شوهر معتاد با بند کتانی زنش را خفه کرد
مرد معتاد به دلیل اختلافات خانوادگی همسرش را بند کتانی خفه کرد.
به گزارش پارس نیوز، ظهر روز گذشته، جوانی به نام «م» با شنیدن صدای زنگ پیام دریافتی تلفن همراهش، بلافاصله صفحه پیامی را گشود که از سوی شوهر خواهرش برای او ارسال شده بود. جوان مذکور با دیدن پیامی که سرآغاز آن با توهین زشتی همراه بود، وحشت زده چشم به سطور دیگر پیام دوخت «خواهرت را خفه کردم، برو شاید زنده باشد!»
جوان یاد شده در میان حیرت و اضطراب، بلافاصله به سوی منزل خواهرش در بولوار شهید فلاحی مشهد حرکت کرد و در همین حال با یکی از همسایگان منزل خواهرش تماس گرفت. آن همسایه وقتی اظهار کرد که «شوهر خواهرت را در حالتی مضطرب دیدم که از منزل بیرون رفت» بر نگرانی «م» به شدت افزوده شد.
وی پس از رسیدن به منزل خواهرش و در حضور همسایه در واحد آپارتمانی را شکست و وارد اتاق شد، اما آن چه میدید باور نکردنی بود، پیکر خواهرش وسط اتاق خواب افتاده و جارو برقی نیز در کنارش قرار داشت.
او که دست و پایش را گم کرده بود و از شدت ناراحتی به خود میپیچید، وحشت زده با اورژانس تماس گرفت تا شاید بتواند خواهرش را نجات بدهد. اما وقتی نیروهای امدادی اورژانس در پلاک ۱۰۰ به معاینه زن ۳۷ ساله پرداختند که او علایم حیاتی نداشت و در کمتر از یک ساعت قبل جان خود را از دست داده بود.
بنابر این گزارش، با مشخص شدن ماجرای قتل، نیروهای انتظامی نیز وارد محل شدند و با حفظ صحنه جنایت، مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع دادند.
دقایقی بعد با حضور قاضی علی اکبر احمدی نژاد، تحقیقات گستردهای با اثر برداری از محل وقوع قتل توسط کارآگاهان بررسی صحنه جرم به سرپرستی سروان سوختانلو آغاز شد.
بررسیهای مقدماتی نشان میداد که فهیمه (زن ۳۷ ساله) با نخ محکمی شبیه بند کفشهای کتانی و به طور غافلگیرانه خفه شده است چرا که هیچ گونه آثار و علایم دفاعی روی پیکر مقتوله دیده نمیشد.
گزارش خراسان حاکی است، با افشای راز اختلافات خانوادگی مقتوله و همسرش و همچنین پیامک ارسالی برای «م» مشخص شد که علیرضا (شوهر مقتوله) او را به قتل رسانده و از محل گریخته است. به همین دلیل تحقیقات کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به سرپرستی سرگرد نجفی (افسر پرونده) با صدور دستورات ویژهای از سوی قاضی احمدی نژاد آغاز شد.
هنوز یک ساعت از ماجرای این جنایت نگذشته بود که نیروهای انتظامی مشهد با همکاری شهروندان موفق به شناسایی و دستگیری عامل این جنایت در نزدیکی مهدکودک فرزندش شدند که روی جدول حاشیه خیابان نشسته بود.
علیرضا متهم ۴۱ ساله این پرونده درحالی به محل وقوع جنایت در پلاک ۱۰۰ هدایت شد که هنوز مقام قضایی در پی تکمیل تحقیقات قضایی بود.
متهم مذکور که ابتدا سعی داشت همه چیز را انکار کند، وقتی در برابر شواهد مستدل قرار گرفت دیگر نتوانست حقیقت ماجرا را پنهان کند. او در حالی که مدعی بود دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم در محل وقوع قتل به قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد گفت: حدود سه سال قبل همین واحد آپارتمانی دو خوابه را با سرمایه خودم خریدم، ولی به دلیل آن که به مواد مخدر اعتیاد داشتم همواره بین من و همسرم جنگ و جدل بود، اختلافات خانوادگی ما آن قدر شدت گرفت که همسرم قصد داشت از من جدا شود به همین دلیل و برای جلب اعتماد او که به زندگی با من ادامه بدهد منزل مسکونی را به نام او سند زدم، ولی باز هم من بیکار بودم و مواد مصرف میکردم.
متهم این پرونده جنایی همچنین مدعی شد در این شرایط خانواده همسرم قول دادند که مبلغ ۵۰ میلیون تومان به من بپردازند چرا که آنها معتقد بودند، چون پسر پنج ساله ام با مادرش زندگی میکند و همسرم نیز قصد دارد از من جدا شود همین مبلغ کافی است، ولی آنها هیچ وقت چنین پولی به من ندادند تا این که حدود دو هفته قبل وقتی اختلافات ما شدت بیشتری گرفت همسرم مرا از خانه بیرون انداخت و بدین ترتیب آواره کوچه وخیابان شدم.
امروز هم (دیروز) تلفنی با همسرم تماس گرفتم و به او گفتم میخواهم از منزل لباس هایم را بردارم! وقتی آن جا رسیدم او فقط در منزل را گشود و خودش مشغول تمیزکردن اتاق خواب شد. من هم به اتاق دیگر رفتم که ناگهان چشمم به نخ محکمی افتاد که در خانه بود! با روشن کردن شعله کبریت، بخشی از نخ را سوزاندم و با آن که بسیار کوتاه بود، ولی دو سر آن را دور انگشتانم پیچیدم آن لحظه وسوسه شده بودم و با خودم میاندیشیدم «حالا که من همه چیزم را از دست داده ام پس بگذار همسرم را هم بکشم!» با همین افکار که در ذهنم بود به سوی اتاق خواب رفتم همسرم با جاروبرقی زیر تخت خواب را جارو میکشید که ناگهان از پشت سر نخ را به دور گردنش انداختم و محکم کشیدم، اما آن نخ کوتاه بود و کامل به گردنش حلقه نمیشد پایم را بین دو کتف او قرار دادم و باز هم نخ را بیشتر به سمت خودم کشیدم.
متهم سنگدل ادامه داد: درحالی که او آخرین نفس هایش را میکشید دستم را روی گلویش گذاشتم و آن قدر فشار دادم تا بی حرکت کف اتاق افتاد. سپس از خانه گریختم و به سمت مهدکودک پسرم رفتم تا اورا با خودم ببرم، ولی با خودم فکر کردم من که جا و مکانی ندارم آن بچه را به کجا ببرم. این بود که در همان اطراف نشستم تا راه چارهای بیابم، اما ناگهان پلیس را بالای سر خودم دیدم و فهمیدم که همه چیز لو رفته است.
با اعترافات صریح متهم، وی با صدور قرار بازداشت موقت از سوی قاضی در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت تا بررسیهای بیشتری درباره این جنایت صورت گیرد.
ارسال نظر