نگرانی از خیالات پوچ ثروتمندان
داگلاس راشکوف نویسنده و استاد دانشگاه به تازگی مطلبی درباره عده ای از افراد ثروتمند نوشته که به او پول پرداخته اند تا به برخی از پرسش های آنها پاسخ دهد؛ پرسش هایی در این باره که بعد از وقوع اتفاقی که به زعم آنها به معنای فروپاشی جامعه خواهد بود، چگونه باید زندگی شان را مدیریت کنند. پیش از حضور در این جلسه، راشکوف فقط می دانست که این عده می خواهند درباره آینده فناوری با او صحبت کنند.
داگلاس راشکوف نویسنده و استاد دانشگاه به تازگی مطلبی درباره عده ای از افراد ثروتمند نوشته که به او پول پرداخته اند تا به برخی از پرسش های آنها پاسخ دهد؛ پرسش هایی در این باره که بعد از وقوع اتفاقی که به زعم آنها به معنای فروپاشی جامعه خواهد بود، چگونه باید زندگی شان را مدیریت کنند. پیش از حضور در این جلسه، راشکوف فقط می دانست که این عده می خواهند درباره آینده فناوری با او صحبت کنند.
بعد از برگزاری این جلسه، راشکوف توضیح داد که این عده چنین می پنداشته اند که بعد از تحقق یافتن این فروپاشی، آنها به منظور دفاع از خودشان به نگهبانان زره پوش نیاز خواهند داشت. اما به درستی به این مسئله نیز فکر می کرده اند که در چنان جامعه ای فروپاشیده ای، چگونه خواهند توانست چنین نگهبانانی را کنترل کنند. زمانی که اشکال معمول دستمزدهای پرداختی از هر معنایی که امروز می شناسیم تهی می شود، در ازای خدمات این نگهبانان چه باید به آنها بپردازند؟ آیا این نگهبانان بر علیه آنان دست به یکی نخواهند کرد؟
راشکوف تجزیه و تحلیل ترسناکی را از گروهی ثروتمند وحشت زده به دست می دهد که تلاش دارند در حالی که زنده هستند از مشکلات و دردسرهای چنین دنیایی بگریزند و آرزو دارند زمانش که از راه رسید، جسدی رو به فساد را پشت سرشان برجای بگذارند و ضمیرآگاهشان را به شکل دیجیتالیزی شده به یک رایانه انتقال دهند.
در اینجا قصد دارم بر چیزی تمرکز کنم که آن را ناتوانی این افراد از درک یگانه و مهم ترین واقعیت مربوط به موقعیتی که در آن قرار دارند می دانم: ثروت و هویت آنان ساختارهایی اجتماعی اند که اگر نگوییم به میلیون ها، به هزاران نفر از کسانی که کارمندان، مشتریان، فروشندگان، کارکنان دولتی که دادگاه های اجرای قوانین را حفظ و اداره می کنند، نیروی پلیس، زیرساخت های فیزیکی عمومی، بدنه های قانونگذاری، سازمان های اجرایی و موسسات آموزشی هستند بستگی دارد؛ به کسانی که نظم عمومی، بهداشت و سلامت همگانی و حمایت عمومی از سیستم های موجود ما را تامین و حفظ می کنند.
این ثروتمندان وقتی می میرند هیچ یک از این ها را با خودشان نمی برند. و اگر زیرساخت های فکری، اجتماعی، اقتصادی و دولتی به میزانی تنزل پیدا کند که دیگر یک سطح سلامتی حداقلی را در میان سایر افراد جامعه برایشان تضمین نکند، هویت هایشان نیز دچارچرخش های اساسی می شود. اگر شکار منابع غذایی و دیگر منابع رو به تقلیل به پشت در خانه های آنها برسد، در نهایت هیچ لشگری از نگهبانان نخواهد توانست از آنها در برابر توده هایی حفاظت کنند که به همان شدت آنها در پی زنده ماندن هستند اما از ابزارهای لازم برای این کار برخوردار نیستند.
با فکرکردن به این مسئله چنین به ذهن می آید که ثروتمندانی که قادر به فکر کردن به چنین روزی هستند، به نسبت دیگران از مزیتی بزرگ برخوردار می شوند. از آنجا که امنیت و سلامت آنها در نهایت به امنیت و سلامت دیگران گره می خورد، آنها باید دست به کار شوند و در راستای ایجاد جامعه ای کمک کنند که در مواجهه با چالش های بزرگی که با آنها مواجه ایم، مثل تغییرات آب و هوایی، تحلیل رفتن منابع، اپیدمی های احتمالی، نابرابری فزاینده و دیگر آفاتی که در انتظار جهان مدرن است همین رویه را در پیش می گیرد.
