چه کسی میتواند بهاره رهنما را محدود کند؟
مصاحبه بهاره رهنما با فائزه هاشمی و حاشیههایی که بهدنبال آن بهوجود آمد، بهانهای بود برای پرداختن دوباره به این موضوع قدیمی که «چرا سلبریتیها باید به هر کار و حوزهای سرک بکشند؟»
به گزارش پارس نیوز، اینبار پای همکاران مطبوعاتی ما هم وسط بود و طبیعی بود که آنها با روحیه منتقدانه همیشگی و اینبار با تعصبات صنفی به مصاحبه چاپشده در روزنامه شرق معترض باشند؛ به اینکه چرا روزنامه شرق برای این مصاحبه از بهاره رهنما دعوت کرده و اینکه چرا یک بازیگر- نویسنده- کارگردان- تحصیلکرده رشتههای انسانی (واقعا بهاره رهنما را باید با چه عنوانی مطرح کنیم) باید در نقش ژورنالیست ظاهر شود و جای روزنامهنگاران حرفهای را تنگ کند. راستش بخشی از این اعتراضات که به کیفیت و حاصل مصاحبه رهنما - هاشمی برمیگردد، چندان هم بیجا نیست. این مصاحبه بهعنوان یک مطلب که قرار است در روزنامه پرآوازهای مثل شرق چاپ شود، بسیاری از حداقلها را ندارد؛ نه بهاره رهنما ذوق و استعدادی برای مصاحبهکردن داشته، نه فائزه هاشمی فضایی دیده تا مثل همیشه بیپروا صحبت کند. اینکه چرا دوستان ما در روزنامه شرق این مصاحبه را پسندیدهاند، البته به سلیقهشان برمیگردد. شاید خوشمان بیاید یا نیاید، اما نمیتوانیم بگوییم چرا شرق این کار را کرده است. روزنامه سردبیر و روزنامهنگار حرفهای دارد و این انتخابشان بوده. اما آن بخش که به رهنما برمیگردد و این تلاش برای اینکه بگوییم او حق ندارد در نقش روزنامهنگار ظاهر شود، به نظرم نقض حقوق شهروندی است؛ منصفانه نیست. بهاره رهنما هم مثل هر کدام از ما میتواند هر کاری که دلش میخواهد و زمینهاش وجود دارد را انجام دهد. تا جایی که تخلفی مرتکب نشده و به کسی صدمه نزده، هیچ مانعی نباید برایش تراشید. میخواهد گذاشتن شوی لباس باشد یا تبلیغ لوازم آرایشی یا گذاشتن تور فرهنگی برای قونیه. واقعا به ما مربوط نیست. همانطور که به هیچکس مربوط نیست که بخواهد نقاشیکند، در موسیقی فعالیت کند یا کار روزنامهنگاری انجام دهد. بهاره رهنما پیش از این برای روزنامهها یادداشت نوشته و همکاریهای متعددی با نشریات داشته و صدای کسی درنیامده. شاید فکر کردهاند یادداشت نوشتن کار حرفهای مطبوعاتی نیست و مصاحبه هست! از کی تا حالا؟
اگر فراموش نکرده باشیم این نخستینبار نیست که چنین انتقاداتی میشود. پیش از این به نیکی کریمی، هدیه تهرانی و حامد بهداد بهدلیل برگزاری نمایشگاه عکس کم حمله نشد. آنجا هم صنف عکاسان مدعی بودند و حرفشان این بود که عکاسی کاری تخصصی است و هر کس از راه رسید نباید حق داشته باشد عکاسی حرفهای کند و آن را به نمایش و فروش بگذارد. مشابه همان انتقاد تئاتریها که وقتی مهناز افشار و پژمان جمشیدی به این حیطه پا گذاشتند، فریادشان درآمد که تئاتر را نجات دهید! گفتند کجا داریم میرویم؟ که این فاجعه غیر قابل تحمل است.
