من هم پنالتی خراب کردم اما کاسه کوزهها سر یحیی شکست!
در مراسم خداحافظی ساده ایمان فقط یک نفر گریه می کرد،تدارکات فولاد که از 20 سال پیش نفس به نفس با کاپیتان اولین قهرمانی فولاد در لیگ بوده.
وقتی از ایمان مبعلی حرف می زنیم به یادمان می آید کاشته هایی را که کار راحت تری برای عبور از خط دروازه داشتند. مهاجمانی که توپ روی پیشانی شان می چسبید و مدافعانی که توپ را به او می رساندند تا بازی نبض بگیرد.
ایمان یکی از بهترین های دو دهه گذشته فوتبال ایران بوده ؛ ستاره ای که قبل از کاشته پشت توپ می نشست. پرسیدیم چرا؟ گفت : راز است!
*اول بازی استقلال. نمایش بسیار خوبی داشتید اما نتیجه را واگذار کردید و هیچ امتیازی دست شما را بر خلاف بازی با پرسپولیس نگرفت. چه اتفاقی افتاد؟ خیلی خوب بودید اما باختید.
بله. مقابل استقلال خیلی خوب بازی کردیم و پس از پیروزی برابر پرسپولیس به دنبال شکست این تیم پر ستاره در خانه بودیم. استقلال در چند هفته اخیر بسیار خوب عمل کرده بود جزو بهترین تیمهای نیم فصل دوم محسوب میشد. اما تفاوت ما با آنها فقط تجربه بود. بازیکنان استقلال با حرفهای گری پس از چند ضرب به گل میرسیدند و این باعث بردشان شد. ما هم علیرغم موقعیتهای خوبی که داشتیم میتوانستیم نتیجه را به تساوی برسانیم اما متاسفانه این اتفاق رخ نداد و بازنده از زمین خارج شدیم.
*آقای مبعلی! به مراسم اول بازی و خداحافظی رسمی شما از میادین برمیگردیم. خودتان گریه نکردید اما در عکس یک نفر هست که اشک می ریزد.
آن فردی که گریه میکرد تدارکات فولاد بود. فردی که نزدیک به 20 سال است از زمانی که من در جوانان فولاد بازی میکردم کنار ما هست و تلاش زیادی انجام میدهد. به همین خاطر احساساتی شد و اشکهایش را دیدم. در رابطه با خداحافظی از فوتبال هم باید بگویم که وقتی سن بالا میرود باید به فکر خداحافظی بود. البته نظر من این است که وقتی وارد فوتبال میشوی باید به آخرش هم فکر کنید. من نزدیک به دو یا سه سال بود که به فکر خداحافظی بودم و خدا را شکر خیلی راضی از فوتبال رفتم. شاید برای شما جالب باشد آخرین مسابقهای که انجام دادم با پیراهن استقلال خوزستان برابر استقلال تهران بود و مراسم خداحافظی من هم در مسابقه فولاد و استقلال رقم خورد؛ درست به مانند همان چیزی که میخواستم. با این حال هنوز هم میتوانستم به فوتبال بازی کردن ادامه بدهم اما دوست نداشتم موقعیت طلایی کار با آقای قطبی را از دست بدهم. از طرفی فولاد با کمبود هافبک مواجه بود و به من پیشنهاد داد تا دوباره بازی کنم اما از آن طرف به مسئولان باشگاه استقلال خوزستان قول داده بودم که به عنوان مربی فعالیت کنم و همین اتفاق افتاد. دوران بازیکنی با تمام اتفاقات تلخ و شیرینی که داشت به اتمام رسیده و به فکر موفقیت در پست جدیدم هستم.
*ایمان مبعلی یکی از بازیکنانی است که به خاطر نوع بازی و شخصیتی که داشت بین هواداران از محبوبیت خاصی برخوردار بود. تلخ ترین و شادترین صحنههایی که در فوتبال داشتی کدام است؟
شادترین صحنههای فوتبالم را باید به قهرمانیهایی که با سه تیم فولاد خوزستان، الشباب امارات و تیم ملی در مسابقات آسیایی بوسان داشتم ربط بدهم. به خصوص الشباب که اولین قهرمانی آنها در لیگ برتر امارات را جشن گرفتیم و همه شرایط در آن موقع عالی پیش میرفت. دو اتفاق تلخ هم در ذهنم است که به تیم ملی بازمیگردد؛ اولین اتفاق به سال 2004 و ضربات پنالتی برابر چین بازمیگردد. پنالتی من به تیر برخورد کرد و در آن سالی که میتوانستیم به قهرمانی آسیا برسیم متاسفانه حذف شدیم. البته از مردم واقعا ممنونم. در آن زمان درک کردند که من جوان هستم و به خاطر آن اتفاق تلخ بر خلاف یحیی گل محمدی و چیپ معروفش فشار زیادی وارد نکردند. دومین اتفاق تلخ هم به سال 2006 بازمیگردد. آقای برانکو من را به جام جهانی نبرد تا در سال خوبی که داشتم یکی از بزرگترین مسابقات جهان را از دست بدهم و تنها حسرتش برای من باقی بماند.
