حکم قصاص در بیان آیتالله مکارم شیرازی
آیا قصاص بر خلاف عقل و عواطف انسانى است
آیتالله مکارم شیرازی از مراجع تقلید میگوید: هدف از قصاص، حفظ حیات عمومى اجتماع و پیشگیرى از تکرار قتل و جنایات است و مسلما زندان نمىتواند در اینباره اثر قابل توجهى داشته باشد.
به گزارش پارس به نقل از فارس: یکی از سؤالات دینی که چالش های ویژه خود را دارد و لازم است بیش تر از پیش، تبیین و توضیح داده شود، مساله چرایی و فلسفه قصاص است.
آیت الله مکارم شیرازی از مراجع تقلید در تفسیر نمونه، ذیل آیه « وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْباب » (و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است، اى صاحبان خِرد) (بقره /۱۷۹) بیان خوبی دارد.
قصاص اسلامی، دریچه ای به سوی زندگی انسان ها
قرآن کریم می فرماید: اى خردمندان! قصاص براى شما مایه حیات و زندگى است، باشد که تقوا پیشه کنید « وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» .
این آیه که از ده کلمه ترکیب شده، و در نهایت فصاحت و بلاغت است آن چنان جالب است که به صورت یک شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته، و به خوبى نشان مى دهد که قصاص اسلامى به هیچ وجه جنبه انتقام جویى ندارد بلکه دریچه اى است به سوى حیات و زندگى انسان ها.
از یک سو ضامن حیات جامعه است، زیرا اگر حکم قصاص به هیچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنیت مى کردند جان مردم بى گناه به خطر مى افتاد همانگونه که در کشورهایى که حکم قصاص به کلى لغو شده آمار قتل و جنایت به سرعت بالا رفته است.
و از سوى دیگر مایه حیات قاتل است چرا که او را از فکر آدم کشى تا حد زیادى باز مى دارد و کنترل مى کند.
و از سوى سوم به خاطر لزوم تساوى و برابرى جلو قتل هاى پى در پى را مى گیرد و به سنت هاى جاهلى که گاه یک قتل مایه چند قتل و آن نیز به نوبه خود مایه قتل هاى بیشترى مى شد پایان مى دهد، و از این راه نیز مایه حیات جامعه است.
و با توجه به اینکه حکم قصاص مشروط به عدم عفو است، دریچه دیگرى به حیات و زندگى گشوده مى شود.
جمله « لعلکم تتقون» که هشدارى است براى پرهیز از هر گونه تعدى و تجاوز، این حکم حکیمانه اسلامى را تکمیل تر مى کند.
قصاص و عفو یک مجموعه عادلانه
اسلام که در هر مورد مسائل را با واقع بینى و بررسى همه جانبه دنبال مى کند، در مساله خون بى گناهان نیز حق مطلب را دور از هر گونه تندروى و کندروى بیان داشته است، نه همچون آئین تحریف شده یهود فقط تکیه بر قصاص مى کند و نه مانند مسیحیت کنونى فقط راه عفو یا دیه را به پیروان خود توصیه مى نماید، چرا که دومى مایه جرئت است و اولى عامل خشونت و انتقام جویى.
فرض کنید قاتل و مقتول با هم برادر و یا سابقه دوستى و پیوند اجتماعى داشته باشند، در اینصورت اجبار کردن به قصاص، داغ تازه اى بر اولیاى مقتول مى گذارد، و مخصوصا در مورد افرادى که سرشار از عواطف انسانى باشند اجبار کردن بر قصاص خود زجر و شکنجه دیگرى براى آنها محسوب مى شود، در حالى که محدود ساختن حکم به روش عفو و دیه نیز افراد جنایتکار را جرى تر مى کند.
لذا حکم اصلى را قصاص قرار داده، و براى تعدیل آن حکم، عفو را در کنار این حکم ذکر کرده است.
به عبارت روشن تر، اولیاء مقتول حق دارند در برابر قاتل یکى از سه حکم را اجراء کنند:
۱- قصاص کردن.
۲- عفو کردن بدون گرفتن دیه.
۳- عفو کردن با دیه (البته در این صورت موافقت قاتل نیز شرط است) .
آیا قصاص بر خلاف عقل و عواطف انسانى است؟
گروهى که بدون تامل، بعضى از مسائل جزائى اسلام را مورد انتقاد قرار داده اند به خصوص درباره مساله قصاص سر و صدا راه انداخته مى گویند:
۱- جنایتى که قاتل مرتکب شده بیش از این نیست که انسانى را از بین برده است، ولى شما به هنگام قصاص همین عمل را تکرار مى کنید!
