به گزارش پارس نیوز، 

روزبه حسینی کارگردانی است که نمایشنامه «عکس خانوادگی» نوشته محمود استادمحمد را برای اولین بار و در زمان حیات این نمایشنامه‌نویس روی صحنه برده است. نمایشی که خرداد سال ۸۱ در تئاتر پارس خیابان لاله‌زار که آخرین روزهای فعالیتش را سپری می‌کرد، اجرا شد. حال که نمایش «عکس خانوادگی» به کارگردانی رضا بهرامی در تماشاخانه سنگلج روی صحنه است با روزبه حسینی به گفتگو نشستیم تا از خاطرات اجرای این نمایش و حاشیه‌هایش بگوید. نخستین سوال درباره این بود که چه شد تصمیم به اجرای این نمایش گرفت؟

روزبه حسینی در پاسخ گفت: محمود استاد محمد به غیر از نمایشنامه «دقیانوس»اش که به شکل سفارشی و ایدئولوژیک نوشته (سال ۵۶ در دفتر آیت‌فیلم، که متعلق به دکتر شریعتی و در حمایت مهندس بازرگان بود)، تقریبا تمامی آثارش براساس تجربیات زیست محیطی بوده که داشته است. یعنی هرگز نمایشنامه‌ای را براساس پایه تخیلِ مطلق ننوشته. مقصودم لزوما به معنای پرداخت دقیق به تاریخ آن مقطع زمانی که داستان روایت می‌شود، نیست. زیست محیطی می‌تواند جغرافیا باشد یا تاریخ. نمایش‌هایی از استادمحمد که درباره زندان است ایشان دقیقا در زندان نوشته. به طور مثال نمایش قصص القصر را هنگامی که در زندان قصر زندانی بود نوشته و نمایشنامه درباره زندان‌های زمان شاه است اما هنگامی که خودش این متن را می‌نوشته بعد از انقلاب ۵۷ و در قصر زندانی بوده است. این را برای این گفتم تا تاکید کنم که محمود استادمحمد تا چیزی برایش تبدیل به دغدغه بسیار جدی، زیست محیطی و فهم تاریخی و جغرافیایی نمی‌شد هرگز مشغول به نوشتن‌اش نمی‌شد.

حسینی ادامه داد: استادمحمد وقتی از کانادا به ایران برگشت و نمایش «آخرین بازی» را اجرا کرد تا به نمایشنامه «دیوان تئاترال» برسد (که یکجور ادای دین به زیست محیطش در کنار بیژن مفید بود) در اواخر دهه ۷۰مشغول نوشتن نمایشنامه‌ای به نام «بلوار کشاورز، پارک لاله» شد. برای همه آنها که سن‌شان به آن سال‌ها می‌رسد روشن است که پارک لاله تبدیل به چه محیطی شده بود؛ محیطی که همه نوع آدمی را در آن پیدا می‌کردی؛ در آن میتینگ سیاسی برگزار می‌شد، اتفاق‌های دانشجویی شکل می‌گرفت و می‌توانستی مواد مخدر خرید و فروش کنی و... این نمایشنامه در واقع فهم او بود از این مکان در آن سال‌ها، درست جایگزین قهوه‌خانه در آسیدکاظم.

برخی فکر می‌کردند لاله‌زار و تئاتر پارس جایی بد و دور از شان است/با تغییر دولت در سال 84 به اصل تئاتر شلیک شد

محمود استادمحمد

او با اشاره به صحبت‌هایی که با محمود استادمحمد هنگام شکل‌گیری ایده «عکس خانوادگی» داشته است، گفت: سوژه‌ای از یک قاتل زنجیره‌ای (فرد یا افرادی چون سعید حنایی) در شهر مشهد ذهنش را مشغول کرده بود و مرتب راجع به آن حرف می‌زدیم. اینکه این قاتل به طرز فجیعی زنان خیابانی را که از طریق تن‌فروشی ناگزیر امرار معاش می‌کردند، می‌کشت. مدت‌ها قصد داشت آن را روی کاغذ بیاورد و بنویسد. فکر می‌کنم هنوز ۵-۶ صفحه آخر را ننوشته بود که نمایشنامه را به من داد تا بخوانم. (اسم اولیه‌ی نمایش، «مرا ببین» بود) وقتی خواندم دیدم چه فضای هولناکی دارد. قاتل‌های نمایشنامه او گروه‌هایی افراطی بودند که فکر می‌کردند به زعم خودشان قرار است جامعه را پاک کنند و ماجرا مربوط به زنی بود که این گروه افراطی قرار است او را به قتل برسانند؛ زنی که شوهری دارد که به نقل از دیالوگ خود استادمحمد می‌گوید این شوهرم نیست، گلدانم است که در واقع اشاره به زندگی گیاهی همسرش می‌کند.

