به گزارش پ ارس به نقل از فارس، پایگاه خبری « مرده الجزیره» در مقاله ای تحت عنوان « عربستان سعودی در لبنان» به قلم « طلال سلمان» تلاش می کند تا در پس بیم و نگرانی های حاکم بر کشور لبنان از نبود دولتی قدرتمند و برقراری تفاهم میان جریان ها و گروه های فعال در عرصه سیاسی این کشور به بررسی مهمترین عامل خارجی تاثیر گذار در این عرصه بپردازد.

طلال سلمان در این باره می نویسد: این روزها مردم لبنان در فضایی از نگرانی و ترس به سر می برند، بدون دولتی قدرتمند و در پایین ترین از حد تفاهم میان جریان های سیاسی تا بتواند کشور را از فروپاشی سیاسی و امنیتی نجات دهد و آن را از غرق شدن در درگیری هایی که بار دیگر و از نو به ویژه پس از حوادث جاری پس از ۳۰ ژوئن در مصر از سر گرفته شده، نجات دهد.

نگاهی به اوضاع جاری در لبنان موجب شده تا بسیاری اینگونه برداشت کنند که خطر بیش از پیش به لبنان نزدیک شده است: تشدید درگیری های جاری در سوریه و سرایت آن به برخی از مناطق لبنان و تاثیر انکار ناپذیر این بحران بر عرصه های سیاسی، امنیتی، مذهبی و طایفه ای لبنان، این کشور را در وضعیتی خطیر و مستعد برای فروپاشی سریع و پی درپی قرار داده که امنیت آن را به شدت تهدید می کند.

تحرکات و روابط عربی، منطقه ای و بین المللی، هر کدام به نوعی حکایت از پیشبرد اقدام یا توطئه ای است که به نظر می رسد، در منطقه آغاز شده و قصد دارد همه امور را دگرگون یا موضوعی را حذف کند و یا بر آن بیافزاید.

در بررسی نقشه ائتلاف ها و دشمنی هایی که میان جریان های درگیر وجود دارد، به نظر می رسد، سیاستی دنبال می شود که بیش از هر چیز سوق دادن منطقه به درگیری های طایفه ای و مذهبی را دنبال می کند و این گونه اختلافات را هدف قرار داده است. بارزترین این تحرکات خروج عربستان سعودی از مواضع سنتی خود یعنی « فعالیت در پشت پرده» و « سکوت کامل» در برابر حوادث جاری در منطقه و ورود آن به عرصه عربی و منطقه ای به ویژه در حوادث جاری در لبنان است، به گونه ای که این کشور تلاش می کند، لبنان را به عرصه برخورد خود با « ایران» تبدیل کند.

این دقیقا همان رویکردی بود که عربستان سعودی از ۳۰ ژوئن گذشته آن را در « مصر» دنبال کرد و با همین رویکرد در حال مبارزه و رویارویی با نظام در سوریه به شکل حمایت مالی و نظامی از گروه های مسلح در این کشور است تا آنجا که حتی از در اختیار گذاشتن سلاح های سنگین و سامانه های موشکی ضد هوایی به این گروه های تروریستی دریغ نکرده است و در همان زمان که دست بیعت به سوی سلفی های جهادی همچون « شمر العاصی العویجان» از اهالی « الحسکه» دراز می کند تا به بحران سوریه بیش از پیش دامن بزند، در همان حال از عراق نیز غافل نمی ماند و نیم نگاهی نیز به تکفیری های این کشور و حمایت از آنها دارد که دولت شیعی این کشور پس از خروج نظامیان آمریکایی از این کشور را خطری بزرگ برای خود می بیند و عراق را برای خود از دست رفته می بیند.

در لبنان، عربستان سعودی بر خلاف اصول سنتی خود که همواره « سکوت سفید» در برابر حوادث جاری در این کشور را شامل می شد، قدم به صحنه سیاسی و امنیتی این کشور گذاشت و نامزد خود را برای تشکیل دولت جدید این کشور مطرح کرد، به عبارت دیگر عربستان به این طریق تلاش دارد، ائتلاف سیاسی جدیدی در این کشور تشکیل دهد و با سوار شدن بر امواج بحران ها و تنش های سیاسی حاکم بر لبنان اهداف مورد نظر خود را محقق کند.

