به گزارش پارس به نقل از تسنیم، سی سال از انقلاب ایران گذشته است. سیاست جمهوری اسلامی ایران در عرصه بین المللی در مواضع سیاسی و حرکت های ضداستعماری و ضدستم و حمایت از نهضت های آزادیبخش و ضدجنگ و دیگر عرصه های سیاسی در خط مقدم مبارزه با امریکا و غرب ایستاده است، در همه این سالها الگوی حرکتهای جهادی و آزادیخواهانه در عرصه سیاسی بوده است و تک امید ملت های بدون رسانه دنیا برای حمایت؛ اما در عرصه فرهنگی و تمدنی به این جایگاه سیاسی بین المللی نزدیک هم نشده است.


این واضح ترین قرائت از دلیل راه اندازی پروژه « فرهنگ، سیاست، جمهوری اسلامی» است. فاز اول این پروژه؛ با مستندسازان ایرانی پیگیری شد و همچنان در حال پیگیری است. گفتگوهایی با نادر طالب زاده، مصطفی رزاق کریمی، سلیم غفوری، سهیل کریمی، محمدرضا عباسیان، محمدحسین جعفریان، داود مرادیان و مهدی عوض زاده، حسین خوش نژاد، وحید فرجی، محمد صراف و محمرضا محمدی نجات منتشر شد و گفتگوهای ما با حبیب احمدزاه، مرتضی شعبانی، ، مهدی اسلام زاده، عابدین مهدوی، مهدی خالقی، حسین شمقدری و مهدی اخوان، مصطفی حریری، سید محسن موسوی، و… بقیه مستندسازان جوان ایرانی به زودی منتشر خواهد شد.


علاوه بر آن پرونده دیگر پروژه، روایت ایرانی از بحران سوریه که به کارنامه مستندسازی ایرانی در سوریه می پرداخت هم در گفتگو با مستندسازانی که از ایران بحران سوریه را روایت می کردند پیگیری شد.


اما امروز فاز دوم پروژه « فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» با گفتگو با سید محمد حسینی وزیر ارشاد دولت قبل آغاز شد و حالا نوبت به جواد شمقدری، رئیس سابق سازمان سینمایی رسیده است. مهمترین خروجی فاز اول پروژه مقصر دانستن مدیریت فرهنگی کشور در ناکارآمدی جهانی شدن آرمان های انقلاب ایران بود و حالا قرار است از مدیران فرهنگی بپرسیم که چگونه با این داستان جهانی شدن آرمان انقلاب ایران مواجه شدند.


شفیع آقامحمدیان رئیس مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، احمد میرعلائی رئیس بنیاد فارابی و حسن نجاریان، قائم مقام بنیاد فارابی، روح الله سهرابی، رئیس انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس، حمید بهمنی رئیس موسسه آوینی و… از جمله مدیرانی هستند که رودرروی پاسخ پرسش چرایی جهانی نشدن انقلاب ایران با گذشت ۳۳ سال از وقوع انقلاب نشسته اند.


لازم به یادآوری نیست که پرونده دیگر پروژه « فرهنگ، سیاست، جمهوری اسلامی» به نام « ایران، جان پاکستان» که به بازیابی اثرات انقلاب ایران در نزدیک ترین کشور به ایران می پردازد همچنان ادامه خواهد داشت.
تسنیم: دو ماه از عمر پروژه « فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» خبرگزاری تسنیم می گذرد. پروژه ای که به دنبال پاسخی برای چرایی محدود ماندن آرمان های انقلاب ایران در مرزهای جغرافیایی همین سرزمین است. این پروژه با مستندسازان شروع شد چرا که اعتقاد داریم اگر حرکتی در این زمینه شده باشد این مستندسازان ما هستند که می توانند اندکی روسفید باشند. نتیجه فاز اول مقصر دانستن مدیریت فرهنگی ایرانی در همه این سالها بود و همین نتیجه فاز دوم گفتگوهایمان را آغاز کرد. اول به سراغ آقای حسینی وزیر ارشاد رفتیم و حالا هم نوبت شماست. آقای شمقدری، سی سال و چهار سال از انقلاب ایران گذشته است و چهار سال از این سی و سه سال تحت مدیریت عالی شما بر سینمای ایران؛ گذشته است. شما فکر می کنید که چرا این اتفاق نیفتاد؟


