تو ،
شاید ، نشسته ای در کنار پنجره ای باز ...
و باز داغی فنجان چای ،
و لبخندی به ترانه ی باران ،
نسیمی خیس از خاطره ،
در لابه لای شاخه های ترک خورده ی
صنوبرهای منتظر ،
می رقصدو
من ،
شاید ، پاورچین در پشت پشته ای از فراموشی ...
و باز هم دوباره هیاهوی کوچه ای از
یک عصر خاکستری ...
(مهرداد).