پورعرب: سینما بیرحم نیست، ما بیرحم هستیم
بازیگر مرد سینمای ایران گفت: سینما بیرحم نیست، ما بیرحمیم. در هیچ کجای دنیا چنین اتفاقاتی را نمیبینید. اصلا اینکه در سینمایمان ستاره نداریم، دلیلش این است که آسمانی برای درخشش ستارهها نداریم. در سینما تنها رفاقت ماندگار است.
ابوالفضل پورعرب سالها بازیگر خوشعکس سینمای ما بود. بیراه نیست اگر بگوییم بسیاری عاشق عکسهای او میشدند. چهره اش در ترکیب با خوشژستبودن و قرارگرفتن مقابل دوربین عکاسانی که بهترین زوایای چهره او را میشناختند، بهترین مواد تبلیغاتی فیلمها، بهویژه در دهه ۷۰ بود! همچون نیکی کریمی با «عروس» حضورش را در سینما تثبیت کرد. حالا نیکی کریمی دبیر جشن عکاسان است و نام پورعرب در کنار چهرههای بزرگداشت این جشن دیده میشود. این دو بازیگر پس از عروس امکان و بهتر بگوییم اجازه همبازیشدن با هم را نیافتند و از این نظر این بزرگداشت علاوهبر جذابیت تجلیل از چهرههای محبوب و خوشعکس، جنبههای فرامتنی بسیاری هم دارد.
ابوالفضل پورعرب و نیکی کریمی در فیلم عروس
پورعرب با فروتنی درباره جذابیت تصاویر خودش حرف میزند و به شهادت عملکردش هیچ تمایلی به انتشار تصاویر خود و قرارگرفتن مداوم در مقابل دوربین عکاسان نداشته، چنانکه حتی صفحهای هم در فضای مجازی ندارد، اما واقعیت این است که عکس در زندگی او همیشه نقش پررنگی بازی کرده است؛ از همان عکسهای تماشایی که ذکرش رفت گرفته تا انتشار عکسی از چهره تکیده او در همین دهه ۹۰ که منشأ شایعات زیادی شد.
اصطلاح بازیگر خوشعکس دستکم تا دهه ۸۰ درباره هیچ بازیگری به اندازه شما به کار نرفته است. احساس خودتان وقتی عکسهایتان را میدیدید چه بود؟
هیچوقت تصاویرم را دوست نداشتم.
واقعا؟ چرا؟
توضیح سینمایی اینکه میگویند بازیگری خوشعکس است یعنی نگاتیوش، پوزیتیو میشود و تصویرش به قول معروف جواب میدهد. خب من با این توضیحات و این زاویه نگاهها بیگانه بودم. در تئاتر مشغول بودم و حس میکردم راهی به سینما نخواهم داشت، چون سینما پارتی میخواهد که من ندارم. تا اینکه برای فیلم «عروس» آقای افخمی من را انتخاب کرد. باورش برایم سخت بود. بعد از این همه سال بدون اغراق بگویم که لحظهای احساس ستارهبودن نداشتم. این سینما بزرگانی مثل محمدعلی فردین و ناصر ملکمطیعی را داشته یا آقای وثوقی. وقتی دیدم این جایگاه آنقدر راحت میتواند از دست برود، به سختی پذیرفتم که سوپراستارم یا اصلا میتوانیم سوپراستار داشته باشیم. با این وضع طبیعی است که دیگر به مسائلی مثل خوشعکسبودن و... فکر نکرده باشم.
اولینبار که عکستان را مقابل سینما دیدید چه حسی داشتید؟
آن زمان روی سردر عکس نمیزدند. نقاشی بود. راستش احساس کردم خیلی زشتم....
منظورم عکسهایی بود که در ویترین میزدند و هنوز هم گاهی میزنند. میرفتید عکسهایتان را تماشا کنید؟
بله، آخر شبها میرفتم و میدیدم. هنوز هم این کار را میکنم. ببینید آن زمان عکسها کارکرد داشت؛ یعنی مردم بر اساس جذابیت عکسها تصمیم به تماشای فیلم میگرفتند. بحث زیبایی و خودنمایی نبود واقعا. بخشی از پروسه اکران و جذب مخاطب بود.
بله، ولی بالاخره آدم به عکس خودش احساس دارد. اینکه شما تصویر خودتان را دوست ندارید، عجیب است.
شاید روحیهام این شکلی است. یکبار سر فیلم عروس بعد از چند جلسه فیلمبرداری با آقای حقیقی و افخمی رفتیم راشها را ببینیم. به حدی از خودم بدم آمد که از کارگردان خواستم من را عوض کنند. آقای حقیقی آرامم کرد و بعد نصیحت کرد که هیچوقت راش را نبینم. هنوز هم حاضر نیستم بروم پای مانیتور بنشینم و برداشتها را تماشا کنم.