به اعتقاد من برای پاسخگویی به این سوال ما باید به الگویی برای کار فرهنگی من جمله سینما در جمهوری اسلامی برسیم. اگر این الگو را خلق کردید و پذیرفتید که الگوی درستی است در ذیل ابهامات، سوالات و مباحثی که جلو می روید، خواهید دید که حتی پاسخ اینکه چرا مستند سازی از ما در مصر و سوریه حضور ندارد، در این الگو وجود دارد.
مهمترین سوالی که در این الگو مطرح می شود این است که نسبت سینما با دیگر بخش های فرهنگی و تمدنی هر نظامی و اینجا نظام جمهوری اسلامی ایران چیست؟


در این باب تعاریف مختلفی وجود دارد؛ ولی من معتقدم زیربنای هر تمدنی در واقع یک نگاه فلسفی است. حالا چون ما در یک نظام و تمدن دینی قرار داریم، این نگاه فلسفی متاثر و ریشه گرفته از دین است. اما در هر صورت پایه اولیه یک تمدن، یک جامعه و یک فرهنگ، یک نگاه فلسفی یا دینی است، در تمدن هایی که تفکر دینی ندارند؛ این فلاسفه بزرگ هستند که نقش پیامبران را ایفا می کنند.


در مرحله بعد، از پایه های فلسفی یا دینی، ما به نظریه ها و تئوری های اجتماعی و فرهنگی دست می یابیم. این نظریه ها بعدا عامل اصلی شکل گیری فرهنگ و تمدن می شود. هر فرهنگ و تمدنی، متشکل از نظریه ها و تئوری هایی اجتماعی و فرهنگی است که متاثر از یک عقبه فلسفی یا دینی هستند. در نظام جمهوری اسلامی، نقش امام خمینی به عنوان بزرگترین نظریه پرداز این نظام و شهید مطهری و در شرایط خاصی دکتر شریعتی در نظریه پردازی و تکمیل این هرم، کاملا واضح است.


این عقبه یک تمدن، اما این تمدن خروجی هایی هم دارد. خروجی فرهنگی یک تمدن، قابل انحصار در دو حوزه سخت افزاری و نرم افزاری است، که حوزه سخت افزاری آن شامل تکنولوژی، وسایل پیشرفت، معماری، شهرسازی و… است و زیاد به بحث ما مربوط نمی شود. و خروجی این تمدن در حوزه نرم افزاری فرهنگ، هنر و ادبیات است که بحث ما از این جا شکل می گیرد. فرهنگ و هنر و ادبیات شاخه های مختلفی دارد که دوباره هر کدام می تواند خروجی تمدن ما باشد و اینجاست که ما به سینما می رسیم.


فکر می کنم که مسیر ما برای رسیدن به سینما کمی واضح شد. الان دیگر می دانیم که ما برای شناخت و کار روی سینما، باید از یک پشتوانه دینی یا فلسفی بشروع کنیم. پشتوانه ای که به تئوری ها و نظریات فرهنگی و اجتماعی منتج می شود. این تئوری ها و نظریات زیر ساخت تمدن ما می شوند. تمدنی که خروجی نرم افزاری اش فرهنگ و هنر و ادبیات می شود و سینما هم یکی از شاخه های این خروجی تمدنی است.


اما آیا وقتی فیلمی ساخته می شود کار تمام است؟ هدف فرهنگ این است که ما به انسان ها برسیم. یعنی با سینما کارکردی در جامعه پیدا کنیم. در چنین شرایطی آنچه بین سینما و آدم ها قرار گرفته است چیزی نیست جز رسانه. این رسانه است که سینمای ما را کامل می کند و آن را تبدیل به یک محصول باکارکرد می کند. اگر رسانه از این چرخه حذف شود یا مورد غفلت قرار گیرد شما بهترین فیلم را هم بسازید برای خودتان ساخته اید. در این منظومه جایی ندارد.

