مهربانو، شهرزاد است؟
خبرهایی از ساخت سریالی تاریخی و عاشقانه برای تلویزیون شنیده میشد تا اینکه تابستان 96 تصویربردای «از یادها رفته» در شهرک غزالی شروع شد و بازیگران مقابل دوربین بهرام بهرامیان قرار گرفتند. این سریال رمضان امسال روی آنتن رفت و حالا هر شب از شبکه یک سیما پخش میشود. با گذشتن چند قسمت از مجموعه از یادها رفته، حرف و حدیثهایی راجع به شباهت آن با سریال شهرزاد، ساخته حسن فتحی مطرح شد؛ سریالی که سال 94 به شبکه نمایش خانگی آمد و فصول بعدی آن هم سال 96 تا 97 پخش شد. حکم تشابه دادن به این دو مجموعه پیش از پایان یافتن یکی از آنها منصفانه به نظر نمیرسد، اما با توجه به مشخصههای بارز هر دو فیلمنامه مثل درگیریهای عاطفی که تا کنون برای مخاطب رو شده است، در ادامه نگاهی به شباهتها و تفاوتهای شخصیتها و رخدادهایی که میتوان آنها را مابهازای همدیگر در این دو مجموعه دانست، میاندازیم و واکنش تهیهکننده از یادها رفته را به این موضوع نقل میکنیم.
قصه «شهرزاد»، حکایت «از یادها رفته»
خلاصه سریال شهرزاد: شهرزاد سعادت، دانشجوی پزشکی و فرهاد دماوندی، دانشجوی رشته ادبیات و روزنامهنگار دل در گرو هم دارند اما بزرگ آقا، یکی از مردان صاحب ثروت و پرنفوذ شهر، دستور به ازدواج شهرزاد با دامادش قباد میدهد. خانواده شهرزاد و فرهاد که بهواسطه بزرگ آقا به نان و نوایی رسیده و پیشرفت کردهاند، خود را مدیون او میدانند و به همین دلیل باوجود مخالفت باطنی ناچار به پذیرش این امر میشوند و پس از این پذیرش کشمکشهای عاشقانه میان شخصیت قباد، شهرزاد و فرهاد آغاز میشود.
خلاصه سریال از یادها رفته: مهربانو، ندیمه فروغ است و با کمک مادر او (شکوهالسلطنه) به فرنگ رفته و تحصیل کرده است. مهراد برادر فروغ، خواستگار پروپاقرص مهربانو است اما او به مردی دیگر علاقه دارد. مهربانو ابتدا به دلیل لطف خانواده مستوفی زبان بستهای برای نه گفتن به مهراد دارد، اما به مرور مقابل زورگویی آنان میایستد. مهراد برای رسیدن به عشقش از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند.
در این دو سریال خانوادههایی را میبینیم که به واسطه حمایتهای مالی و... یک خانواده متمول زیر سلطه آنها قرار گرفتهاند و در تصمیمهای خصوصی و زندگی عاطفی خود نیز آزادی عمل چندانی ندارند. به همین خاطر مثلثی عاشقانه شکل میگیرد و جدال میان شخصیتهای قصه شروع میشود.
دهههای ملتهب
پس از کودتا: سریال شهرزاد در زمان پهلوی دوم و با ماجرای عواقب کودتای مرداد 32 شروع میشود. قصه تا پایان فصل سوم نیز در دهه30 میگذرد. در این دهه، بعد از کودتا فضای ملتهبی در جامعه ایجاد و بسیاری از طرفداران محمد مصدق و حسین فاطمی دچار دردسر میشوند. شهرزاد و فرهاد هر دو از هواداران مصدق و فاطمی هستند و فرهاد که روزنامهنگار هم هست، پس از کودتا به زندان میافتد.
پس از کشف حجاب: قصه از یادها رفته اما در دوران پهلوی اول یعنی سال 1319 و شرایط جامعه پس از فرمان کشف حجاب میگذرد. مهربانو، شخصیت اصلی داستان دختری فرنگ رفته و روزنامه نگار است که در موافقت و تبلیغ قوانین تازه مملکت مطلب مینویسد. او ولی کم کم در گفتوگو با مردم و شنیدن نظرات مخالف در عقایدش دچار تردید میشود.