بهترین عکسی که در همه این سالها از خودتان دیدید و دوستش دارید، چه بوده؟
سر فیلم «مهاجران» مشغول غذادادن به یک الاغ بودم، وقتی عکاس شاتر زد دیدم که حیوان زبانبسته چقدر اذیت شد از نور فلاش دوربین و من، چون عاشق حیوانات هستم، ناراحت شدم که باعث آزار حیوان شدیم. دوست داشتم عکس آن پلان را داشته باشم و از عکاس خواستم آن را به من بدهد و داد. عکس دیگری در آن فیلم را که دور آتش نشستهایم و من مشغول دفزدن هستم دوست دارم.
از عکسهای پشتصحنه یک عکس مشهور با زندهیاد فردین دارید. اگر اشتباه نکنم سر صحنه باد و شقایق است.
بله. سر فیلمبرداری به من گفتند که آقای فردین سر صحنه تشریف میآورند. به آقای انتظامی گفتم که آقای فردین دارند میآیند؛ شما که مشکلی ندارید؟ ایشان گفت: نه. خیلی هم خوب است. یادم هست دقیقا وسط پلان آمدند. من همان لحظه کار را رها کردم و وسط فیلمبرداری به سمت ایشان رفتم و دستشان را بوسیدم. روز بسیار خوبی بود.
خودتان از ایشان خواستید عکس بگیرید؟
من خواهش کردم که عکس بگیریم. عکسی است که هنوز خوب نگاهش میکنم.
جز این موردی بوده که خودتان پیشنهاد عکس یادگاری بدهید؟
یکی، دو بار پیش آمده که خواستهام با کسی عکس بگیرم. یکیشان پسری بود که در فیلم سازدهنی بازی کرده است. دوست داشتم با او عکسی داشته باشم. کسانی که از طبقه پایین جامعه برای بازی در فیلمی انتخاب و بعد از مدتی به حال خودشان رها میشوند، همیشه برایم متأثرکنندهاند.
آنها مصداق جمله معروف «سینما بیرحم است» هستند.
سینما بیرحم نیست، ما بیرحمیم. در هیچ کجای دنیا چنین اتفاقاتی را نمیبینید. اصلا اینکه در سینمایمان ستاره نداریم، دلیلش این است که آسمانی برای درخشش ستارهها نداریم. در سینما تنها رفاقت ماندگار است. خوشحالم که انجمن عکاسان سینمای ایران این لطف و مهر را به من داشت که بزرگداشتی در چهارمین جشنش برای من ترتیب بدهد، اما این وظیفه دولت است. هرچند چندباری دولت خواست این کار را انجام بدهد، اما قبول نکردم.
خب چرا قبول نکردید؟
برایم مهم نبود. من با دلم تصمیم میگیرم. در زندگی چرتکه نمیاندازم. به اطرافمان نگاه کنیم؛ اکبر عبدی جزء نوابغ هنر این کشور است. تنها بازیگری است که در هر نقشی درخشان است؛ زنپوش و مرد و کودک و... هیچکس نتوانسته مثل او اینقدر خوب و درخشان باشد. مدتی است مریضاحوال است.
ابوالفضل پورعرب
در برنامه تلویزیونیاش آشکارا میبینیم که سخت راه میرود. چه کسی به او بها داده است؟ اگر کسی هم اهمیت میدهد، این مردم هستند. دولت خیلی زرنگ باشد به اختلاسها برسد.
دبیر این دوره از جشن عکاسان سینمای ایران خانم نیکی کریمی است. بازیگری که با هم در عروس درخشیدید و طبیعی بود پس از آن فیلم پیشنهادهای همکاری مشترک برایتان از راه برسد، اما به طرز عجیبی هرگز همبازی نشدید و مشخص بود که نگرانیهایی در پس ماجرا وجود دارد.
بله، نگذاشتند همبازی شویم. چندباری بنا بود با هم بازی کنیم، یا من را عوض کردند یا ایشان را. سر فیلم چهره ایشان حتی تمرین هم کرد و من هم مطمئن بودم قرار است با ایشان بازی کنم، اما دقیقه ۹۰ بازیگر دیگری جایگزینشان شد.
فکر میکنم اینکه در جشنی با حضور ایشان دیر از شما تجلیل شود، اتفاق جذابی است. یک شات دونفره که پیرو نگرانیها و توهمهای عجیبوغریب مدیران سه دهه پس از عروس به سینمایمان ارائه میشود.