 

این حرف ها معنایش این است که اگر قرار باشد ما در سینما، فیلمی خلق کنیم که متناسب با اهداف یک نظام تمدنی مثل جمهوری اسلامی باشد و به تعبیر شما بتواند آرمان این نظام را منتقل کند باید فیلمی بسازیم که کاملا منطبق بر این هرم توصیفی پایین بیاید، همه این حلقه ها از مبانی فلسفی یا دینی و بعد نظریات فرهنگ و جامعه شناسی زیربنای یک تمدن و فرهنگ تا خروجی هنر و ادبیات و البته نقش واسطه رسانه در آن، متناسب با هم؛ به یکدیگر متصل باشند. به تعبیر واضح تر بین حلقات و مراتبی که زیر بنا و ریز ساخت های فرآیندهایی هستند که منجر به خلق یک اثر هنری می شوند نباید گسستگی و شکستی ایجاد شود اما وقتی حلقه ای این وسط گم شود فیلمی که ساخته می شود هم خروجی مستقیم این نظام تمدنی نیست و ما در همین جا گیر کرده ایم. این حلقه ها را متصل نکرده ایم و خروجی متناسب با تمدن جمهوری اسلامی از سینما می خواهیم.

 

نظام های اجتماعی که امروز در عرصه جهانی غالب شده اند، دقیقا بر این هرم استوارند. روابط بین این هرم در ساختار حکومتی آمریکا و صهیونیست ها بسیار محکم است؛ در این ارتباط هیچ خلال و گسستی وجود ندارد. اشکال کشور ما این است که در بخش هایی از این هرم گسست وجود دارد وهمین گسست ها باعث آشفتگی و افسار گسیختگی در جامعه می شود.


تسنیم: شرایط توصیفی قابل توجهی بود. برای اینکه خودمان درگیرودار ماندن روی هوا گیر نکنیم و پایه های تحلیلمان را روی زمین بگذاریم، همین هرم توصیفی را به شرایط جامعه ایران در این سی سال بکشانیم البته با توجه به سوال پروژه ما. متوجه شدیم که گفتید برای پاسخ به این سوال که چرا آرمان های انقلاب ایران در همه این سال ها، محدود در مرزهای سرزمینی ما شده است باید به این هرم مراجعه کنیم. حالا دوست داریم بگویید که کجای این هرم از سیستم فرهنگی ما حذف شد یا ناقص پرداخت شد که نتیجه اش این چنین شد؟
من در مدت مدیریت بر سازمان سینمایی، سه گسست واضح در ارتباط بین اجزای این هرم پیدا کردم.


گسست اول، سینما و رسانه ها
در حوزه اول بین تولید یک اثر سینمایی با فرایندهایی که در عرصه رسانه کار می شود، یک گسست بسیار جدی وجود دارد. ارتباط سیستماتیکی بین سینما و رسانه های ما وجود ندارد، آنچه که باید دیده شود نمی شود و بلعکس. برای تولید یک اثر سینمایی سیاست گذاری می شود، کار و برنامه ریزی می شود اما خیال می شود که با تولید و اکران کار تمام شده است. عرصه رسانه باید سیستم توزیع سینما در ایران را کاملا کنترل و جهت دهی کند؛باید عادت کنیم که رسانه ادامه کار سینماست. این اتفاق در شرایط فعلی رخ نمی دهد و این خودش یک گسست بزرگ به وجود می اورد. شایع ترین گسست ما در همین بخش رسانه هاست. مثال می زنم برایتان. ما فیلمی می سازیم به اسم « شکارچی شنبه» . فیلمی که مرحله اول کار، یعنی اتصال همه حلقه های تمدنی به هم در آن صورت گرفته است و فیلم شایسته و پرمحتوا و مضمونی از آب درآمده است اما هیچ تاثیری در شرایط جامعه ندارد. چون به مخاطبش نرسیده است. یعنی کارکردی پیدا نکرده است تا تبدیل به یک نیروی محرکه شود، چرا؟ چون رسانه ها فیلم را نادیده گرفتند و رسانه ها در خدمت آن نیستند تا فیلم را به مخاطب عرضه کنند و حتی رسانه هایی هستند که به جای ترغیب و پشتیبانی علیه آن و برای بایکوت آن فعالیت می کنند. از همین بالا که ساده ترین بخش قضیه است، این یعنی اینکه رسانه ما در خدمت سینمای ما نیست. نمونه دیگرش برنامه « هفت» ، قرار است برای سینما کار رسانه ای کند؛ اما دائما در حال اشتباه است، چون در واقع خروجی اش تخریب سینمای ایران است.


