ماجرای گلایه یک ناخدا از رسانه ملی!
داستان از این قرار است که برنامه ای به اسم هزارداستان با ادم هایی که صاحبان قصه اند تماس میگیرد. صاحب قصه بودن هم به معنی آدمهای جنگجو و پرقدرتی است که در ته بن بستها راه نجاتی پیدا کردهاند.
این روزها خبر نگاری هم عالمی دارد. تمام خبرنگارهای کاردرست و دقیق می دانند که باید چه راه پر پیچ و خمی را پیمود تا رسیدن به کشف و نگارش و درج درست خبر و گزارش. اما در این روزهای پر هرج و مرج که هر چه خبر میزان غلظت آه و نفرین اش بالاتر باشد برنده تر است کافی است هر کسی بخواهد از هر اتفاقی گله کند، کار تمام است .
داستان از این قرار است که برنامه ای به اسم هزارداستان با ادم هایی که صاحبان قصه اند تماس می گیرد . صاحب قصه بودن هم به معنی ادم های جنگجو و پرقدرتی است که در ته بن بست ها راه نجاتی پیدا کرده اند. این تعریف مهمان های این برنامه است.
اگر قرار باشد این برنامه قهرمان ملی داشته باشد تمام ٤٠٠ مهمان در طول ١٢٠ برنامه ای که پخش شده به نوعی قهرمان ملی معرفی شوند. از دختر ٢٧ ساله ای که پانصد بچه ی کوره پز خانه را تحت حمایت خودش می گیرد، از خانواده ی نجیبی که علیرغم داشتن بچه ای کم شنوا بچه ی کم شنوای دیگری را هم به فرزند خواندگی می گیرد، از پسری که با وجود داشتن فلج اطفال با هر ضرب و زور و نقشه ای که بوده خودش را به جنگ می رساند و در سخت ترین بخش آن یعنی واحد تخریب سال ها به کشف و خنثی کردن مین مشغول می شود، از مرد افغان سرایداری که مجسمه ساز بزرگی می شود و چهار صد داستان دیگر که بیان تک تک شان در این حوصله ی کوتاه نمی گنجد.
طبق عرف با ناخدا یونس تماس گرفته می شود و آن ها را به برنامه دعوت می کنند.
ناخدا می گوید نمی تواند زن و بچه اش را تنها بگذارد ضمن این که دخترش مشکل حرکتی دارد و دلش می خواهد او را به دکتری در تهران نشان بدهد.
به او می گویند ترتیب سفر خودش، همسر و دخترش را می دهند و برایشان از یک دکتر خوب وقت می گیرند.
همین اتفاق می افتد. ناخدا به جای یک روز سه روز در تهران می ماند، یک ماشین با راننده در اختیارشان قرار می گیرد. بچه را پیش متخصص ارتوپد می برند و عکس و آزمایش ها انجام می شود و بلیط برگشت خودش و خانواده اش را می گیرند.
دکتر می گوید باید فورا پاهای بچه عمل شود. به ناخدا می گوییم برنامه تا جایی که به شما قول داده بود عمل کرد و بیشتر از این نمی تواند. چون خود برنامه بودجه ی محدودی دارد که حقوق عوامل نیز در چند قسط تا چند ماه بعد از پخش پرداخت می شود. ناخدا می گوید خودم باید دست به کار بشوم و از فامیل و دوست و آشنا هم کمک می گیرم و با خوشی و خداحافظی و روی خوش ان ها به کنارک بر می گردند.
و بعد از یک سال خبرنگاری که به خودش زحمت نداده یک زنگ به تهیه کننده یا کارگردان برنامه بزند و از آن ها هم قصه ی دعوت از ناخدا را بپرسد در نشریه ای منسوب به سازمان بنادر و کشتیرانی داستان یکطرفه ای را نقل می کند.
این که حساب و کتابی در کار نیست و هر که هرچه را بشنود بی آن که تحقیق کند منتشر می کند تا دیده شود آفتی است که ای کاش دست از سر نشر اخبار و واقعیت ها بردارد. البته در دوران جولان اخبار راست و دروغ فضای مجازی و رقابت با آن غول بی شاخ و دم و نبودن نظارتی که دنبال اصل خبر بگردد و دست کم به خودشان زحمت یک زنگ زدن به دو طرف منبع خبر را بدهند، شاید نباید توقعی هم داشت .
برنامه ی هزار داستان مفتخر است به این که چهارصد داستان نجیب و بی حاشیه را تا این لحظه درست روایت کرده و نخواسته هیچ گاه با حاشیه دیده شود.
امید است روزی برای برنامه های اینچنینی اسپانسری بیاید که به جای تبلیغ یکسره برای خودشان، رسالتش باز کردن گره ای از زندگی مهمان های نجیب اینچنینی بدون دخالت سازمان و عوامل برنامه باشد .
شرمنده که بضاعت مان همین قدر بود!
مریم نوابی نژاد
کارگردان برنامه هزار داستان
انتهای پیام/
ارسال نظر