خب من از این بابت متأسفم. من روی کسانی که میدانم از کجا آغاز کردهاند و چه راه سختی برای رسیدن به جایگاهشان پیمودهاند تعصب دارم. یکی از اینها نیکی کریمی است. شاهد بودم چقدر تلاش کرد و چقدر خوب جلو آمد. یا مثلا وقتی نامم را برای دریافت سیمرغ بلورین اعلام کردند، رفتم از خسرو شکیبایی اجازه گرفتم. چون ایشان را هم میشناختم و از روزگار تئاتر شاهد بودم چقدر سختی کشید تا به این درجه برسد. این نگرانیهایی که گفتید، برایم عجیب است.
ابوالفضل پورعرب در خندوانه
تا زمان نمایش فیلم قرمز در جشنواره هرگز زن و مرد اصلی یک فیلم با هم سیمرغ نگرفته بودند. به نظر میرسد مدیران تا سالها نمیخواستند یک زوج هنری در سینما شکل بگیرد. مثل مقاومتی که در برابر اهدای سیمرغ به مهدی هاشمی در فیلم همسر صورت گرفت. چون فاطمه معتمدآریا برای آن فیلم جایزه گرفته بود. البته بحث سیاست با هیئت داوری خیلی فرق میکند. اگر معتمدآریا جایزه گرفته است حتما حقش بوده و اگر مهدی هاشمی جایزهای دریافت نکرده است، حتما زمانش نبوده یا کسی از او سزاوارتر بوده است. فکر میکنم ما قربانی سیاست شدیم.
دریافت جایزه فیلم فجر برای شما هم طولانی شد؟
هفت سال طول کشید تا کاندیدا شوم. برای فیلم نرگس کاندیدا شدم که جایزه ندادند.
درحالیکه همه حدس میزدند شما جایزه میگیرید.
برای فیلم عروس بسیاری لطف داشتند و این حدس را میزدند. وقتی برای عروس جایزه نگرفتم، مجید قاریزاده - که از همین جا به او سلام میکنم- حرف درستی زد و گفت: تو جایزهات را از مردم میگیری. دقیقا همین شد و عروس راه را برایم باز کرد.
آیا آلبومی از عکسهای فیلمهایی که بازی کردهاید، دارید؟
یک آلبوم دارم، ولی عکسهای زیادی در آن نیست.
اصلا به آن سر میزنید؟
بالای تختم است چهار، پنج فریم عکس در آن هست که خیلی برایم اهمیت دارد.
چقدر عجیب! فیلمهایتان را هم نگاه نمیکنید؟
همه را نه. مهاجران را نگاه میکنم و گاهی وقتی فیلم عروس از تلویزیون پخش میشود، آن را میبینم. البته خوشحالم که تعدادی از فیلمهایم مثل عروس هنوز ماندهاند و مخاطب را با خودشان میکشند؛ یعنی من تصمیم نگرفتهام فیلم را تا انتها ببینم. واقعا فیلم من را با خودش همراه میکند. وگرنه خودم اهل اینکه دائما تماشایشان کنم، نیستم. عروس را کلا یک بار در سالن سینما دیدم و هیچوقت هم رویم نشده فیلمم را با کسی تماشا کنم.
با اینکه خودتان را در عکسها دوست ندارید؛ اما عکس همیشه در زندگی حرفهایتان نقش مهمی بازی کرده است. از عکسهای جذاب دوران جوانی تا آن عکس معروف در روزگار بیماری که منشأ شایعات زیادی شد.
کلا همیشه از این حاشیهها فراری بودهام. هنوز هم وقتی به شمال میروم، جرئت رفتن به استخر را ندارم. گاه دوستانی دعوتم میکنند که با هم شنا برویم؛ ولی نمیپذیرم؛ یعنی میترسم مبادا یکی در آن شرایط عکسی بگیرد و ماجرا بشود. درباره آن عکس من ۱۲۳ کیلو بودم و به دلیل بیماری ۶۱ کیلو شده بودم.
ابوالفضل پورعرب در جاودانگی
پس میدانستم چه شرایطی دارم و وقتی تصمیم گرفتم به تجمع هنرمندان بروم، میدانستم آنجا دوربینها هستند و عکسهایی از من منتشر میشود. خود عکس ناراحتم نکرد؛ ولی شایعات بعدش خیلی تلخ بود. اعتیاد و ایدز و... وگرنه اصلا شروع ماجرا با همین تحلیلرفتن چهرهام بود. سر «وضعیت سفید» بودم که یک روز نعمتالله به من گفت: راکوردت نمیخواند؛ یعنی چهرهام داشت تغییر میکرد.