این کارگردان تئاتر یادآور شد: نمایشنامه قرار بود تمام شود و صحبت این را کرده بودیم که من بعد از نمایش «سهراب، اسب و سنجاقک» متن «عکس خانودگی» را کار کنم. اما بعد از مدتی یعنی در اواخر سال ۸۰ استادمحمد با بازیگرانی خواست این متن را کار کند. البته در حد دورخوانی و تمرین باقی ماند چون محمود کلافه شد و متن را کنار گذاشت. و البته به هیچ وجه و هیچ زمان کار به جایی نرسید که مثلا شورا با اجرای نمایش مخالفت کند. بعدها همچنین اتفاقی برای محمود در خصوص این نمایش نیفتاد. آن موقع توانستم متن را از او بگیرم و تازه کلی غر زدم که این متن برای من بود از ابتدا و ...! متن را کامل خواندم و چند روزی با آن کلنجار رفتم و در نهایت به استادمحمد گفتم به اعتقادم این نمایشنامه تک اجرایی نیست و باید پیوندان داشته باشد. پرسید پیوندانش چیست؟ گفتم «گل یاس» (نوشته محمود استادمحمد). یعنی نمایشنامه «گل یاس» استادمحمد شد پرده یکم نمایش من و پرده دوم شد عکس خانوادگی. یعنی «گلیِ» نمایش گلِ یاس، می‌شد زنِ فاحشه پرده دوم عکس خانوادگی؛ که استادمحمد بسیار این ایده را پسندید.

حسینی با بیان اینکه «خود استادمحمد هم معتقد بود که عکس خانوادگی نمایشنامه مطلق و کاملی نیست» گفت: یعنی باید با نور و موسیقی و صحنه فضاسازی کار می‌کردی و در سکوت‌های طولانی و اکت‌های حساب شده، تکاملش دهی؛ که لاله‌زار به خاطر مخاطبش جای مناسبی برای این فضاسازی‌ها نبود. ما این نمایش را ۴۵ شب اجرا کردیم. که پنجشنبه و جمعه‌ها دو اجرایی می‌شد و در این روزها اصلا جای سوزن انداختن نبود. قضیه «دو نمایش با یک بلیت» در تاریخ لاله‌زار وجود داشت که تماشاگر برای دو نمایش یک بلیت بخرد. برای «عکس خانوادگی» هم در واقع ۵۰۰ تومان می‌داد و دو تئاتر می‌دید. یادم است که آن موقع افشین هاشمی جزو گروه من بود و به دلیل اینکه هم در کار فرهاد مهندس‌پور بود و هم در تمرین «حسن سنتوری» معصومه تقی‌پور بازی می‌کرد، نمی‌توانست رُلی در این نمایش بازی کند و روزهایی که فرصت می‌کرد دم تئاتر پارس می‌آمد و نقش جارچی‌های قدیمی تئاتر را بازی می‌کرد که داد می‌زدند «بشتابید برای نمایش فلان» و تماشاگر را دعوت به سالن می‌کرد!

برخی فکر می‌کردند لاله‌زار و تئاتر پارس جایی بد و دور از شان است/با تغییر دولت در سال 84 به اصل تئاتر شلیک شد

او خاطرنشان کرد: تیتر بزرگی زده بودیم که «این نمایش کمدی نیست» و هر شب فرم نظرخواهی به تماشاگر می‌دادیم که به صحنه، بازیگری و کارگردانی نمره می‌دادند و هرچه می‌خواستند درباره نمایش می‌نوشتند. یک شب آقایی با ظاهری عجیب و غریب به پشت صحنه نمایش آمد و زد زیر گریه. کارت شناسایی‌اش را نشان داد؛ شب هفتمی بود که برای دیدن نمایش با حکمی آمده بود تا نمایش را تعطیل کند، اما آنقدر تحت تاثیر قرار گرفته بود که حکمش را جلوی ما پاره کرد. یادم است روز بازبینی که با حضور خود محمود استادمحمد انجام شد مجید جعفری مدیر تماشاخانه تئاتر پارس هم حضور داشت که به من گفت «نگو نمی‌ترسم این نمایش را اجرا کنم» که در جوابش گفتم اتفاقا چهار ستون بدنم از ترس می‌لرزد! اتفاق ویژه‌ای شد که این دو نمایش پشت هم قرار گرفت. محمود از هر دو نمایش بسیار راضی بود، غیر از این بود، به جز یکی دو شب، در همه‌ی اجراها سر اجرا حاضر نمی‌شد و حتا پشت صحنه ما را یاری نمی‌کرد.

