رضا سلیمانی پدر شهید «عبدالله سلیمانی» در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا در جوار مزار فرزند شهیدش، روایت کرد: صحبت کردن درباره فرزند شهیدم سخت است. اگر بخواهم از او بگویم نیاز به زمان دارد. عبدالله فرزند سوم من است. او سی‌ام خرداد ماه ۱۳۴۶ به دنیا آمد و تا دوم راهنمایی درس خواند. پسرم با آغاز جنگ دو مرتبه به جبهه رفت.

عبدالله در دومین مرحله از اعزامش که چهار ماه طول کشید؛ در عملیات «والفجر۸» در فاو به شهادت رسید. در هنگام شهادتش، محمد برادر بزرگش در سپاه حضور داشت و غلامرضا برادر دیگرش هم سرباز ژاندارمری بود. خدا روح پسرم را شاد کند او در آستانه ۱۸ سالگی به شهادت رسید. عبدالله عاشق شهادت بود.

خواب این پدر با شهادت پسر تعیبر شد

ما می‌دانستیم که شرایط مملکت به گونه‌ای است که نیاز دارد جوانان به جبهه بروند. آن زمان که جنگ شد ما در امام زاده حسن بودیم. و فرزندم با رزمندگان لشکر محمد رسول الله (ص) به جبهه رفت. یادم می‌آید۲۰۰ یا ۳۰۰ جوان جمع شدند و به منطقه رفتند. من خودم هم ارتشی بودم و در منطقه شلمچه در جبهه حضور داشتم. در مقطعی از جنگ ممکلت نیاز به رزمنده داشت و هر چهار مرد خانواده به جبهه می‌رفتیم.

خواب این پدر با شهادت پسر تعیبر شد

عبدالله به ما نامه می‌نوشت. ما تمام نامه‌ها را به بنیاد شهید داده‌ایم. در نامه‌هایش توصیه‌های متعددی داشت. او بیشتر به این اشاره می‌کرد که امام را تنها نگذارید و از انقلاب حمایت کنید. خدا روح همه شهدا را شاد کند. عکس حجله شهادت را خودش انداخت. او با دید باز رفت. عکس روی حجله‌اش را خودش انتخاب کرده بود.

خواب این پدر با شهادت پسر تعیبر شد

شبی که عبدالله شهید شد من در مأموریت بودم. خوابی دیدم و همان لحطه متوجه شدم که پسرم به شهادت رسیده است. صبح همان روز تعدادی از همرزمانم آمدند گفتند که برو خانه ظاهرا عبدالله مریض است. به دوستانم گفتم: «من حتی خواب دفن کردن پیکر فرزندم را هم دیدم می‌دانم که شهید شده است.»