دست کم یک دلیل برای ناکامی در استفاده از چنین مزیتی را نیکولاس طالب نویسنده و دانشجوی ریسک توصیف کرده است. طالب توضیح می دهد که چگونه هر چه می گذرد زندگی ثروتمندان بیشتر به بقیه جامعه پیوند می خورد، در حالی که جویندگان ثروت خود را متقاعد می کنند که این پیوند خوردن، پاداشی است که ثروت برایشان به همراه دارد. ثروتمندان به رستوران هایی می روند که فقط افرادی از سنخ خودشان مشتری آنها هستند. آنها خانه هایی همواره بزرگ تر از پیش را خریداری می کنند که عده همواره کمتری در آنها زندگی می کنند. هدف آنها از خریدن این خانه ها این است که بتوانند بی آنکه صبح تا شب چشمشان به کسی بیفتد در آنها سر کنند. برای ثروتمندترین ها، همسایگان منبع سر و صدا و مزاحمت هستند. پس بهتر است خود را با جنگلی نامسکون احاطه کرد تا در و همسایه.
ثروتمندان از روی این تجربه متقاعد شده اند که آنها قهرمانانی تنها و همزمان قربانیانی تنها هستند که رسانه ها آنها را به عنوان افرادی بی رحم که نمی توان به آنها دست پیدا کرد استهزا می کنند. این قربانیان خودخوانده ممکن است این ایده را در ذهن موسسه کاتو تقویت کنند که فرد می تواند تنها زندگی کند و باید این کار را کند. خود آنها این کار را کرده اند (یا دست کم فکر می کنند که کرده اند). چرا هر کس دیگری نتواند؟
آنها هر چه ثروتمندتر باشند، بیشتر این ترس و پارانویا به آنها دست می دهد که کسانی که چندان ثروتمند نیستند، سعی خواهند کرد ثروتشان را از آنها بگیرند یا نیروهای فاقد هویتی که در بازار حضور دارند ثروتشان را نابود خواهند کرد یا حداقل تلاش خواهند کرد آن را به مقدار قابل توجهی کاهش دهند یا اینکه اراذل و اوباش دولت را به تصرف خود درخواهند آورد و از طریق مالیات های بالا یا مصادره های غیرقانونی، ثروتشان را از آنها خواهند گرفت. در کنار این ترس ها البته بلایای طبیعی مثل تغییرات آب و هوایی غیرقابل کنترل و طاعون و این ها هم هستند.
پس تعجبی ندارد که برخی از ابرثروتمندان در حال خرید بونکرهای مجلل برای فرار از آخرالزمان باشند. این بونکرها با انبوهی از تسهیلات رفاهی از جمله سینما، استخر و اسپای سربسته، مرکز پزشکی کمک های اولیه، بار، دیوار صخره نوردی و کتابخانه ساخته می شوند. هر چند که تعبیه اینترنت پر سرعت در این بوکرها انسان را به فکر فرو می برد که مگر قرار است بعد از آخرالزمان اینترنت هنوز کار کند.
اما عجیب آنکه حتی با وجود این بونکرهای مجلل که در سیلوهای ضد موشک پیشین ساخته می شوند، باز هم نمی توان از افرادی که به آنها وابستگی یا اعتماد وجود دارد اجتناب کرد. این واحدها عملا تسهیلات مشترکی نیز دارند. و اگرچه آنها حاوی تدارکات و مهماتی هستند که گفته می شود برای پنج سال کفایت می کند، مالکان آنها خوششان بیاید یا نیاید، مجبورند به منظور هماهنگی در دفاع از مجموعه در صورت نیاز، با همسایگان خود روابط نزدیکی برقرارکنند.
البته کنایه آمیز این است که این دقیقا همان نوع نزدیکی ارتباطی است که قرار است ثروت این افراد امکان اجتناب از آن را به آنها بدهد. به نظر می رسد هر جا که بروید جامعه نیز وجود دارد و نمی توان از آن اجتناب کرد، حتی وقتی که جاودانگی تا پشت در خانه تان آمده است. و نمی توانید در حالی که ضمیر آگاهتان را در یک رایانه گذاشته و بگریزید (با این فرض که روزی چنین کاری امکان پذیر خواهد شد) اگر هیچ اجتماع فنی با ثباتی نباشد که تعمیر و نگهداری رایانه ها را انجام دهد و برای روشن نگه داشتن رایانه برقی وجود نداشته باشد.
اینطور که پیداست ما برای مدت زمانی محدود در اینجا هستیم و در نهایت اعتماد و روابط اختیاری که با دیگران برقرار می کنیم، مهم ترین مایملکی است که داریم، مگر آنکه آنقدر ثروتمند یا آنقدر وحشت زده باشیم که نتوانیم این واقعیت را متوجه شویم.
نویسنده: کرت کاب (kurt kobb) نویسنده مستقل و مشاور ارتباطات
منبع: yon.ir/83NVq
انتهای پیام.
ارسال نظر