گسست دوم، فاصله بین سینما و پشتوانه فرهنگ و هنر و ادبیات پیشین
گسست دوم بلافاصله پله بعدی است. ما یک فرهنگ، هنر و ادبیات غنی داریم، از حافظ، مولانا و سعدی بگیرید تا همین امروز. اما بین مجموعه کاری که امروز در عرصه سینما می شود و آن پشتوانه غالبا مکتوب فرهنگی، ارتباطی وجود ندارد.


ما در سینما حتی به عنوان یک مسلمان با قرآن، مفاتیح، صحیفه سجادیه و نهج البلاغه هم ارتباط نداریم. اصلا بعضی ها این ارتباط را رد و نفی می کنند و حتی بعضی ها مسخره می کنند و می گویند این ها افکار مالیخولیایی است و مثلا چیزی به اسم ظهور، خیالی است. بنابر این اینجا هم یک گسست جدی بین عرصه سینما و عقبه هنر، فرهنگ ادبیات و معارف این تمدن وجود دارد.

 

من معتقدم که از دوره صفویه به قبل این پیوند به صورت محکم برقرار بوده. یعنی در واقع آنچه که فرهنگ و هنر را در آن دوره شکل می داده است وابسته به عقبه فرهنگی و تمدنی سابق بوده است. نوع معماری آثاری مثل مسجد شیخ لطف الله و مسجد امام در اصفهان و مجموعه نقش جهان و… همگی با فرایندهای فرهنگی تمدنی عصر صفویه مرتبط است.


در ایران امروز ما فقط می توانیم بگوییم که در حوزه دفاع مقدس، اتفاقات بعضا خوبی افتاده است. یک گنجینه مکتوب، قدرتمند و ارزشمند از دفاع مقدس شکل گرفت و همه فیلم هایی که به خاطرات دفاع مقدس تکیه کردند موفق شدند، چه آن بخشی که تحلیلی بود و چه آن بخشی که خاطرات بود.


گسست سوم: نیم گسستی بین سینما و بخش نظری و ئوریک فرهنگی اجتماعی
در بخش سوم گسست ها، یک نیم گسستی در رابطه سینما با بخش نظری و تئوریک فرهنگی اجتماعی قابل مشاهده است. ما در حوزه خروجی سخت افزاری تمدن جمهوری اسلامی به پیشرفت های شگرفی رسیده ایم. در حوزه هوافضا، بیوتکنولوژی و… خیلی پیشرفت کرده ایم؛ اما چنین چیزی در حوزه نرم افزای دیده نمی شود. نگاه رهبری، اتفاقا در حوزه نرم افزاری بیشتر مبنی بر نگاه موشکافانه، تبیین و تشویق بوده است. نشست های علمی و کرسی های نظریه پردازی و آزاداندیشی را خود ایشان شخصا برگزار کرده اند. این ارتباط در این سطح وجود دارد ولی متاسفانه فقط محدود به امام و رهبری شده است. و نظریه پردازی و کار تئوریک قابل توجهی که بتواند پشتوانه فرهنگ و هنر و ادبیات و سینمای امروز ما شود، وجود ندارد. در خود عرصه نگاه فلسفی و اسلامی، ما کارهای خوبی داریم؛ اگرچه بعضی زمان ها در مقاطع مختلف تزلزل هایی داشته ایم. ، اما به دلایل مختلف مثل واراداتی بودن نوع جدید تفکر در فضای فرهنگی ایران، آن شفافیت در معارفی که اسلام دارد؛ در عرصه نظریه پردازی به طور کامل بروز و ظهور نداشته باشد و دست ما از کار نظری کوتاه است.


تسنیم: تا همین بحث منقطع نشده است، ربطش بدهیم به سوال اساسی پروژه خودمان. واضح شد که شما معتقدید که با سه گسست اساسی در هرم توصیفی تان، خروجی سینما برآمده از آرمان ها و ایدئولوژی این تمدن نیست و طبیعتا نمی تواند وظیفه سنگین انتقال آرمان های انقلاب را در عرصه جهانی به عهده بگیرد. آقای شمقدری، امروز چهار سال از مدیریت شما بر عالی ترین نهاد دولتی سینما می گذرد. امروز خود شما یکی از متهمین اصلی ناکامی یا حداقل عدم اصلاح این فرآیند هستید. شما چه کار کردید برای این که این مسیر نادرست منحرف شود؟
واقعیت این است که این ساختار نادرست به گونه ای شکل گرفته است که به دست من و امثال بنده تغییر نمی کند. بحث دفاع و توجیه نیست، در این دوره خیلی تلاش شد این اتفاق بیفتد. اما متاسفانه تغییر این ساختار نیاز به تغییر در همه سطوح و هماهنگی در همه فازهای تمدنی دارد. شما فقط نگاه کنید به اینکه در تمام طول این سی و چند سال، اگر بودجه عرصه فرهنگ و حوزه های تخصصی هنری مثل سینما، تئاتر، رمان و… را بررسی کنیم؛ به این نتیجه می رسیم که کمترین حجم سرمایه گذاری و اعتبارات دراین قسمت شده است.