کارگردان نمایش «گل یاس» با اشاره به اجرای این نمایش در آن سال‌ها در تئاتر پارس لاله‌زار گفت: ما مخاطب لاله‌زار را به چالش جدی کشیده بودیم چون آن موقع لاله‌زار و تئاتر پارس داشت تعطیل می‌شد. ایده این بود که من این تئاتر را در پارس و خانم معصومه تقی‌پور دو متن از محمد چرمشیر را در تئاتر نصر اجرا کنیم و به آن بهانه بتوانیم آقای الویری که آن زمان شهردار تهران بود و اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس همچون خانم راکعی و اعضای شورای شهر مانند آقای مسجدجامعی و... را دعوت کنیم برای اینکه بیایند و کار شسته رفته‌ای در لاله‌زار ببینند و درنهایت بتوانیم برای بازسازی و حفظ سالن‌های تئاتر خیابان لاله‌زار بکوشیم.

حسینی با بیان اینکه وضعیت سالن پارس خیلی بد بود، گفت: سن تئاتر پارس سیمان بود و ما برای اینکه خاک بلند نشود هر شب قبل اجرا باید آب رویش می‌ریختیم. اما با وجود دعوت گسترده از مدیران آن زمان، سه نفر از کمیسیون فرهنگی مجلس به دیدن نمایش آمد که آقای بهروز افخمی که خودش فیلم‌ساز و هنری بود در بین آنها نبود؛ فاطمه راکعی و دو نفر دیگر، مرتضی الویری و معاونانش، احمد مسجدجامعی، مرتضی کاظمی که معاون هنری وقت وزارت فرهنگ و ارشاد بود بود، مجید شریف‌خدایی که رئیس مرکز هنرهای نمایشی بود و حسین مسافرآستانه از جمله افرادی بودند که اجرا را دیدند.

وی در پاسخ به این سوال که این اقدامات چقدر در حفظ حیات سالن‌های تئاتر لاله‌زار موثر بود؟ گفت: اول اینکه یادمان باشد من درباره سال ۸۱ و چند سال قبل از تعطیلی همیشگی تئاتر پارس حرف می‌زنم. این کارها در حد خودش تاثیر گذاشت و حتی منجر به بازسازی صندلی‌های تئاتر نصر و رسیدگی به پشت صحنه و سالن پارس شد و در واقع برای حفظ آنها تلاش شد.

حسینی ادامه داد: با عوض شدن دولت، بدنه اصلی تئاترمان از اواخر سال ۸۴ و با تغییر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونانش آنقدر دچار چالش شد که دیگر به لاله‌زار نمی‌رسید. یعنی اصل تئاتر مورد شلیک مسئولان بود و برای محدود کردنش برنامه می‌ریختند و تیم شهرداری و شورای شهر، وزارت ارشاد و مجلس هفتم هم به نوعی یاری‌شان می‌کردند در واقع همه شرایط بعد از آمدن دولت نهم تغییر کرد. از آن طرف مالکیت تئاترها و سینماهای خصوصی قبل انقلابی بعد از ۵۸ در اختیار بنیادهای مختلف مانند مستضعفان و جهاد دانشگاهی و ... قرار گرفته بود. تئاتر پارس به نحوی با کسبه و مافیای الکتریک در خیابان لاله‌زار معامله شده بود.

کارگردان نمایش «عکس خانوادگی» یادآور شد: همان سال‌های اجرای عکس خانوادگی، شروع کردم به نوشتن نمایشنامه «حکایت الکتریک عاشق» که سال ۸۳ در مرکز تئاتر مولوی اجرا شد و در واقع یک چالش جدی با تئاتر سنتی در شکل‌های مختلف از سیاه‌بازی تا قاب‌بازی و قهوه‌خانه و همه اینها بود؛ با موضوع عاشقی که یک مغازه الکتریکی دارد؛ منتها در فضایی انتزاعی و آبستره، یعنی با مدل خودم نه فضایی رئالیستی. آنقدر این فضای حاکم من را محکوم کرده بود که وادار به نوشتن شدم که از دل آن فضا، یک درام دیگر درآمد و نمایش هم با بازخورد گسترده‌ای روبرو شد.