اما عربستان سعودی چه اهدافی را در لبنان دنبال می کند و این اهداف تا چه اندازه برای این کشور اهمیت دارند که موجب می شود، ریاض سیاست های گذشته خود را هم زیر پا بگذارد.

هدف نخست عربستان سعودی در لبنان را باید در خارج کردن حزب الله از احزاب و جریان های تشکیل دهنده دولت درحال تشکیل در این کشور ملاحظه کرد. بهانه این امر نیز برای سعودی ها مهیا است: دخالت حزب الله در بحران سوریه و حضور رزمندگان آن در کنار ارتش سوریه که همه از نتیجه این امر یعنی « آزادی القصیر» آگاه هستند که باعث شد، تمام موازنه های قدرت نه تنها در سوریه، بلکه در سراسر منطقه عربی تغییر کرده و متحول شود و این موضوعی است که بیش از همه نگرانی سعودی ها را بر می انگیزد، چون اگر غیر از این بود هیچ گاه پس از شکست گروه های مسلح در القصیر « سعود الفیصل» ، وزیر امور خارجه عربستان سعودی تاکید نمی کرد که ریاض متعهد شده، مخالفان اسد را با سلاح های سنگین از جمله موشک مجهز کند.

مواضع متغیر و تحولات داخلی عربستان سعودی نشان می دهد که چارچوب تعاملات این کشور با حوادث منطقه ای و عربی به کلی تغییر کرده است. نمونه این تغییر موضع ریاض را می توان در قبال حوادث ۳۰ ژوئن مصر و پس از آن ملاحظه کرد که بی محابا به تایید علنی و آشکار از کودتای ارتش در این کشور و براندازی « محمد مرسی» از قدرت در این کشور پرداخت و اعلام کرد که با سرنگونی جماعت اخوان المسلمین از حکومت در این کشور ریاض آماده است به جای دوحه نیازهای مالی قاهره را برآورده کند. اهمیت رویدادهای جاری در مصر برای عربستان به اندازه ای بود که « عبدالله بن عبدالعزیز» ، پادشاه عربستان سعودی سفر خود به مغرب را قطع کرد و فورا به ریاض بازگشت تا به شخصه بر روند امور و حوادث جاری و تصمیم گیری ها نظارت داشته باشد و دستورات لازم در این خصوص را به طرف های ذیربط بدهد.

در لبنان عربستان تلاش دارد، روند امور در این کشور را به سمتی سوق دهد که در صورت تشکیل هرگونه دولتی در این کشور « حزب الله» در آن مشارکت و حضوری نداشته باشد. برکناری شاهزاده « خالد بن سلطان» از سمت ریاست دستگاه اطلاعات و امنیت عربستان سعودی و سپردن این منصب به برادر ناتنی اش « شاهزاده بندر بن سلطان» ، معروف به اتخاذ تصمیم های حیاتی در عرصه بین الملل عربستان سعودی از جمله پرونده لبنان در همین راستا صورت گرفت. این یک تغییر ساده نبود، بلکه تلاشی از سوی عربستان برای تغییر معادلات منطقه ای با هدف احیای مجدد قدرت عربستان سعودی از یک سو و تاثیرگذاری بر متغیرهای منطقه ای از سوی دیگر و مهمتر از همه تمرد و سرکشی علیه « سنن و عادات خانوادگی» بود. بازتاب این تغییر و تحولات در بحران دولت لبنان نمود پیدا کرد، یعنی سقوط دولت « نجیب میقاتی» و انتخاب غیر منتظره و پیش بینی نشده « تمام سلام» برای سمت نخست وزیری به جای او بود که دستور آن از خارج داده شده بود و « ولید جنبلاط» اولین بشارت دهنده این انتخاب بود.