کل بودجه سینما به اندازه یک کیلومتر ساخت بزرگراه شیخ فضل الله نوری
عرصه ی سینما قرار است یک مجموعه ای بزرگ از فعالیت ها را به گردن بگیرد که یکی از آن ها تولید و مابقی آن ساخت سالن و تجهیزات، برگزاری جشنواره ها، رسیدگی به امور هنرمندان و کارمندان و… است. بودجه همه این ها روی هم امسال ۵۰ میلیارد تومان است. من حساب کردم و دیدم که این بودجه به اندازه یک کیلومتر ساخت بزرگراه شیخ فضل الله نوری است. این نشان می دهد که اشکال یک جا نیست. این رقم نشان می دهد که آن هایی که در محل توزیع بودجه نشسته اند، از کمیسیون فرهنگی مجلس، هیئت دولت، سازمان برنامه بودجه سابق، تا بانک های مختلف؛ همه آنها درک درستی از فرهنگ ندارند؛ راجع به سینما ذهنیتی ندارند و این بزرگ ترین چالش ما در این دوره بود.


شرط گذاشتم که یک صفر به بودجه فرهنگی اضافه شود/ بودجه های فرهنگی صرف نهادهای مذهبی شد
من اصلا یکی از شرط هایم برای این که وارد این عرصه شوم همین بود. اولین باری که پنج کاندیدای جریان اصولگرایی در ریاست جمهوری سال ۸۴ در مجتمع امام خمینی جمع شدند تا اولین نشست رسانه ای شان را برگزار کنند من را هم دعوت کردند. یک کمیسیون فرهنگی هنری هم تشکیل شد که اسم من هم بود. من آنجا پیشنهاد دادم که شرطی بنویسند و همه هم روی آن توافق کنند که رییس جمهور آینده، هر کسی که شد تعهد بدهد که به بودجه فرهنگی، حداقل یک صفر اضافه کند. همه پذیرفتند و یادم هست که این شرط نوشته شد، امضا شد و ارجاع شد به شورای مرکزی تا این را به کاندیدا ها ابلاغ کنند. ولی عملا این اتفاق رخ نداد. درست است که دولت خیلی تلاش کرد و حرفش هم زده شد؛ اما نهایتا کار فرهنگی مختص این شد که ما بودجه را به جاهایی بدهیم که اسمی از دین در آن ها هست؛ مثلا به حوزه های علمیه، ائمه ی جمعه، مساجد. البته در این که باید به این ها کمک می شد حرفی نیست. اما این که اولویت این شد و بقیه جاها ندیده گرفته شدند درست نبود. عملا بودجه های فرهنگی در عرصه ی کار تخصصی فرهنگی هنری قرار نگرفت. همان موقع هشدار هم داده شد و من شنیدم که حتی حضرت آقا هم در جایی این نقد را بیان کردند. البته ایشان مصداقی نگفتند و کلی بیان کردند. فرمودند: من نگران این هستم که بودجه هایی که داده شده؛ صرف چه می شود؟

 

خروجی این شرایط هم خوب نبود. بالاخره مسجد از ابتدا قرار بوده است جایی باشد که با پول و حمایت مردم ساخته و پرداخته شود یا حوزه های علمیه هم به نوعی به همین شکل اما وقتی دولت پول را به مساجد داد، متوجه شدند که برنامه ای ندارند؛ ساختمان خریدند و توسعه دادند و کنار مسجد یک حیاط اضافه کردند و بودجه فرهنگی کشور صرف این چیزها شد.


