یحیی سنوار، فرمانده بزرگ حماس هم رفت. او که به ادعای بسیاری، از طراحان اصلی عملیات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بود. عملیاتی که تاریخ مبارزات مردم فلسطین را به قبل و بعد ۷ اکتبر تقسیم نمود و مبداء تحولی بزرگ و آغازی بر پایان راه رژیم صهیونیستی گردید.
در میانه مسیر یک سال گذشته و در زمانی که ساختمان‌های محلات غزه یکی پس از دیگری فرو می‌ریخت و رسانه‌ها تصویر هزاران زن و کودک و پیر و جوان قتل عام شده را نشان می‌دادند یا آن روز که هنیه و بعد سید حسن نصرالله به دست رژیم، ترور گردیدند، برخی دست به قلم بردند و تحلیل نمودند که «۷ اکتبر ضرورتی نداشت، آورده‌ای هم نداشت، یک اقدام بدون برنامه بود، آمران و عاملان آن پسا طوفان‌الاقصی را پیش‌بینی نکرده بودند

و …» و در این میان عده‌ای نظریه نفوذ اسرائیل در بدنه حماس و طراحی ۷ اکتبر توسط نفوذی‌های صهیونیست را مطرح نمودند و جمعی دیگر نیز پا را فراتر گذاشته و انگشت اتهام به سوی فرمانده بزرگ حماس که سال‌ها در زندان‌های رژیم جعلی سر کرده بودند، یحیی سنوار، دراز کردند …
اکنون یحیی نیست! او رفت! نه در هتل امن دوحه قطر یا در نقاط امن فلسطین و لبنان! بلکه با لباس رزم و در حال جنگ! پس فرضیه دوم با خون شهید یحیی سنوار باطل می‌شود.
اما سؤال اول باقی است؛ آیا عملیات طوفان‌الاقصی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ ضرورتی داشت؟ آیا آورده‌ای برای فلسطین داشت؟
ابتدا پاسخ نهایی؛ بله قطعا!
طوفان‌الاقصی باید در اکتبر ۲۰۲۳ انجام می‌شد و شاید نوامبر یا دسامبر دیر بود! خیلی دیر!

چرا؟
به ده‌ها دلیل‌!
محاصره ۱۶ ساله غزه و اوضاع نابسامان مردم در این باریکه، شهادت و ترور آرام افسران و رهبران حماس توسط رژیم صهیونیستی، اصرار و اقدام رژیم برای یهودی‌سازی کرانه باختری با اسکان بیش از ۲ میلیون یهودی و زیر پا نهادن قرارداد اسلو، جسارت و هتک حرمت بیت‌المقدس و ممانعت از ورود مسلمانان و نشر شایعاتی در خصوص حماس مبنی بر فاصله گرفتن حماس از مبارزه با اسرائیل و تمرکز صرف بر اقدامات دیپلماتیک از جمله دلایلی بود که می‌توان برای ضرورت عملیات طوفان‌الاقصی برشمرد.
اما مهم‌تر و حیاتی‌تر از همه اینها چیز دیگری بود. همان دلیلی که نخست‌وزیر صهیونیستی در صحن سازمان ملل از آن پرده برداشت.
آن چه بود؟

رژیم صهیونیستی که عادی‌سازی روابط با کشورهای اسلامی و بویژه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس را در دستور خود قرار داده بود، طی رایزنی‌های متعدد و اقدامات دیپلماتیک به دنبال عادی‌سازی روابط با عربستان سعودی، گشایش سفارتخانه در دو کشور و در نهایت انعقاد قرارداد مهم کریدور بار و کالا و انرژی آسیا – اروپا بود. تفاهم‌نامه‌ای که با به سرانجام رسیدن آن، مسیری هموار و امن و کم‌هزینه برای ارتباطات تجاری آسیا و اروپا باز می‌شد و بندر اقتصادی حیفا به عنوان قلب این کریدور، به بزرگترین بندر تجاری دنیا تبدیل می‌گردید. کریدوری که از اقیانوس هند شروع و با گذر از یمن، عربستان، کویت، اردن و در نهایت فلسطین اشغالی، اصلی‌ترین شاهراه ارتباطی غرب و شرق می‌شد.

