چرا دیگر کسی از آمریکا نمیترسد؟
انتقادات گسترده از سیاست های آمریکا در مجمع عمومی سازمان ملل نشان داد که آمریکا پس از عقب نشینی در سوریه، دیگر نمی تواند کشوری را بترساند.
به گزارش پارس به نقل از شبکه العالم، در سال ۱۹۹۱ آمریکا بر این گمان بود که خلاصی یافتن از رقیب در عرصه بین الملل، باعث کاهش بودجه نظامی این کشور و به تبع آن شکوفا شدن اقتصادش خواهد شد. به همین سبب جورج بوش پدر، پس از عملیات توفان صحرا فورا شمار نیروها و تشکیلات نظامی خود را کاهش داد. بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق آمریکا نیز این شیوه را پی گرفت و بودجه نظامی آمریکا را محدودتر کرد. اما بازگشت جمهوری خواهان به کنگره در سال ۱۹۹۵ به بازنگری در مساله بودجه جنگی آمریکا انجامید و با این که آمریکا دیگر دشمنی برای جنگیدن نداشت، به افزایش تسلیحات خود روی آورد؛ تا این که نومحافظه کاران زمینه را برای حمله آمریکا به تمام جهان به منظور پایه گذاری نخستین امپراتوری جهانی فراهم کردند.
حملات ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱، فرصتی مناسب برای جورج بوش پسر بود که از آن برای حمله به افغانستان و عراق استفاده کند تا پس از آن نوبت به سوریه، لیبی، سومالی و سودان برسد و آمریکا برنامه خود را با حمله به ایران و پس از آن به چین به پایان برساند.
کار بوش پسر تا حدی بالا گرفت که بودجه جنگ در زمان او به ۴۰ درصد از بودجه نظامی بین المللی رسید. اما باید به این ولخرجی ها پایان داده می شد؛ بحران اقتصادی، واشنگتن را به محدود کردن هزینه های نظامی خود واداشت. وزیر دفاع آمریکا پنج واحد نظامی نیروی زمینی ارتش را منحل کرد و هزینه های تحقیقاتی چندین برنامه نظامی را لغو کرد. اما این عقب نشینی شدید، آغاز خللی بود که تمام نظام آمریکا را دچار مشکل کرد.
در حال حاضر روشن است که آمریکا، با وجود برتری نظامی بر ۲۰ کشور بزرگ جهان که از میان آن ها می توان به روسیه و چین هم اشاره کرد، دیگر قادر به برپا کردن جنگ های کلاسیک گسترده نیست.
به همین دلیل آمریکا به محض استقرار ناوهای جنگی روسی در دریای مدیترانه، از حمله به سوریه منصرف و ناچار شد ناوهای خود را در دریای سرخ مستقر کند تا بتواند موشک های تام هاک خود را از آن جا شلیک کند. اما برای شلیک این موشک ها هم ناچار به استفاده از حریم هوایی عربستان و اردن بود.
در این میان سوریه و هم پیمانانش هم اشاره ای تلویحی به آمادگی برای درگیر شدن در جنگی کردند که می توانست آمریکا را غرق کند.
در آن زمان ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در مقاله ای نیویورک تایمز در خصوص آنچه" عزم و اراده استفاده از قدرت وحشیانه در سیاست خارجی" توصیف شده، زبان به نصیحت مقامات واشنگتن گشود. وی برابری از نظر آمریکایی ها را توهینی به انسان ها دانست و گفت: سیاست های آمریکا نتیجه ای جز فاجعه در بر نخواهد داشت. این مقاله خشم سیاستمداران آمریکایی را برانگیخت.
باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا پاسخ پوتین را در سخنرانی خود در سازمان ملل داد و گفت: " هیچ کشوری در جهان، اعم از روسیه وجود ندارد که آرزو داشته باشد، باری که آمریکا به دوش می کشد را بر دوش داشته باشد، آمریکا نقش کلانتر جهان را در رعایت برابری بین انسان ها ایفا کرده است" . اما پاسخ اوباما کافی نبود.
وقتی دیلما روسف رئیس جمهور برزیل از آمریکا خواست برای جاسوسی از همه کشورهای جهان، عذرخواهی کند، ناگهان تمام حضار برای او دست زدند و این واکنش، شکوه سخنرانی اوباما را فروریخت. پس از آن نیز، رئیس جمهور سوییس سیاست قدرت طلبی آمریکا را محکوم کرد. در این میان اوا مورالس رئیس جمهور بولیوی پا را از این نیز فراتر گذاشت و محاکمه رئیس جمهور آمریکا را در دادگاه بین المللی به اتهام ارتکاب جنایت ضد بشریت خواستار شد. پس از آن تامیسلاو نیکولیک رئیس جمهور صربستان دادگاه های بین المللی را به دلیل اینکه تنها دشمنان آمریکا را محاکمه می کند، تئاتری مسخره و مضحک خواند.
و به این ترتیب، به جای این که طبق معمول شاهد انتقاد از کشورهای مخالف امپریالیسم باشیم، در نیویورک شاهد انقلابی فراگیر بودیم که حتی دوستان سنتی آمریکا را نیز با خود همراه کرده است.
در طول تاریخ، هیچ قدرت جهانی به اندازه حال حاضر آمریکا، آماج انتقادات نبوده است و این انتقادات نشان می دهد که آمریکا پس از عقب نشینی خفت باری که در برابر سوریه داشت، دیگر قادر نیست کشوری را بترساند.
ارسال نظر