۲- قصاص جز انتقام جویى و قساوت نیست، این صفت ناپسند را باید با تربیت صحیح از میان مردم برداشت، در حالى که طرفداران قصاص هر روز به این صفت ناپسند انتقام جویى روح تازه اى مى دمند!
۳- آدم کشى گناهى نیست که از اشخاص عادى یا سالم سر زند، حتما قاتل از نظر روانى مبتلا به بیمارى است، و باید معالجه شود، و قصاص دواى چنین بیمارانى نمى تواند باشد.
۴- مسائلى که مربوط به نظام اجتماعى است باید دوش به دوش اجتماع رشد کند، بنا بر این قانونى که در هزار و چهارصد سال پیش از این پیاده مى شده نباید در اجتماع امروز عملى شود!
۵- آیا بهتر نیست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى کنیم و با کار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائیم با این عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ مى ماند، و هم از وجود آنها حتى المقدور استفاده مى شود.
پاسخ به اعتراضات
دقت در آیات قصاص در قرآن مجید جواب این اشکالات را روشن مى سازد. « وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ» . اى خردمندان! قصاص براى شما مایه حیات و زندگى است.
زیرا از بین بردن افراد مزاحم و خطرناک گاه بهترین وسیله براى رشد و تکامل اجتماع است، و چون در اینگونه موارد مساله قصاص ضامن حیات و ادامه بقا مى باشد شاید از این رو قصاص به عنوان غریزه در نهاد انسان گذارده شده است.
نظام طب، کشاورزى، دامدارى همه و همه روى این اصل عقلى (حذف موجود خطرناک و مزاحم) بنا شده زیرا مى بینیم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مى کنند، و یا به خاطر نمو گیاه شاخه هاى مضر و مزاحم را مى برند، کسانى که کشتن قاتل را فقدان فرد دیگرى مى دانند تنها دید انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگیرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربیت سایر افراد دارد در گفتار خود تجدید نظر مى کنند، از بین بردن این افراد خونریز در اجتماع همانند قطع کردن و از بین بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است که به حکم عقل باید آن را قطع کرد، و ناگفته پیدا است که تا کنون هیچکس به قطع شاخه ها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نکرده است، این در مورد ایراد اول.
در مورد ایراد دوم باید توجه داشت که اصولا تشریع قصاص هیچگونه ارتباطى با مساله انتقام جویى ندارد، زیرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر یک مساله شخصى است، در حالى که قصاص به منظور پیشگیرى از تکرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالتخواهى و حمایت از سایر افراد بى گناه مى باشد.
در مورد ایراد سوم که قاتل حتما مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممکن نیست چنین جنایتى سر بزند، باید گفت: در بعضى موارد این سخن صحیح است و اسلام هم در چنین صورت هایى براى قاتل دیوانه یا مثل آن، حکم قصاص نیاورده است، اما نمى توان مریض بودن قاتل را به عنوان یک قانون و راه عذر عرضه داشت، زیرا فسادى که این طرح به بار مى آورد و جراتى که به جنایتکاران اجتماع مى دهد براى هیچکس قابل تردید نیست، و اگر استدلال در مورد قاتل صحیح باشد در مورد تمام متجاوزان و کسانى که به حقوق دیگران تعدى مى کنند نیز باید صحیح باشد، زیرا آدمى که داراى سلامت کامل عقل است هرگز به دیگران تجاوز نمى کند، و به این ترتیب تمام قوانین جزائى را باید از میان برداشت، و همه متعدیان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بیمارستان هاى روانى روانه کرد.
اما اینکه: رشد اجتماع قانون قصاص را نمى پذیرد و قصاص تنها در اجتماعات قدیم نقشى داشته اما الان قصاص را حکمى خلاف و جدان مى دانند که باید حذف شود پاسخ آن یک جمله است و آن اینکه:
ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناک جنایات در دنیاى امروز و آمار کشتارهاى میدان هاى نبرد و غیر آن ادعاى بى ارزشى است، و به خیالبافى شبیه تر است، و به فرض که چنین دنیایى به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در کنار قصاص گذارده و هرگز قصاص را راه منحصر معرفى نکرده است، مسلما در چنان محیطى خود مردم ترجیح خواهند داد که قاتل را عفو کنند، اما در دنیاى کنونى که جنایاتش تحت لفافه هاى گوناگون قطعا از گذشته بیشتر و وحشیانه تر است حذف این قانون جز اینکه دامنه جنایات را گسترش دهد اثرى ندارد.