عشق، سیاست و چیزهای دیگر
قصه هر دو سریال بر محور عشق و سیاست میچرخد. شهرزاد و فرهاد عشق آتشینی دارند که ابتدا بزرگ آقا مانع وصالشان میشود و بعدها قباد. در از یادها رفته، مهربانو و خسرو دلباخته همدیگر هستند اما باید از سد مهراد و مادرش بگذرند. خسرو معلوم نیست به که و کجا وصل است که در ثروت و قدرت یکهتازی میکند اما چهرهای مردمیتر دارد، مخالف سیاستهای حکومتی است، پشت سر رضاخان لغز میخواند و مخفیانه کارهایی میکند که هنوز چند و چونش مشخص نیست و در قصه شهرزاد، فرهاد سرش برای مبارزههای سیاسی و دهنکجی به حکومت درد میکند و برای رهایی مصدق از بند در تلاش است. از سوی دیگر بزرگآقا و پس از آن قباد به دنبال حشرونشر با کلهگندههای دستگاه حاکم و قدرت گرفتن، هستند و در فیلمنامه از یادها رفته مهراد و فروغ دستپروردههای شکوهالسلطنه به دنبال میانبرهایی برای رسیدن به مقامند و مادرشان برای اینکه آنان در سیستم حکومتی به جایی برسند، سخت تلاش میکند.
خمیره شخصیت شهرزاد و مهربانو نیز از ایستادگی و سر خم نکردن مقابل حرف زور است. آنها هر دو سر نترسی دارند و در این راه با یارشان همراه میشوند. البته تفاوت در میزان این شجاعت است. شهرزاد بیباکیاش را بیشتر خرج عشق میکند و برای اسیر نشدن فرهاد، او را از شرکت در بازی سیاست میترساند. مهربانو اما ابتدا حامی حکومت است و کمتر هوای عشق در سر دارد ولی در همان حال نیز زیر بار حرف زور نمیرود و برای تهیه گزارش از خلافهایی که زیر پوست شهر در جریان است، خود را به آتش میاندازد. او کمکم عاشق و ضمن آن با حقیقت اتفاقاتی که در جامعه در جریان است، آشنا میشود. در پی این آشنایی عقاید مهربانو در تضاد با سیاستهای حاکم قرار میگیرد.
بزرگ خاندان
بزرگآقا: قصه شهرزاد یک بزرگ آقا داشت که همچون پدرخوانده معروف فورد کاپولا برای خودش حکومتی در شهر تشکیل داده بود. او به دنبال ثروت و قدرت در دستگاه حکومت، معاملات کلان میکرد و در این راه از هر چه راهش را سد میکرد، حتی ریختن خون این و آن، دریغ نمیکرد. امر، امر بزرگآقا بود و عمل به غیر از آن عقوبتی سخت داشت. در اطراف او سرسپرده فراوان بود. کسانی که سایه لطف بزرگآقا آنقدر برایشان وسیع و سنگین بود که غیر از وی را نمیدیدند. بعد از مرگ بزرگ آقا و افول قدرت او، خواهرش، بلقیسخاتون دیوانسالار امور را در دست گرفت و به دنبال آن بود که از قباد، برادرزادهاش بزرگآقایی دیگر بسازد.
شکوهالسلطنه: مادر مهراد فروغ هم شخصیتی مدیر و تشنه قدرت است که برای رساندن فرزندانش به مقامهای رده بالا از هیچ کاری فروگذار نمیکند. او که نوچه و نوکر زیاد دارد، سرپیچی را برنمیتابد و با تطمیع و زور حرفش را به کرسی مینشاند.
زنان امروز در دیروز
شهرزاد: دختری تحصیلکرده و روشنفکر است که پدرش زیر دین بزرگآقاست و او هم به همین خاطر وادار به پذیرش امر بزرگآقا و ازدواج اجباری میشود. او از نظر فکری نسبت به زنان همعصر خود سالها جلوتر است و حرفهایی میزند که این روزها از اطرافیانمان میشنویم!
مهربانو: او هم دختری روشنفکر و تحصیلکرده فرنگ است که نه فقط با تلاش خود بلکه به مدد حمایتهای مالی خانواده مستوفی توانسته است چند پله بالاتر از دیگر اعضای خانوادهاش بایستد. آنگونه که در سریال گفته میشود، مهربانو ندیمه فروغ دختر خانواده سرشناس مستوفی است و به واسطه دوستی با او به این جایگاه رسیده است. مهربانو هم مثل شهرزاد باید به خواست دیگران به ازدواج پسری دربیاید که از نظر موقعیت خانوادگی تا اندازهای به قباد شباهت دارد. او نیز همچون شهرزاد مقابل حرف زور ایستادگی میکند و تا حد توان پای عشقش میایستد.
عاشق قلدر
قباد: صاحب کلوپ شیرین است و با آنکه با دخترعمویش ازدواج کرده، عشقی دیوانهوار به شهرزاد دارد. گویی تمام نداشتهها و گمشدههایش را در او یافته است. شهرزاد کسی است که به وی اعتمادبهنفس میدهد و او را به شناختی تازه از خود و عشق میرساند. دیو خفته درون قباد از فصل 2 به بعد و با قدرتگیری او بیدار میشود و او برای بازگشت شهرزاد به زندگیاش دست به هر کاری میزند. پایان قصه قباد با مرگی تلخ به پایان میرسد و فصل سوم شهرزاد هم اینگونه به پایان میرسد.