پس حتی جرقه آگاهی از بیماریتان هم با تصویر زده شده است.
بله. یک روز دکتر سر صحنه آمد و همانجا معاینهام کرد و بعد از آزمایش بستری شدم و تشخیص داده شد که سرطان دارم؛ ولی آن عکس یک خوبی داشت. با آن عکس میانسالی را قبول کردم. اگر آن عکس نبود، شاید باورم نمیشد که ۵۰سالگی را رد کردهام.
پیشازآن این را قبول نکرده بودید؟
نه اصلا.
البته واقعا هم تا پیش از بیماری چهره شکستهای نداشتید؛ یعنی تیپتان جوانتر از سنتان بود.
انگار پیرو آن اتفاق متوجه موهای سفیدم شدم.
دهه ۷۰ یکسری نشریات در دو صفحه وسط پوستر بازیگران را کار میکردند. آن دو صفحه کلی هوادار داشت. خاطرم هست یکی از بازیگرانی که عکسش زیاد کار میشد، شما بودید. آیا آن زمان فضا به شکلی بود که بین بازیگران این حرفها باشد که چرا عکس یکی بیشتر از دیگران کار میشود؟
نه اصلا ربطی به ما نداشت.
دقت نمیکردید که عکستان را کدام نشریات چاپ کردهاند؟
چرا خب ما با هم ارتباط داشتیم و برایمان جذاب بود.
مناسبات سینما در سالهای اخیر تغییر کرده است. چیزی که این روزها باب شده، حضور در مراسمهای مختلف و گزارشهای تصویری بسیاری است که بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد. اکرانهای مردمی بخش جداییناپذیری از رویدادهای سینمایی ما شدهاند. شما هم چندباری در این اکرانها حاضر شدهاید. احساس واقعیتان به این مراسم و قرارگرفتن در کانون توجه و فلاشهای دوربین عکاسان چیست؟
ظاهرا با لبخند تظاهر به دوستداشتن میکنیم. اکرانهای مردمی بیشتر از جنبه کمک به تهیهکننده مهم است. قطعا من بهعنوان یک بازیگر دوست دارم سرمایه تهیهکننده برگردد و قطعا اگر از دوستان نزدیکم باشد، کمکش کنم؛ اما واقعا به چشم تفریح به این رخدادها نگاه نمیکنم؛ مثلا چند وقت پیش دوستان فیلم به وقت خماری برای اکران آلمان و آمریکا از من دعوت کردند. واقعا لطف داشتند؛ ولی نپذیرفتم. گفتم اگر قرار باشد به آلمان بروم، حالا یک روز دیگر میروم.
گریمهای مختلفی روی چهرهتان اجرا شده است؛ ولی ابوالفضل پورعرب را با تیپ مشخصی به یاد میآوریم. خودتان اصراری برای شکل مشخصی از چهرهپردازی داشتید؟
هرگز. ولی عبدالله اسکندری همان اوایل کار به من گفت: هر طوری الان گریمت کنم، تا آخر اینطوری خواهی ماند و درست هم گفت. غالبا در آثار دوست نداشتند من ریش و سبیل داشته باشم. الان وقتی فرصتی پیش میآید که ریش و سبیل داشته باشم، ذوق میکنم!
خب بگذارید آخرین پرسش را به انجمن عکاسان اختصاص بدهیم. رابطه شما با عکاسهای فیلم سر صحنه چطور بود؟
من تکتک دوستان عکاس را دوست دارم و متأسفم که به دلیل پیشرفت تکنولوژی، صنعت عکاسی هم دچار تغییراتی شد که حرفهایهای این عرصه دارند آسیب میخورند. الان که نگاه میکنم، میبینم چه گذشتهای از من ثبت کردهاند. عکس باعث شد مردم بیشتر به سمت سینما گرایش پیدا کنند. اینکه عکاس یک فیلم چه نگاهی دارد، بسیار مهم است؛ اما متأسفانه چنانکه سزاوارشان بود، ارج و بها ندیدند.
ابوالفضل پورعرب
راستش عکاسان سینما آدمهای مظلومی هستند که بسیاری حتی متوجه حضورشان در صحنه نمیشود. همیشه آرام و بیصدا کارشان را میکنند و در تمام این سالها نادیده گرفته شدهاند. در واقع به نظر من ثبت عکس کمتر از کار فیلمبردار نیست و امیدوارم شرایط کار برای عکاسان سینما روزبهروز بهتر شود.
انتهای پیام/
ارسال نظر