و در مورد ایراد پنجم باید توجه داشت که هدف از قصاص همانطور که قرآن تصریح مى کند حفظ حیات عمومى اجتماع و پیشگیرى از تکرار قتل و جنایات است، مسلما زندان نمى تواند اثر قابل توجهى داشته باشد (آنهم زندان هاى کنونى که وضع آن از بسیارى از منازل جنایتکاران بهتر است) و به همین دلیل در کشورهایى که حکم اعدام لغو شده در مدت کوتاهى آمار قتل و جنایت فزونى گرفته، به خصوص اگر حکم زندانى افراد- طبق معمول- در معرض بخشودگى باشد که در اینصورت جنایتکاران با فکرى آسوده تر و خیالى راحت تر دست به جنایت مى زنند.
آیا خون مرد رنگین تر از زن است؟
ممکن است بعضى ایراد کنند که در آیات قصاص دستور داده شده که نباید مرد به خاطر قتل زن مورد قصاص قرار گیرد، مگر خون مرد از خون زن رنگین تر است؟
چرا مرد جنایتکار بخاطر کشتن زن و ریختن خون ناحق از انسانهایى که بیش از نصف جمعیت روى زمین را تشکیل مى دهند قصاص نشود؟ !
در پاسخ باید گفت: مفهوم آیه این نیست که مرد نباید در برابر زن قصاص شود بلکه همانطور که در فقه اسلام مشروحا بیان شده اولیاى زن مقتولى مى توانند مرد جنایتکار را به قصاص برسانند به شرط آنکه نصف مبلغ دیه را بپردازند.
به عبارت دیگر: منظور از عدم قصاص مرد در برابر قتل زن، قصاص بدون قید و شرط است ولى با پرداخت نصف دیه، کشتن او جایز است.
و لازم به توضیح نیست که پرداخت مبلغ مزبور براى اجراى قصاص نه به خاطر این است که زن از مرتبه انسانیت دورتر است و یا خون او کمرنگ تر از خون مرد است، این توهمى است کاملا بی جا و غیر منطقى که شاید لفظ و تعبیر « خون بها» ریشه این توهم شده است. پرداخت نصف دیه تنها به خاطر جبران خسارتى است که از قصاص گرفتن از مرد متوجه خانواده او مى شود (دقت کنید) .
توضیح اینکه: مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مى شوند و با فعالیت هاى اقتصادى خود چرخ زندگى خانواده را به گردش در مى آورند، بنا بر این تفاوت میان از بین رفتن مرد و زن از نظر اقتصادى و جنبه هاى مالى بر کسى پوشیده نیست که اگر این تفاوت مراعات نشود خسارت بى دلیلى به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بى گناه او وارد مى شود، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد رعایت حقوق همه افراد را کرده و از این خلاء اقتصادى و ضربه نابخشودنى، که به یک خانواده مى خورد جلوگیرى نموده است اسلام هرگز اجازه نمى دهد که به بهانه لفظ تساوى، حقوق افراد دیگرى مانند همسر و فرزندان شخصى که مورد قصاص قرار گرفته پایمال گردد.
البته ممکن است زنانى براى خانواده خود، نان آورتر از مردان باشند، ولى مى دانیم احکام و قوانین بر محور افراد دور نمى زند بلکه کل مردان را با کل زنان باید سنجی. (دقت کنید)
تشویق به عفو و گذشت به جای قصاص
قرآن رشته برادرى را میان مسلمانان به قدرى مستحکم مى داند که حتى بعد از ریختن خون ناحق باز برقرار است، لذا براى تحریک عواطف اولیاى مقتول آنها را برادران قاتل معرفى مى کند و آنان را با تعبیر (اخیه) به عفو و مدارا تشویق مى کند، و این عجیب و جالب است.
البته این در مورد کسانى است که بر اثر هیجان احساسات و خشم و مانند آن دست به چنین گناه عظیمى زده اند و از کار خود نیز پشیمانند، اما جنایتکارانى که به جنایت خود افتخار مى کنند و از آن ندامت و پشیمانى ندارند نه شایسته نام برادرند و نه مستحق عفو و گذشت!
ارسال نظر