شهر بیداستان، بیلذت است
آفتاب داغ بعد از ظهر آخرین پنجشنبه ماهِ رمضان و بهتر بگوییم عید فطر بر درختان محله بیدآباد افتاده و حسرت آبی که در این مادیِ منحصر به فرد اصفهانیها نیست در ذهنمان جاری شده ... آخرین جلسه روایت اصفهان در حمام تاریخی علیقلیآقا برگزار شد.
الهه رضایی مدیر مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان به عنوان مجری اصلی برگزاری این جلسات، از همافزایی در برگزاری این برنامهها میگوید و تاکید دارد، این مرکز در راستای افزایش مخاطبین داستان و داستانخوانی و البته هم افزایی هرچه بیشتر، سیاست خودرا بر تعامل و همکاری با بخش خصوصی گذاشته است.
خوانش داستانها
داستان اول با عنوان "خانم و آقای ناگزیر" نوشته فروغ آذربایجانی با صدای نویسنده به خوانش درمیآید. این داستان روایت زن و مردی ست که در پیرسالی به طلاق عاطفی رسیدهاند. آذربایجانی در رابطه با داستانش میگوید: نام داستان، "من خانم و آقای ناگزیر" است نه "آقا و خانم ناگزیر"، در نتیجه این ناگزیری به خانم مربوط نمیشود و باید آن را در رابطه و آقا جستجو کرد.
این در حالی است که داستان و متن آن، ناگزیری دو طرفهای را به نمایش میگذارد. رابطهای سرد و بیعاطفه که در بهترین نقطه از آن تنها با حرکات دست و ایما و اشاره منظورها منتقل میشوند
او در ادامه میگوید: ممکن است مخاطب با خود خیال کند مگر چنین رابطهای با این اغراق امکان دارد؟ هدف من از نوشتن داستان همین است که بگویم، بله! ممکن است.
در ادامه صدرا شماعی زاده داستانش را میخواند. صدرا ۱۲ سال دارد و مدیر انجمن ادبی "رهاوی" که همراه با مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان این جلسه را برگزار میکنند در رابطه با صدرا و داستان نویسیاش میگوید:صدرا نُه ساله بود که با او آشنا شدم. مادرش میگفت، پسرم داستان مینویسد.
داستان صدرا پسری را روایت میکرد که اصلا نمیخندید. پسر و پدری بودند که در مزرعه زندگی شادی داشتند و نگرانی پدر این بود که پسرش هرگز نمیخندید. صدرا محیط مزرعه را خیلی خوب توصیف کرده بود و من از نوشتنش متعجب بودم. ناگهان و بیمقدمه دفتر را ورق زد و جمله پایانی داستانش را خواند. «پسر خندید و پدر خوشحال شد.» پرسیدم، مگر میشود اینقدر بیمقدمه و بی دلیل، چی شد که خندید؟
صدرا خیلی صادقانه جواب داد، خوب آن موقع که داشتم داستان را تمام میکردم شب شده بود، میخواستم بخوابم.
خوانش داستان صدرا مخاطب را با ادبیات کودک و نوجوان بیواسطه مواجه میکند.
انجمن ادبی رهاوی
حالا هوا کمی خنک تر شده و همراه با سمساریلر مدیر کانون ادبی رهاوی به دالانهای پشتی حوضخانه میرویم و از او در رابطه با انجمنشان میپرسم. او میگوید: از شهریور ۱۳۹۴ در نگارخانه سیتی سنتر اصفهان شروع به کار کردیم. اصل فعالیتهای ما با شنبه های داستان شروع شد. در این برنامه که هر شنبه برگزار میشود دو کتاب معرفی میکنیم که شامل یک مجموعه داستان بزرگسال و یک کتاب کودک و نوجوان است. گاهی در عوض خوانش داستان کودک و نوجوان به بازیها و فعالیتهای خلاق و جمعی در حیطه داستان میپردازیم. البته بخش کودک و نوجوان طرفدار زیادی دارد و حتی افراد ۶۰ ساله با ذوق در این بخش حضور دارند.
او یکی از عمدهترین دلایلی که باعث میشود افراد میل کمتری به مطالعه داشته باشند عرصه نشدن داستانها میداند و معتقد است برنامههایی شبیه شنبههای داستان این میدان عرضه را تا حدودی فراهم میآورد و جمع به ایجاد گفتمان کمک بیشتری خواهد کرد.
آنطور که از صحبتهایش برداشت میکنیم انجمن ادبی رهاوی علاوه بر شنبههای داستان برنامههایی در رابطه با شناخت و تکثیر هرچه بیشتر ادبیات اصفهان هم برگزار میکند. برای مثال میشود به برنامه مشترک مرکز آفرینش های ادبی قلمستان و این انجمن با عنوان نکوداشت اصفهان در دانشگاه علمی کاربردی سیتی سنتر اشاره کرد.
حالا دیگر خورشید پنجشنبه دم به غروب است و سالن داخلی حمام علیقلی آقا رنگ دلتنگی تمام داستانهای روایت نشدهاش را میگیرد. درست همین لحظه است که سمساریلر با تامل و مکث میگوید، ما سالها است به مردم و حتی اهالی وادی ادبیات توصیه میکنیم بخوانید و بخوانید...
اما به نظرم با انتخاب گزارۀ اشتباه و بیان فرمایشی به نتیجه نامطلوبی هم رسیدهایم. ما در ابتدا باید خودمان از این لحاظ خوش منظر باشیم و در ادامه فضاهایی ایجاد کنیم که در آن به مخاطب و افراد خوش بگذرد. جامعه باید متوجه این موضوع باشد که با ادبیات و داستان هم میشود خوش گذراند.
در نهایت شهر و کشوری که داستان از آن گرفته شده باشد و فضای داستان وجود نداشته باشد سترون، خشک و بیلذت میشود.
انتهای پیام/
ارسال نظر