*در رابطه با شیرینترین گل یا پاس گلی که داشتی چه نظری داری و کدام را انتخاب میکنی ؟
در کل ارسال پاس گل برای من جذابتر از گلزنی بود و آن را بیشتر دوست داشتم. اما الان دقیق چیزی در ذهنم نیست تا آن را به زبان بیاورم. اما دو گل بسیار خوب دارم که هنوز هم خاطرات شیرین را برای من زنده میکند. در سال 80 فولاد برابر برق شیراز قرار گرفت و اگر بازنده میشد از لیگ دسته اول به دسته دوم سقوط میکرد. من در عین جوانی توپ را گرفتم و با یک شوت خوب از پشت محوطه جریمه خوشبختانه به ماندگاری فولاد کمک کردم. دومین گل خاطره انگیز من نیز برابر پرسپولیس بود. در آن بازی یک دفعه تصمیم گرفتم با انجام دریبل به قلب دفاع حریف بزنم و آن گل خوب ثبت شد. با توجه به اینکه اولین گل من در لیگ برتر بود هنوز هم شیرینیاش را حس میکنم و به خوبی در ذهنم است. آخرین گل من در لیگ برتر هم برابر صنعت نفت آبادان بود. جایی که ضربه ایستگاهی را به گل برای تیمم تبدیل کردم تا از این حیث هم راضی از فوتبال رفته باشم.(باخنده)
*شما در این 20 سال با مربیان زیادی کار کردید. آیا مربیای داشتی که از کاری که انجام دادی ناراحت باشد یا برعکس تحسین او را به همراه داشته باشد؟
ببینید من را همه میشناسند. بازیکن با اخلاقی بودم که زیاد درگیر حواشی نمیشد. در این بین برخی ناراحتیها بود که در ذهنم به طور دقیق نیست. من هم از مربیانی که داشتم دلخور میشدم اما این مسائل زیاد در ذهنم باقی نمیماند و به آن نمیپردازم. با این که موضوعی عادی در فوتبال است و برای هر بازیکنی پیش میآید. اما آقای مایلی کهن در بین مربیان ایرانی خیلی من را قبول داشت و با دست باز و اختیارات کافی من را در زمین قرار میداد. همچنین یک مربی برزیلی در الشباب داشتم که با او به قهرمانی رسیدیم و اسمش سرزو بود. او هم من را بسیار زیاد دوست و قبول داشت. تنها بازیکنی که در تیم او آزادانه در زمین فعالیت میکرد و میتوانست نقش زیادی داشته باشد من بودم. همین هم باعث شد که از آن دوران خاطرات خوبی در ذهنم باقی بماند و همیشه قهرمانی با الشباب را به نیکی یاد کنم. فکر کنم این تیم بعد از ما دیگر قهرمان نشده است و ما کاری جاودانه از خود به جا گذاشتیم.
* بهترین دوستی که در فوتبال داشتی چه کسی است؟ در فوتبال رفیق خوب پیدا می شود؟
یکی از بهترین دوستان من در فوتبال اول از همه جواد کاظمیان است که در الشباب با هم بازی میکردیم. پژمان منتظری، رضا نوروزی و میلاد میداوودی هم از جمله دوستان خوب من هستند. در رابطه با سوال دوم شما هم باید بگویم که در کل دوست خوب پیدا کردن در این دوره و زمانه بسیار سخت است و به فوتبال یا غیر آن مربوط نیست. نمیشود زیاد به کسی اعتماد کرد و خیلی طول میکشد تا بتوان به یک نفر دوست واقعی گفت. با این حال خدا را شکر بنده دوستان خوبی دارم و از این قضیه خوشبختانه راضی هستم.
*یکی از ویژگیهای مربیگری جنب و جوش بالای آنها و به قول معروف شلوغ کردن است. تو هم خیلی آرام و ماخوذ به حیا هستی. به نظرتان با این ویژگی میتوانی در مربیگری موفق باشی؟
من بلافاصله بعد از خداحافظی از فوتبال وارد عرصه مربیگری شدم و باید دید در آینده چه میشد. خیلی خوشحالم که در بدو ورود به این شغل جدید کنار افشین قطبی قرار گرفتم و همین باعث میشود تجربه من بالاتر رود. اما مربیان زیادی هستند که در عین آرام بودن موفق هستند. مثل برخی از یاران من در تیم ملی که حالا مربی هستند و کار خود را بدون حاشیه دنبال میکنند. من هم باید زمان بگذرد تا ببینم باید با چه روشی کار را دنبال کنم. هر چند که همیشه دور بودن از حواشی را سرلوحه کار خود قرار دادم.
*با مربیان زیادی کار کردید. الگوی مربیگری شما چه کسی است؟
من از همه مربیانی که داشتم درسهای زیادی گرفتم و به طور شاخص نمیتوانم از یک کدام از آنها نام ببرم. اما در سطح جهان هم گواردیولا و هم مورینیو را دوست دارم. میدانم که سبک آنها متفاوت است اما از هر کدام یک چیزی یاد میگیرم. هر چند در حال حاضر دیگو سیمئونه اولین الگو من است. فردی که از لحاظ فنی و هم چنین شخصیت خیلی در تیم تاثیر میگذارد و همین باعث نتیجه گیریاش شده است.
*به عنوان سوال آخر؛ شما اهل ایذه هستید و بسیاری از دوستان شما سخنان ضد و نقیض در خصوص استقلالی یا پرسپولیسی بودن شما مطرح میکنند. برای آخرین بار این جواب را بدهید تا پروندهاش برای همیشه بسته شود.
بنده استقلالی هستم. زمانی که جوان بودم از پایهها به استقلال اهواز رفتم و در آنجا بازی کردم و سپس دوباره به فولاد بازگشتم. بعد از اینکه لژیونر شدم و قصد بازگشت به ایران داشتم، شرایط طوری پیش رفت که پیراهن استقلال تهران را بر تن کنم و از آنجا به بعد قطعا به عنوان یک استقلالی مطرح میشوم و هویت خودم را از آنها میدانم. بعدها هم که به استقلال خوزستان رفتم تا در هر سه استقلال ایران بازی کرده باشم.
ارسال نظر