حسینی در پاسخ به این سوال که «چقدر هنرمندان از جریان تلاشی که می‌گویید همراه معصومه تقی‌پور برای جلوگیری از تعطیلی تئاتر پارس و نصر و به‌طورکلی لاله‌زار داشتید، یاری کردند؟» گفت: در زمان تعطیل شدن و فشار برای تعطیلی پارس و دیگر تئاترهای لاله‌زار، در انجمن تئاتر آزاد آدم‌های گردن کلفتی مانند حسین مسافرآستانه و مجید جعفری بودند و محمدرضا الوند و بهروز انسانی و ... هم در شورای نظارت مرکز هنرهای نمایشی حضور داشتند. این ضربه‌های انجمنی بود که تشکیل شده بود تا بتواند تئاتر آزاد را به معنای درستش برگرداند و برای این قضیه کوشش هم می‌کردند.

او تشریح کرد: در زمان تعطیلی پارس، فردی مثل سعدی افشار که دیگر جانی برای دفاع کردن نداشت تا جایی که می‌توانست مصاحبه کرد و آدم‌هایی مثل محمود عزیزی و حسین مسافرآستانه که خود را به نوعی به آن دوران مدیون می‌دانستند در مصاحبه‌ها حرف‌شان را زدند اما در همین حد بود. اما تنها کسی که واقعا می‌جنگید و وقتی این تعطیلی اتفاق افتاد به معنی واقعی کلمه چند سال پیر شد، محمود بود.

حسینی ادامه داد: اواخر بهمن ۸۰ تمرین نمایش «عکس خانوادگی» را در اداره تئاتر شروع کرده بودم و نمی‌دانستم کجا قرار است اجرا شود. بعد که با استادمحمد درباره لاله‌زار حرف می‌زدیم به این نتیجه رسیدیم که نمایش را ببریم آنجا و معصومه تقی‌پور هم که دغدغه حفظ تاریخ گذشته تئاتر را داشت و سال‌ها در این زمینه کار کرد و بعد به امریکا رفت در این زمینه کمک کرد و کوشیدیم این اتفاق بیفتد اما این اتفاق به صورت جمعی نبود. چند سال پیش در ترکیه چند هزار آدم جلوی سالن تئاتری که قرار بود تخریب شود، جمع شده و تحصن کرده و نتیجه گرفتند. اما کجای دنیا تعدادی انگشت‌شمار از هنرمندان می‌توانند جلوی چنین اتفاقی را بگیرند؟

نویسنده نمایشنامه «سه مرثیه هذیان» با اشاره به تلاشی که برای فراگیر شدن این حمایت‌ها در شب‌های اجرای نمایش عکس خانوادگی داشته، گفت: یکی از دلایل استفاده از برگه‌های نظرخواهی در شب‌های اجرا این بود که با آن یک پرونده قطور چند هزار برگی از بازخورد مردم داشتیم که بتوانیم جلوی وزیر بگذاریم که بگوییم بازخورد مردم و مخاطبان تماشاخانه به تعطیلی تئاتر پارس این است. از آن طرف بازخورد منتقدان و روزنامه‌نگاران هم خیلی خوب بود. اما در مورد هنرمندان تئاتر، من کارت دعوت نوشتم و بالغ بر ۲۰۰ هنرمند را به دیدن نمایش دعوت کردم. اما متاسفانه به غیر از رضا ژیان و همسرش، رضا رویگری، محمود عزیزی، نصرالله قادری و چند نفر دیگر کسی به دیدن اجرا نیامد یعنی تعدادشان به تعداد انگشت‌های دست هم نرسید.

حسینی ادامه داد: به نظرم علت نیامدن‌شان بی‌توجهی به نمایش من نبود؛ فکر می‌کنم ناشی از این حس بود که «لاله‌زار جای بدی است و تئاتر پارس رفتن دور از شان ماست و نکند الان لباس‌مان به این در و دیوار بخورد چروک شود!» متاسفانه این حس را داشتند. البته برای ما خیلی سخت بود کنار گروهی که داشتند نمایش آزاد کمدی اجرا می‌کردند، کار کنیم چون آنها به چشم هوو به ما نگاه می‌کردند و فکر می‌کردند ما تئاتر شهری هستیم و آمده‌ایم تا جای آنها را تنگ کنیم.