اولین گام این است که در ترسیم یا بهتر بگویم توان بخشیدن به جریان فرهنگی ای که خاستگاهش، تفکر و اندیشه انقلاب اسلامی است؛ همان آرمانی که شما می سپارید تا سیاسیون ما به زبان بیاورند، اگر بخواهیم این را در فرایند کارهای هنری و سینماییمان قوام ببخشیم، چاره ای نداریم جز آن که برگردیم و این ساختار را محکم کنیم. این گسستگی ها را پر کنیم ارتباطات را تقویت بخشیم. این کار بسیار پیچیده ای است و زمانی طولانی نیز خواهد برد.
تسنیم: این گسستی که این قدر روی آن تاکید دارید، تا چه اندازه به ساختار جامعه ایران مربوط است؟ منظورم این است که این گسست در ساختار ذهنی آدم های هنرمند و اینجا سینماگر ما مربوط می شود یا مربوط به کلیت اجتماع ایرانی است. با انتخاب هر کدام از این دو گزینه ما راهی دیگر را طی خواهیم نمود. مثلا من متوجه نمی شوم که اگر این نقص و انحراف و گسست مربوط به جامعه ایران است پس ما چه طور نمونه های موفقی در این چند سال داشته ایم که به تعبیر شما همه این اتصالات هرم رابرقرار کرده اند و تبدیل به نمونه های موفقی در سینمای ایران شده اند.


من معتقدم که این گسست ها یا این ضعفی که در ساختار وجود دارد، در کلیت جامعه ایرانی وجود دارد. با یک عقبه تاریخی. حداقل ۲۰۰ سال است که ما درگیر این گسست ها شده ایم. برعکس آن چیست؟ اگر کاری موفق بوده و نتیجه داده، کاری بوده است که توانسته در مورد خودش این پیوند ها را برقرار کند. یعنی در آن مورد خاص، در آن سوژه خاص، فیلم خاص، اثر خاص این پیوندها را شخصا ایجاد کند. مثلا فرض کنید به عنوان یک ناظر بی طرف، اگر آژانس شیشه ای موفق می شود قطعا یکی از دلایل آن این است که در رسانه ها و بحث ارتباط با مردم، اتفاق خوبی در مورد این فیلم می افتد. یعنی یک جریان رسانه ای قوی پشت فیلم قرار می گیرد، فیلمی که خودش با آن عقبه تئوریک فرهنگی تمدنی ما ارتباط خوبی برقرار کرده است و در آن نقطه ضعف ندارد.


ایرادات رهبری به « از کرخه تاراین» به خاطر گسست آن با عقبه ایدئولوژیکش بود
همین فیلم را مقایسه کنید با فیلم دیگر حاتمی کیا؛ « از کرخه تا راین» . اتفاقا گسست های فیلم « از کرخه تا راین» دقیقا برمی گردد به اینکه پایین دست اشکال دارد یعنی در ارتباط سازنده با نظریه های تئوریک و نگاه های فلسفی گسست وجود دارد. حضرت آقا هم در مورد" از کرخه تا راین" یکسری ایرادات داشتند. مثلا این که قهرمان فیلم چرا به کلیسا می رود و در آن می نشیند گریه می کند؛ یا این که قهرمان فیلم، کنار کرخه می ایستد و فریاد می زند، این برای تفکر اسلامی نیست یا این که مثلا فیلم به پناهنده شدن در شرایط سخت صحه می گذارد، یعنی می گوید اگر کشور به یک رزمنده شیمیایی پشت کرد؛ او حق دارد به کشور دشمن پناهنده شود. حالا این موارد جزء بحث ما نیست، اما می خواهم این را بگویم که اگر بخش هایی از فیلم به دل ما نمی نشیند و در آن قسمت ها از فیلم فاصله می گیریم به دلیل فاصله داشتن آن قسمت ها از عقبه تئوریک و فلسفی ماست.


