسیر رسمی از دین و الگوی تمدن سازانه از اسلام را نخواهند پذیرفت و این ها همه اسطوره است!
۲۰. از « تهدید» ، « فرصت» بسازید: « شما می توانید»
دوباره از تفکر چپ، سانترالیزم و ماتریالیزمش را و از « لیبرالیزم» ، ولنگاری اش را و از « اگزیستانسیالیزم» ، بی هویتی اش را و از « پوزیتیویزم» ، قشری گری اش را احیاء خواهند کرد. بازار التقاط به مفهوم منفی کلمه (و نه مفهوم مثبت آن یعنی دیالوگ مکاتب با داوری عقلانی و منطقی) بلکه به معنای ترکیب ایدئولوژی های مادی و معنوی، ترکیب اسلام و غیر اسلام، دوباره گرم خواهد شد و این ادبیات، بازسازی خواهد شد.
بنابراین توصیه ما به دوستان در تشکل های دانشجویی اسلامی و انقلابی که هنوز و همچنان حرف اول را در دانشگاه ها می زنند این است که خود را برای یک دوره آگاهی، نقد، هوشیاری، فعالیت نظری و مقاومت اجتماعی آماده کنند که در شرایط جدید در برابر جریانی که در سایة فشارهای سنگین غرب بر کشور، و فشار رسانه ای از خارج کشور که به زودی در داخل با امکانات حکومتی دوباره بازسازی و فعال می شوند، یک جبهه محکم پولادین، مسلّح به اخلاق، منطق، عقلانیت، آزادی خواهی و در عین حال، احساسات خونگرمانة انقلابی تشکیل دهند.
دوباره به « مقاومت» بیندیشیم و این مقاومت را جهانی کنیم، چنان که جهانی شده است. به دهه های گذشته، باز نخواهیم گشت. ما رو به آینده داریم و از هر « تهدید» ، یک « فرصت» خواهیم ساخت. این شعار تشکل های دانشجویی انقلابی و مسلمان است و از ۱۶ آذر ۹۲ تا ۱۶ آذر ۹۳ باید حرکت های بزرگی در حوزه های نظری و عملی، شروع شود تا انقلاب اسلامی همچنان پیش رود و دچار پس رفت نشود.
ارسال نظر