او با اشاره به اتفاق‌های مثبتی که در زمینه مخاطبان این تئاتر افتاد هم خاطرنشان کرد: بزرگترین افتخارم این است که ما یک اجرا را ویژه اعضای کانون نویسندگان ایران قرار دادیم و از ناصر زراعتی، کاوه گوهرین، محمود دولت‌آبادی، علی‌اشرف درویشیان، احمد محمود، ناصر زرافشان و خیلی‌های دیگر، از جوان تا پیر آمدند و دو ردیف سالن را پر کردند و نمایش را دیدند. دعوت از مسئولین و اعضای کانون نویسندگان هم قطعا دیدگاه‌های محمود استادمحمد را به آن اجرا نشان می‌داد.

حسینی در پاسخ به این سوال که «عکس خانوادگی به غیر از تئاتر پارس در جای دیگری هم اجرا شد؟» گفت: همان سال‌ها در جشنواره شهر که الان نامش شده «جشنواره تئاتر شهر» نمایش «گل یاس» به بخش مسابقه و نمایش «عکس خانوادگی» به بخش جنبی دعوت شد. طبیعتا به دلیل موضوع، نمی‌شد عکس خانوادگی را در بخش اصلی اجرا کرد. آن را در فرهنگسرای اندیشه دو نوبت اجرا کردیم و گل یاس را در فرهنگسرای ابن‌سینا روی صحنه بردیم. بعدتر، قرار بود سالنی به نام «محراب» در خیابان ستارخان، افتتاح شود که به درخواست مرکز هنرهای نمایشی قرار شد عکس خانوادگی را در افتتاحیه و بعد به مدت سی شب آنجا اجرا کنیم. شب اول اجرا کردیم و سالن مملو از تماشاگر بود. اما از شب دوم دیدیم همه چیز را شکسته‌اند و معلوم شد علت نامگذاری «محراب» برای سالن، به دلیل این است که مالکیت سالن متعلق به ملک مسجدی است که پشت سر تالار قرار دارد. مسجد هیات امنایی دارد که نمایش را دیده بودند و اجازه ندادند شب‌های بعدی اجرا شود.

او تصریح کرد: خیلی دلم می‌خواست بتوانم بعدها اجرای کمی آزادتری از این اثر داشته باشم؛ محمود استادمحمد خیلی مقید بود که عین خودش و فضای ناتورالیستی موردنظرش در اجرا اتفاق بیفتد. اما من دلم می‌خواست بتوانم نمایش را ذهنی‌تر و به فضای سورئالیستی که خودم به آن علاقه‌مندم نزدیکش کنم اما این خواسته مدام عقب افتاد تا اینکه اجرایی الان توسط رضا بهرامی روی صحنه رفته است.

حسینی همچنین درباره این سوال که «کارگردان دیگری هم می‌خواسته عکس خانوادگی را در زمان حیات محمود استادمحمد اجرا کند اما به او اجازه داده نشد؟» گفت: من موثق می‌گویم که خود محمود استادمحمد از شورای نظارت خواست که به این نمایش اجازه اجرا ندهند آن هم به دلیل بحث کیفی. استادمحمد مایل نبود نمایش با آن کارگردانی روی صحنه برود و خب شورای نظارت هم پذیرفت. شاهدانی هم هستند که این را گواهی دهند.

او ادامه داد: درنهایت باید یاد کنم از بازیگران آن نمایش: سحر غمخوار که طراح لباس نمایش هم بود و نقش زن (و گلی در گل یاس) را بازی می‌کرد که بازیگری را بعدها کنار گذاشت و در پشت صحنه سینما مشغول شد. حسام حیدری در نقش شوهر که همه را حیرت‌زده می‌کرد و حالا به طراحی گریم مشغول است. زهیر یاری، که حالا نام و شهرتی دارد، نقش مرد اول که جوانی احساساتی و تازه‌کار و پیرو مرد دوم را بازی می‌کرد. و حمید سیدمطهری که حالا مستند می‌سازد در نقش دوم ایفای نقش می‌کرد. سختی آن دوران بی‌نهایت بود و لذت و حس هر شب خاطراتش هنوز برایم ماندگار است.

روزبه حسینی در حال حاضر در کنار پژوهش‌های مختلف، بیش از سه سال است، در حال نگارش کتاب مفصلی درباره‌ی زندگی، اندیشه و آثار محمود استادمحمد است که بناست در دوره کتاب‌های «تاریخ تئاتر در گذر زمان»، با عنوان «شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود» از سوی نشر افراز، تا قبل از پایان سال جاری، منتشر شود.