در این چارچوب تغییرات و تحولات جاری در کشور قطر نیز قابل تامل است که یک باره « شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی» تصمیم گرفت، قدرت را به پسرش « شیخ تمیم بن حمد آل ثانی» ، فرزند چهارم خود منتقل کند و راضی شود، عرصه عربی و منطقه ای را با موجی از شایعات درباره آینده کشور قطر رها کند.

اما بار دیگر به عرصه لبنان باز می گردیم تا مشاهده کنیم، در توافقی خارج از همه انتظارات تصمیم خلاص شدن از « شیخ احمد الاسیر» گرفته شود که در برخی از مناطق صیدا فعالیت می کرد. این تصمیم با هزینه های گزاف به اجرا گذاشته می شود، چون دستگیری الاسیر که به قدرتی در صیدا تبدیل شده بود، به قدرتی بالاتر از ارتش لبنان نیاز داشت.

ناگهان موجی از لبنانی ها به خیابان ها می ریزند و خواهان الاسیری می شوند که گفته می شد، به سوریه و هواداران خود فرار کرده است. اما در میان افرادی یافت شدند که تلاش کردند، جای الاسیر را بگیرند و چنان با عزم اراده این ادعای خود را بیان می کردند که گویی پشت آنها به جایی گرم است. به این ترتیب شاهد آغاز تحرکاتی در جنوب و شمال لبنان و به ویژه منطقه « بقاع» شدیم که شعارهای مذهبی و حتی فراتر از آنچه شیخ الاسیر سر می داد، سر می دادند.

در این میان عدم برگزاری نشست های پارلمان و عدم حضور برخی جناح ها در جلسات آن بر وجود توافق پنهانی و در خفا جهت عدم دستیابی به توافق برسر برخی از بحران های سیاسی و اجتماعی کشور و یافتن راه حلی برای آنها تاکید می کرد و در تمام طول این مدت آنچه بیش از همه جلب توجه می کرد، عدم اظهار نظر صریح از سوی سفیر عربستان سعودی در بیروت درباره حزب الله لبنان و مواضع اتخاذ شده از سوی این حزب بود. در حالی که در خفا سفیر عربستان در بیروت تلاش بسیاری به کار برد تا « میشل عون» رئیس جریان آزاد ملی را از حزب الله جدا کند و در مقابل آن وعده محفوظ بودن حق وی در حکومت جدید را به او داد.

آنچه در لبنان می گذشت، بیش از هر چیز به ذهن این گونه القا می کرد که زمینه « انقلابی سیاسی» در این کشور درحال تدارک و ریخته شدن بود، امری که در گذشته چندان قابل ملاحظه نبود، اما امروزه آشکارا در لبنان می شد، آن را به عینه دید.

اما چنین انقلابی در لبنان در کجا به نقطه پایانی خود می رسید؟ سوالات بسیاری درباره بحران جاری در لبنان مطرح است، بحرانی که تعامل عربستان سعودی باعث پیچیدگی بیش از پیش آن می شود، به خصوص اینکه ریاض تلاش می کند، لبنان را به جبهه و خط اول گروه های مسلح در سوریه و مبارزه شان علیه نظام این کشور تبدیل کند.

ساده ترین و ابتدایی ترین سوالی که در این زمینه مطرح می شود این است که آیا در چنین فضایی امکان تشکیل حکومت جدید که بتواند در برابر بازتاب های بحران سوریه مقاومت و ایستادگی کند، وجود دارد؟

آیا عربستان سعودی می تواند نقشی که سوریه در لبنان از روی خواست و اراده یا وظیفه انجام می داد و همواره از آن به عنوان نقش سرپرستی نام می برد و لبنان نیز آن را پذیرفته بود، در این کشور بازی کند؟ در حالی که این کشور هر روز درگیر بحران جدیدی می شود که آخرین آن را چندی پیش در بمبگذاری تروریستی « بئرالعبد» در حومه جنوبی بیروت مشاهده کردیم.