حالا هم که عادت کردهاند و دیگر دردشان نمیگیرد، اما همان موقع هم حرف این بود که متر و معیار این مقاومت و مانعتراشی چیست؟ مگر نباید کارگردان و تماشاگر درباره توانایی و هنرنمایی بازیگر تصمیم بگیرند و رأی بدهند؟ مگر قرار نیست که هر کس بهتر بود و توانست کار تئاتر را بهتر انجام دهد و چرخ آن را بهتر بچرخاند به کار دعوت شود؟ پس این دعواها برای چیست؟ این صحبت تئاتریها و عکاسان که پزشک و مهندس بدون مدرک حق ندارند کار کنند، پس عکاس و تئاتری هم باید مجوز داشته باشند، ادعایی منطقی نیست. خودشان هم احتمالا میدانند. پزشک با جان مردم سر و کار دارد و مهندس هم. عکاسی و نمایش اما هنر است؛ کار ذوقی است؛ مثل شعر گفتن و نوشتن است. روایت معروفی هست و بسیاری به شوخی میگویند ایرانیها همه شاعرند، مگر اینکه خلافش ثابت شود. اما مگر میشود جلوی کسی را گرفت که تو شعر نگو و قبل ازشعر گفتن باید مجوز بگیری و باید مدرک داشته باشی. یا تو آواز نخوان چون تخصصش را نداری و قبلش باید اساتید به تو برگه داده باشند. مگر استاد شجریان از کسی مجوز خوانندگی گرفت؟ این همه خوانندهای که این روزها لاطائلات میخوانند و فالش هم میخوانند و موسیقیهایشان هم خالتور است نباید مجوز بگیرند. باید تا جایی که خلافی نکردهاند، بتوانند هرچه دلشان خواست بخوانند. معلوم است که نهادهای رسمی مثل صداوسیما باید به موسیقی فاخر بها بدهند و موسیقی سخیف پخش نکنند. وقتی مدیر تحصیلکرده رسانه ملی که از همه فیلترها رد شده و تمام مجوزها را دارد رعایت نمیکند، سلیقه موسیقیاش سطح بالا نیست یا تعریفش از هنر این است که به شجریان و شهرام ناظری و عبدالحلیم حافظ میدان ندهد و در عوض هر تازه به دوران رسیدهای را به رسانه راه بدهد، چطور میتوان به شهروند مملکت گفت ولی تو نخوان! چطور میشود جلوی کسی را به خاطر کار دلی گرفت. نقاشیکردن و عکاسی و ترانه گفتن هم همین است. یکی از دوستان میگوید ولی نباید به سلبریتیها اجازه داد در حوزه محیط زیست اظهار نظر کنند، چون این کار تخصص میخواهد؛ باز هم حرف شایستهای نیست. اگر میترا حجار و پریناز ایزدیار دغدغهاش را دارند و دلشان میخواهد مردم را دعوت به حمایت از حیوانات کنند و مدام هشدار بدهند که طبیعت را آلوده نکنید و آشغال نریزید، چرا باید جلویشان را گرفت؟ چه مجوزی لازم دارند؟ اگر حرف خلاف و نادرست زدند، شما بیا انتقاد کن و لازم شد شکایت کن، اما تا آن موقع سلبریتی هم مثل بقیه حق دارد درباره هر چیزی که عشقش کشید اظهار نظر کند. روزنامهنگاری هم حسابش از بقیه این مسائل جدا نیست. آحاد جامعه که شامل هنرمندان هم میشوند، حق دارند بنویسند و گزارش تهیه کنند و مصاحبه کنند. این مدیران و دبیران مطبوعات و رسانهها هستند که تشخیص میدهند هر مطلب و تصویری ارزش انتشار دارد یا نه؛ که میارزد به کسی تریبون بدهند یا نه. اصلا فکر کنید بهاره رهنما مصاحبه میکرد میگذاشت روی اینستاگرامش یا در یک شبکه اجتماعی یا یک سایت پخشش میکرد. ما میتوانستیم بگوییم چرا، چون روزنامهنگار هستیم؟ این همه روزنامهنگاری که مشغول کارند، همه علامه دهرند؟ این همه مجری و برنامهسازتلویزیون همه کارکشته و فوقحرفهایاند؟ رسانهها پر از ما افراد سطح پایین و بیاستعداد نیست؟ اینکه ما بیاستعدادها و بیهنرها میتوانیم در عالم موسیقی یا بازیگری تئاتر و سینما یا در عالم رسانه برای خود جایگاهی پیدا کنیم و بعد از سالها تجربه اعتماد به نفس من به سقف برسد، مشکل مجوز دادن یا ندادن نیست؛ مشکل همان مدیرانی هستند که شایستگی تشخیص ندارند یا دنبال درجه سهها میگردند، چون بلد نیستند با درجهیکها کار کنند. بگذارید بهاره رهنما مصاحبهاش را بگیرد. شما هم بگیرید. الان جای کی را تنگ کرده. اگر روزنامه فکر میکند مصاحبه بهاره رهنما بهتر از مصاحبه حرفهای یک ژورنالیست میتواند دیده و خوانده شود و به نشریه کمک کند، بیشتر به خاطر سطح سلیقه مردم یا توانایی رهنما یا ضعف روزنامهنگار یا دلایل دیگر است. یک دلیلش هم البته میتواند تشخیص غلط دبیر و فرهنگسازی نادرستش باشد. اما همه آن دلایل دیگر را ندیده نگیریم. این فضا را نبندیم. برای همه تعیین تکلیف نکنیم. این مملکت پر از خط قرمز و بکن و نکن است، بیشترش نکنیم.
ارسال نظر