« مریم مقدس» نمونه واضح تکمیل هرم سینما در ایران
یا مثلا در مورد فیلمی مثل" مریم مقدس" که فوق العاده موفق بود هم همین اتفاق افتاد. سازندگانش سعی کردند بر اساس این الگو، پیوند های فیلم را خودشان برقرار کند. من دقیق در جریان ساخت آن بودم. نویسنده، کارگردان، عوامل کار، تدوین کنندگان کار و همه دست اندکاران فیلم تلاش کردند تا مفاهیم درون قصه با تفکر و اندیشه های اسلامی منطبق باشد. یادم می آید که حضرت آقا هم در مورد سوره مریم مشخصا برای عوامل فیلم صحبت کردند و تاکید کردند که نکته ی کلیدی کار جایی است که یک زن عفیف و پاک می ماند و بایستی روی این تاکید شود.
مریم مقدس از آن سمت هم موفق بود، یعنی یک پشتیبانی رسانه ای خوب هم پیدا کرد. بسیاری از روزنامه هایی که تا آن موقع اصلا تبلیغ فیلم نمی کردند، و حتی ائمه جمعه، تماشای فیلم را توصیه کردند و فیلم در زمان خودش فروش خوبی داشت. اما پیوندهای این فیلم هم شخصا توسط سازندگانش برقرار شده بود.


سوال: من از صحبت های شما اینطور برداشت می کنم: هر جایی که در سینمای ما نتیجه درخشانی به وجود آمده است، کار شخصی بوده است نه یک نتیجه سیستماتیک. به این ترتیب می توان یک نتیجه خیلی ساده گرفت: در همه این سال ها عملا مدیریت فرهنگی ایرانی کاری نکرده است، در حدی که بود و نبودش با هم فرقی نمی کند.
من چنین اعتقادی ندارم. سینما یک کار جمعی است و در هر دوره ای، قطعا مدیریت فرهنگی در بخشی از این تولیدات نقش داشته است، حالا یا نقش کمکی یا نقش بازدارنده. یا در ایجاد این پیوندها کمک کرده و یا در قسمت هایی هم کاملا برعکس، نقش تقابلی داشته است؛ اما مساله اینجاست که آدم ها خودشان می توانند مدیریتها را دگرگون کنند. مثلا بعضی مدیریت ها در دوره های قبل، با سینمای دفاع مقدس مخالف بود و با تولید فیلم دفاع مقدس مخالفت می کرد. برای خودشان استدلال هم داشتند، اما هجوم بچه ها به عرصه کار دفاع مقدس و اصرار آنها و تکرار این اصرار و بعد مطالبه مردم، باعث شد که از سر اکراه، فیلم های دفاع مقدس را حمایت کنند.
« افق» برای این ساخته شدند که مدیریت وقت فارابی بگوید ما هم فیلم دفاع مقدسی ساخته ایم


مثل فیلم« افق» از آن دست فیلم هایی بود که ساخت آن از سوی مدیریت، صرفا برای این بود که بگویند ما یک کاری انجام دادیم؛ یعنی تحت فشارافکار عمومی برای ساخت فیلم دفاع مقدسی فیلم « افق» ساخته شد، از روی اکراه، فقط به خاطر این که بگوید در حوزه ی دفاع مقدس هم فیلم ساخته ایم، دیگر یقه ما را نگیرید! که اتفاقا از سر حادثه فیلم خوبی هم از آب درآمد و مورد استقبال مردم قرار گرفت؛آن وقت بود که تازه فارابی پشت فیلم ایستاد و حساس شد که باز هم فیلم دفاع مقدسی بسازد و پس از آن شاهد فیلم هایی مثل « دیدبان» بودیم.


بنابراین مدیریت فرهنگی در اینکه یک اثر موفق بشود یا ناموفق بسیار موثر است. مهم این است که ما بررسی کنیم که نقش مدیریت فرهنگی در این که پیوند ها برقرار شود و کار ارزشمند شود مثبت بوده است یا منفی؟


البته عموما چون دوستان فیلم ساز در این فرایندها فقط به حمایت هایی که می شود، نگاه می کنند و حوزه حمایت های مالی مساله ای است که معمولا در آن دیر و زود و کم و زیاد اتفاق می افتد؛معمولا دل خوشی از مدیریت فرهنگی ندارند. فیلم ساز می تواند قضاوت کند، اما قضاوت او قضاوت تام نیست به دلیل اینکه او بیشتر ناظر به شرایط خاص خودش است. و نمی تواند یک نگاه کلان داشته باشد همین که بودجه اش را کمی دیر دادند یا قسط آخرش کمی ماند، یا به دلایلی فیلمش دیده نشد، شاکی می شود که البته حق هم دارد، اما برای قضاوت کردن، نگاه او کافی نیست. البته نگاهی قابل اعتناست که در بررسی ها باید به آن هم دقت کرد.