مهراد: او را میتوان در جایگاه قباد تصور کرد. صاحب تجارتخانه مستوفی و باشگاه مشتزنی است. کسی که در دل معشوقهاش جایی ندارد اما برای رسیدن به او دست از تلاش برنمیدارد و در این میان از کارهای خلاف و دودوزهبازی دریغ نمیکند. او اما برخلاف قبادی که در فصل یک دیدیم ترسو و بیدست و پا نیست و از کسی حرف شنوی ندارد. البته این شخصیت تا اینجای قصه با مرگی غیرمنتظره از فیلمنامه حذف میشود و ظاهرا مخاطب را با پرسشهایی تنها میگذارد. البته مرگ او اما پایان ماجرا نیست و تنها رقیبی در این دوئل عاشقانه از میان میرود.
عاشق سینهچاک
فرهاد: او از کودکی با شهرزاد بزرگ شده و دلبسته اوست. آنها قرار و مدار ازدواج دارند اما سرنوشت برایشان قصه دیگری رقم میزند. فرهاد به زندان میافتد و ازدواج شهرزاد با قباد، بهای سنگین رهایی او از اعدام میشود. فرهاد روزنامهنگار است و اهل واکنش نشان دادن به رخدادهای سیاسی و اجتماعی. او عاشقی است که زندگیاش غیر از این عشق آتشین وجوه دیگری هم دارد.
خسرو مهرگان: او برخلاف فرهاد، فردی صاحب ثروت و قدرت و از قجرهاست. خسرو در همه ادارات نفوذ دارد و به کمک نوچهاش کارهای پنهانی انجام میدهد که هنوز ماهیتشان در قصه مشخص نشده است. او نیز مثل فرهاد مخالف حکومت است و در عین حال عشق عمیقی در دل دارد. خسرو دلباخته مهربانوست و در این راه مقابل مهراد و خانواده مستوفی ایستاده است.
شریک دزد و رفیق قافله
هوشنگ: داماد خانواده سعادت، در پی منافع خود به دارودسته قباد میپیوندد و در جهت وصال دوباره شهرزاد و قباد، برای او خبرچینی میکند. هوشنگ شریک دزد است و رفیق قافله، حسابی از آب گلآلود ماهی میگیرد و از پشت به شهرزاد و فرهاد خنجر میزند.
بهروز: برادر مادرخوانده مهربانو، پسرکی لمپن است که زیر دست مهراد کار میکند و هراس دارد با سرپیچیهای پیاپی مهربانو، او هم از چشم مهراد و خانوادهاش بیفتد و کار و جایگاهش را از دست بدهد؛ به همین خاطر مهربانو را برای پاسخ مثبت دادن به مهراد تشویق میکند. هنوز اما تکلیف این شخصیت در قصه چندان مشخص نیست. بهروز که از نظر ظاهری تفاوت زیادی با شخصیت هوشنگ دارد اما در عمل تا اینجای قصه میتوان او را مثل شخصیت هوشنگ، نفوذی دانست که بیشتر در پی منافع خویش است.
شبیه شهرزاد نیستیم!
همانگونه که گفته شد، شباهتهای کلیت ماجرای عاشقانه هر دو مجموعه و شخصیتهایی که با کمی اغماض تا اینجای سریال میتوان آنها را شبیه آدمهای قصه شهرازد دانست، از یادها رفته را با نقدهایی روبهرو کرد. حالا اکبر تحویلیان، تهیهکننده این سریال درباره انتقادهایی که مدتی است نسبت به طراحی قصه سریال مطرح شده و شائبه شباهت آن با سریال «شهرزاد» را به وجود آورده، به مهر گفته است:
اینها شائبه است. کدام یک از سریالهایی که در تلویزیون یا شبکه نمایش پخش میشود، عاشقانه نیست؟ به نظرم اینها مطرح میشود چون عدهای میخواهند سریال را بزنند. دهها سریال عاشقانه در تلویزیون ساخته شده و در همه آنها عشق وجود دارد. «شهرزاد» عاشقانهای است که در دهه ۴۰ اتفاق افتاد و این سریال در دهه ۲۰ و شاید به این دلیل که داستان دو مجموعه به لحاظ زمانی به هم نزدیک هستند این سخنان مطرح میشود. در قصه ما حوادث زمان و تحولات تاریخی بر عشق موثر است درحالی که شهرزاد مثل یک رمان عاشقانه بود. با این حال بهتدریج که سریال جلو برود خیلیها میبینند که گمانهزنیهایشان اشتباه بوده و به خطا رفتهاند.
ارسال نظر