این کریدور در کنار منافع سرشار اقتصادی برای رژیم صهیونیستی به دو جهت بقای این رژیم را تضمین می‌نمود؛ اول آنکه منافع بسیاری از کشورها به رژیم صهیونیستی گره می‌خورد و هرگونه تعدی به این رژیم یا بی‌ثباتی آن، ضربه به اقتصاد کشورهای زیادی در اروپا و آسیا می‌بود. درست شبیه امنیت خلیج فارس که هرگونه خدشه‌ای در آن منافع کشورهای بسیاری را دچار مشکل می‌سازد. همین امر باعث می‌شود که عملا نه‌تنها امکان ضربه به این رژیم به‌قدر محسوسی از بین خواهد رفت بلکه کشورهای زیادی به عنوان مدافع این رژیم به حمایت از وی برمی‌خیزند و این یعنی ایجاد اجماع بین دولت های آسیایی و اروپایی برای حفاظت از منافع رژیم صهیونیستی. دوم آنکه با عادی‌سازی روابط و ایجاد تعاملات گسترده اقتصادی با کشورهای آسیایی و اروپایی، مسئله اشغال قدس و فلسطین از اولویت کشورها کنار رفته و عملا مسئله قدس به فراموشی سپرده شده و این یک شرایط امنی را برای ادامه یهودی‌سازی فلسطین و حذف کامل فلسطینیان از نوار غزه و کرانه باختری و خلع سلاح حماس فراهم می‌سازد.
ضمن آنکه قطعا قوی شدن رژیم صهیونیستی از منظر اقتصادی و تبدیل آن به کریدور استراتژیک شرقی غربی عملا اضمحلال این رژیم را اگر به رویا تبدیل نکند لااقل دشوار می‌سازد.

نتانیاهو در سخنرانی خود در سازمان ملل به مراحل نهایی توافق خود با رهبران عربستان سعودی اشاره کرده و با عصبانیت عملیات ۷ اکتبر را مانع جدی بر سر این توافق معرفی می‌کند. وی می‌گوید:
در صورت عادی‌سازی روابط اسرائیل و اعراب، آسیا به اروپا متصل می‌شود. ولی اگر ایران پیروز شود از اقیانوس هند تا مدیترانه تحت کنترل آنها و متحدانشان قرار می‌گیرد که آب‌های بین‌المللی را بسته‌ و تجارت را مسدود کرده‌اند.
نتانیاهو در بخش دیگری از صحبتش می‌گوید: باید راهی که توافق ابراهیم ایجاد کرد ادامه دهیم، از جمله با توافق صلح تاریخی میان اسرائیل و عربستان سعودی. با مشاهده فوایدی که همین حالا این توافق داشته، می‌بینیم که میلیون‌ها اسرائیلی از آسمان عربستان به کشورهای حاشیه خلیج (فارس) رفته‌اند برای تجارت، گردشگری، سرمایه‌گذاری مشترک و صلح. این عادی‌سازی روابط اقتصادی دو طرف را تقویت می‌کند و برای منطقه مفید است. انرژی، هوش مصنوعی و‌ آب؛ در این حوزه‌ها می‌توانیم با عربستان همکاری کنیم. این یک آشتی تاریخی میان اسرائیل و کشورهای عرب، اسلام و یهودیت خواهد بود. به عنوان نخست‌وزیر اسرائیل تمام تلاشم را برای تحقق آن به کار می‌گیرم. نباید از این فرصت بگذریم.

رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های جمعه نصر و در بخش عربی با اشاره به برخی آثار و برکات عملیات طوفان‌الاقصی، به این نقشه رژیم صهیونیستی اشاره می‌نمایند‌. ایشان در این‌باره می‌گویند: تکیه آمریکا و همدستانش بر حفظ امنیت رژیم غاصب، پوششی برای سیاست مهلک تبدیل رژیم به ابزار آنان برای در اختیار گرفتن همه منابع این منطقه و استفاده از آن در درگیری‌های بزرگ جهانی است. سیاست آنان، تبدیل رژیم به دروازه صادرات انرژی از منطقه به جهان غرب و واردات کالا و فناوری از غرب به منطقه است و این یعنی تضمین موجودیت رژیم غاصب و وابستگی کل منطقه به آن. رفتار سفاکانه و بی‌محابای رژیم با مبارزان، ناشی از طمع به چنین وضعی است.

ایشان به همین دلیل اداء دِین به لبنان مجروح و خونین را وظیفه همه مسلمانها می‌دانند و تاکید می‌کنند که «حزب‌الله و سیّد شهید با دفاع از غزّه و جهاد برای مسجدالاقصی و ضربه به رژیم غاصب و ظالم، در راه خدمتی حیاتی به همه منطقه و همه دنیای اسلام گام برداشتند.»
ایشان به همین جهت عنوان می‌دارند که «این واقعیّت به ما تفهیم می‌کند که هر ضربه به رژیم از سوی هر کس و هر مجموعه، خدمت به کلّ منطقه و بلکه به کلّ انسانیّت است.»
بنابراین با جدیت می‌توان گفت عملیات طوفان‌الاقصی یک اقدام ضروری، راهبردی و به‌موقع و بهنگام بود و توانست نه‌تنها مسئله فلسطین را به مسئله اول دنیای بشریت تبدیل سازد بلکه تمام نقشه‌های چندین ساله صهیونیسم را نقش بر آب ساخت و آخرین ستون‌های بقای رژیم را فروریخت و یقینا خون بیش از ۴۰ هزار شهید غزه و ده‌ها سردار و فرمانده قهرمان مقاومت، خدمت به جهان بشریت و انسانیت بوده و عمر رژیم را کوتاه‌تر از همه پیش‌بینی‌ها نمود.