 

همه نقش مدیریت فرهنگی گاوصندوق بودن نیست
اما همه نقش مدیریت فرهنگی گاوصندوق بودن نیست. این یک دهم کار آن است و مابقی آن، فرایندهایی است که باید در اتصال این پیوندها شکل دهد. فیلم و فیلم ساز را به جشنواره ببرد؛ جایزه بدهد؛ برای او تبلیغ کند، کاری کند که مردم بیشتر آن فیلم را ببینند. حتی قبل از آن. در لحظه ای که ایده در حال شکل گیریست، از فیلم ساز در مورد ایده و عقبه فکری آن بپرسد؛ به او کمک کند و… این ها کارهایی است که بر عهده مدیریت فرهنگی است.
تسنیم: خب به جای خوبی رسیدیم. پس قبول دارید که چه قدر مدیریت فرهنگی تاثیر دارد. گفتید که در دوره مدیریت وقت سینما برای اینکه یقه اش را نگیرند مجبور شد فیلم دفاع مقدسی بسازد؛ حالا ما می خواهیم یقه شما را بگیریم در مورد خاص سوالمان، مدیریت دوره شما چه کمکی کرد برای اینکه سینمای ایران فریادی برای آرمان های انقلاب ایران در عرصه جهانی شود؟


واقعیت این است که ما خیلی سعی کردیم که به اتفاقاتی که در منطقه می افتد چه عراق چه افغانستان، چه لبنان چه فلسطین، بپردازیم. برای ما این جور مسائل خیلی مهم بود و خیلی سعی کردیم که فیلم سا ز ها به این سمت و سو بروند. تلاش هایی را که نتیجه نگرفته اند، صلاح نیست بگوییم، مثلا این که به چه فیلم سازهایی پول دادیم و رفت و آن را هزینه کرد اما دست خالی برگشت و یا گفت من انگیزه ندارم و رها کرد. این موارد را نمی توانیم بگوییم که نسبتا هم زیاد بوده اند. اما به غیر از آن، تقریبا تمام فیلم هایی که در راستای پرداختن به موضوعات منطقه ای و جهانی بود با حمایت ما صورت گرفته است. این حمایت یا تام بوده یعنی صفر تا صد پروژه حمایت شد و یا اینکه حمایت جانبی بود. مثلا درمورد فیلم" خاک و مرجان" ما حمایت ضمنی داشتیم. البته پول هم دادیم. قرار بود این فیلم ضد آمریکایی ساخته شود اما زبان فیلم الکن است و ما هم به فیلم ساز اعتراض کردیم و خواهش کردیم اگر می تواند کاری کند که این فیلم از الکنی در بیاید، اما در هر حال نتوانستند، یا آمادگی نداشتند و یا هر دلیل دیگر.
و یا در رابطه با لبنان و حوزه ی مقاومت، ما از دو سه تا فیلم حمایت تام کردیم، هم اکنون یک فیلم ساختیم در رابطه با مسائل تکفیری ها در منطقه که بسیار جدید و به روز است. این فیلم نویسنده و کارگردان شناخت شده ای دارد اما در این فیلم نگاه فیلم ساز به این عرصه به نظر من نگاهِ تا حدی مشکل دار و غیر قابل قبول بود. آن چنان که حتی دوستان ما در لبنان و حزب الله هم مخالف این نگاه بودند. در این زمینه با فیلم ساز بسیار صحبت و مشاوره شد که این نگاه را از او بگیریم و به فیلم جهت صحیحی دهیم.


نمیخواهم به همه این موارد اشاره کنم، همه آنها موجود است و می توانید پیدایش کنید، اما مساله ام این هست که شما نمی توانید مدیریت این دوره را به این متهم کنید که دغدغه ای برای این موضوع نداشته است. ما به شدت دنبال آن بودیم و تا جایی که امکان داشت تمام تلاشمان را کردیم، اما نهایتا به این نتیجه ای رسیدیم که می بینید و البته نتیجه بدی هم نیست، اما باید توجه شود که واقعا همه چیز در اختیار ما نبود. ما حداقل کار این بخش یعنی دغدغه داشتن را داشتیم و کسی نمی تواند ما را متهم کند به نداشتن دغدغه و کار نکردن.