از قلیان ۳۰ دلاری تا ایرانی های غریبه
هر مسافری که به مسکو می آید بدون تردید اولین چیزی که در خاطر وی می ماند گرانی وحشتناک این شهر است که مو را بر تن آدم سیخ می کند به خصوص جماعت ایرانی که دلار نایاب را با قیمت ۳۵۰۰ تومان از بازار آزاد چهارراه استانبول تهیه کرده باشد.
به گزارش پارس به نقل از فارس، جلال در سال ۱۳۴۳ به مسکو رفت. زمانی که هنوز قدر قدرت شوروی یک قطب جهان بود.
جنگ سرد حکایت داغ زمانه بود و مسکو قبله سوسیالیست های شرق و غرب، اما حالا نه دیگر مسکو قبله سابق است و نه روسیه سرزمین سوسیالیست ها. ما هم چند تا جوجه خبرنگار، نسبت به قلم و تجربه جلال هستیم که در قرن بیستم سرکی به قطب سابق بلوک شرق کشیده ایم نه به بهانه کنفرانس مردم شناسی که به بهانه گردهمایی سران کشورهای گازدار که می خواهند کارتلی برای حفظ منافع خود تشکیل دهند و البته رئیس جمهور ایران نیز میهمان این اجلاس اقتصادی است.
آنچه پیش روی شماست، سفرنامه خبرنگار اعزامی خبرگزاری فارس همراه با هیئت ایرانی به مسکوست که بخش چهارم و پایانی آن را در زیر می خوانید:
*تاجیک و ایران مهاجران هم زبان ولی غریبه
بعد از پرواز رییس جمهور به سمت تهران و پایان رسمی سفر فرصتی فراهم می شود تا نگاهی دقیق تر به آنچه که مسکو می گویند، بیاندازیم. پرواز فردا بعد از ظهر است و شاید فرصت بیست و چهار ساعته برای دیدار از شهری به عظمت مسکو کافی نباشد، اما حداقل به یک بازدید سرسری می ارزد.
مسکو، تاجیک فراوان دارد و البته جماعت ایرانی را نیز می توان در آن تک و توک پیدا کرد. جماعت ایرانی در مسکو خیلی با هم نمی جوشند. مشکلی که خیلی از مهاجران ایرانی در کشورهای دیگر دارند. ایرانی ها اغلب دانشجو هستند و به روسیه به عنوان یک سکوی پرش به سایر کشورهای آمریکایی و اروپایی نگاه می کنند.
اما تاجیک ها متحد ترند و انجمن و اتحادشان قوی است. اغلبشان هم در رستورانها، مراکز فروش یا به عنوان راننده کامیون مشغول کارند و هنوز مانده است که بتوانند سطح کارشان را بالا ببرند.
قزاق ها و افغان ها هم سهم بعدی را در بین مهاجران خارجی برای فعالیت دارند و البته بند و بساط و تشکیلات خود را در شهر دارند. مهاجران اغلب در حاشیه شهر حضور دارند، مگر کسانی که پول آن ها از پارو بالا برود.
*نفتی که به مذاق روس ها ساخته است
خیابان های مسکو اغلب با ماشین های مدل بالا قرق شده اند و موتور سوارها که اغلب سی. سی انجین موتورهایشان زیر هزار نمی رود در شهرها حسابی جولان می دهند. ایرانی های قدیمی مسکو می گویند تا چند سال پیش خیابان های مسکو پر از خودروهای قدیمی روسی بود که اغلب نیز تولید داخل بودند.
اما حالا به برکت درآمد سرشار نفت، ماشین ها نو شده اند و روس ها اغلب بنز سوارند، خودرویی که به نظر می رسد مورد علاقه روس ها باشد.
اتوبوس ها هم نقش مهمی در رفت و آمد روس ها بر عهده دارند، گرچه آن ها به اندازه خودورها نوسازی نشده اند و باید مدت ها بگذرد تا نوبت به آن ها هم برسد.
*مترو یا موزه
متروی مسکو هم زبانزد خاص و عام است. از قدیمی ترین متروهای جهان که می شود گفت سومین متروی بزرگ از لحاظ تعداد ایستگاه ها است و البته هرکدام یک موزه هنری و تلاش شده است تا آثاری که در ایستگاه به نمایش درآمده است با نام ایستگاه هم خوانی داشته باشد.
شاید زیباترین ایستگاه، ایستگاه مرکزی مسکو در میدان سرخ باشد که بخش مهمی ازآن یادمان پیروزی های روسیه در جنگ جهانی دوم است.
*بلدوزر بی بلدوزر
شاید نکته ای که هر مسافر تازه ای را در مسکو به شوق بیاورد، معماری بی نظیر این شهر است که همانند اغلب کشورهای اروپایی تلاش شده است تا به شکل ابتدایی خود نگهداری شود.
بارها در مسیر حرکت می شد ساختمان های را دید که در دست بازسازی بودند، اما در آن ها خبری از خراب شدن سازه و نمای ساختمان نبود، بلکه تنها ساختمان از درون خالی می شد تا بعدها با یک سازه مقاوم تر جایگزین شود و البته نمای ساختمان همان نمای قدیمی می ماند.
در خود شهر خبری از ساختمان ها و آسمان خراش های چند طبقه نبود، اما می توانستیم سراغ ساختمان های بلند مسکونی را در حاشیه شهر و به خصوص در کنار بزرگراه ها گرفت. گرچه قیمت خانه در مسکو کمر شکن است و هزینه خرید هر متر خانه به حدود پنج هزار دلار می رسد که معادل قیمت خانه در بهترین نقطه تهران است.
*مسکو گران است!
هر مسافری که به مسکو می آید بدون تردید اولین چیزی که در خاطر وی می ماند گرانی وحشتناک این شهر است که مو را بر تن آدم سیخ می کند به خصوص جماعت ایرانی که دلار نایاب را با قیمت ۳۵۰۰ تومان از بازار آزاد چهارراه استانبول تهیه کرده باشد.
مسکو شهر گرانی است و آن را تنها می شود با مقایسه قیمت یک قلیان ساده که حداقل ۳۰ دلار آب می خورد درک کرد. البته مسکو جاهای ارزان تر هم دارد. اما سرک کشیدن به آن ها بدون بلد روسی خطرناک است.
*کجایی اسنودن؟
سفر خبرنگاران به مسکو هم یک روز بعد از سفر رئیس جمهور به پایان رسید. این بارهم پرواز خط هوایی امارات بود که ما را از فرودگاه واناکووا به سمت دبی می برد.
این بارخروجی ها خلوت است و دیگر نیازی به عبور از گیت دیپلمات ها نیست. سریع بارها را تحویل می دهیم و راهی سالن ترانزیت می شویم. خیلی دلم می خواهد که شاید در سالن ترانزیت « اسنودن» افشاگر آمریکایی را ببینم و همان جا یک مصاحبه خوب درباره گندی که هر روز به آمریکایی های می زند، بگیرم.
*ریه هایی برای دود تهران
بعد از چهار ساعت پرواز به دبی می رسیم و از آنجا به سمت تهران می رویم. در بین ایرانی هایی که از دوبی عازم تهرانند، شایعه ای دهن به دهن می چرخد که امارات ویزا گرفتن را سخت گرفته و پای اخراج در میان است.
هواپیما راس ساعت از دوبی بلند می شود و درفرودگاه امام خمینی تهران فرود می آید.
نسیم خنکی می وزد، نفس عمیقی می کشم تا ریه هایم به دودهای تهران عادت کند.
ارسال نظر