دلالها ورزش ایران را به این روز انداختهاند
از آن بچههای شیطان محله بود و عاشق جست و خیز و شلوغ بازی. بزرگتر که شد، جنگ شد و او هم مانند هم قطارانش راه جبهه را در پیش گرفت. در راه خرمشهر یک پایش را جا گذاشت اما خودش میگوید که اگر ورزشکار نبود، از انفجار مین جان سالم به در نمیبرد.
به گزارش پارس ، به نقل ازایسنا، والیبال نشسته سنگر بعدی او بود تا روحیه اش را در آن بازیابد و حالا خسرو ابراهیمی، مدیرعامل باشگاه ذوب آهن است. او حالا معتقد است که ورزش ایران برای برون رفت از بحران موجود، به تفکری « ملی گرایانه» نیاز دارد.
دو سال پیش و پس از آن که مدیرعامل وقت باشگاه ذوب آهن به خاطر اتهام هایی از کار برکنار شد، مدیران کارخانه ذوب آهن، خسرو ابراهیمی را که در آن زمان مدیر ورزش همگانی کارخانه بود، به عنوان مدیرعامل جدید برگزیدند. از آن زمان تاکنون، این باشگاه اصفهانی، پستی و بلندی زیادی را تجربه کرده و تا قعر بحران پیش رفته است. در پایان فصلی پر فراز و نشیب، وقت مناسبی است که با مدیرعامل این باشگاه گفت وگویی داشته باشیم.
مشروح گفت و گوی ایسنا را با خسرو ابراهیمی در ادامه می خوانید:
* فصل دوازدهم لیگ برتر به پایان رسید. اگر اجازه بدهید ابتدا از همین مساله شروع کنیم. برای شما به عنوان مدیرعامل یک باشگاه، در فصل و انتقالات چه نکته ای از همه چیز مهم تر است؟
به نظرم مساله مهم در این موضوع، بحث قراردادها است. در هیچ جای دنیا قراردادها را فدراسیون به باشگاه ها ارائه نمی دهد بلکه همان جایی که پول می دهد، قراردادش را هم تنظیم می کند. سازمانی که قرار است بابت یک قرارداد پول بدهد، باید نوع ارتباطش را با کسی که طرف پیمانش هست تعیین کند. حال این سازمان اقتصادی باشد یا ورزشی یا هر چیز دیگر، فرقی نمی کند. در واقع، پایه قرارداد را خود باشگاه باید تنظیم کند. در همه جای دنیا همین گونه است و نمی دانم چه کسی در ایران خلاف این مساله را باب کرده است.
* یعنی معتقدید که باشگاه ها باید قرارداد بازیکنانشان را آن طور که می خواهند تنظیم کنند نه آن طور که فدراسیون فوتبال می خواهد؟
بله! به نظر من حتی هر باشگاهی می تواند پایه قرارداد خودش را داشته باشد. نحوه قرارداد، پاداش، تنبیه و… را خودش معین کند. این که یک قرارداد پایه آماده از سوی فدراسیون طراحی شود و همه باشگاه ها هم موظف باشند از آن تبعیت کنند، نه خوب است و نه حتی فیفا اجازه می دهد. ضمن این که این پایه قرارداد کامل هم نیست و باید اصلاح شود.
* فوتبال ایران در بخش پایه سازی هم مشکلات زیادی دارد.
شما ببینید که تیم های مختلف ما در لیگ قهرمانان آسیا نتیجه مورد انتظار را نگرفتند چون نتوانسته ایم به قدر کافی بازیکن بسازیم و اکنون در رکود بازیکن هستیم. سوال این است که آیا تیم های عربی اینقدر رشد کرده اند یا ما درجا زده ایم؟ من می گویم که ما درجا زده ایم. همان بازیکنانی که برای تیم هایشان در لیگ قهرمانان آسیا بازی کرده اند، باید در تیم ملی هم بازی کنند. بنابراین دیگر چه انتظاری از تیم ملی داریم؟ باید به سمتی برویم که باشگاه های ما به طور جدی در پایه کار کنند. نه این که فقط به شکل صوری اسم بدهند و تمام! فدراسیون هم باید برای باشگاه هایی که جدی کار می کنند امتیازهایی قائل باشد.
* برای این کار از کجا باید شروع کرد؟
نکته ای که اهمیت دارد این است که دست دلال ها را کوتاه کنیم. اول هم خود باشگاه ها باید اقدام کنند. فکر کنم که دلال ها ورزش ما را به این ورطه کشانده اند. دلال ها بازیکنی را که ارزشش ۱۰۰ میلیون تومان است با ترفندهایی که بلدند ۵۰۰ میلیون تومان می فروشند و معلوم نمی شود که مازاد این مبلغ به دست چه کسی می رسد. این مسائل باید اصلاح شوند تا ورزش نفس بکشد. ما اکنون در بحران و رکود هستیم. البته این قضیه بیشتر شامل فوتبال می شود چون ورزش هایی که پول زیادی در آنها نیست موفقیت بیشتری دارند.
* به نظر می رسد که بخش بزرگی از مشکلات فوتبال ایران به دلیل ضعف مدیریت هاست. این خلأهای مدیریتی را چگونه ارزیابی می کنید؟ نظر شما درباره مدیریت های تخصصی و غیر آن چیست؟
در خصوص تخصصی بودن مدیر و این که حتما ورزشکار باشد، معتقدم که لزوما نباید این گونه باشد. مدیر باید اندیشه های مدیریتی اش را از طریق معاونینش اجرا کند و حتما نباید قهرمان باشد. درست است که خودم ورزشکارم اما قبول ندارم که مدیر یک سازمان ورزشی حتما باید ورزشکار باشد. البته مدیر سازمان ورزشی اگر آن ورزش را بشناسد از خیلی جنبه ها کلاه سرش نمی رود و بهتر از بقیه مسائل درک می کند. مثلا می داند که چگونه با ورزشکارش حرف بزند و روحیه او را به خوبی درک می کند. اما اگر آن مدیر در حوزه ورزش متخصص نباشد اما علم کافی را در مدیریت داشته باشد و در کنار آن، بازوهای خوبی در کسوت معاون داشته باشد، افکارش را خوب پیاده می کند. مثلا در همین بحث بستن قرارداد، ممکن است یک نفر، ورزشکار خوبی باشد اما کارشناس خوبی در زمینه مسائل حقوقی نباشد. پس ابزار و اندیشه مهم تر است. اول باید ابزار و تفکرمان سازنده باشد و در راستای ارتقا و رشد ورزش در سطح ملی فکر کنیم. متاسفانه اکنون صنفی فکر می کنیم. هر باشگاهی تلاش می کند که فعلا خودش مقام بگیرد و از هر ابزاری هم برای این هدف استفاده می کند. در ورزش جایگاهی ندارد که برای رسیدن به هدف از هر ابزاری استفاده کنیم. مثلا رقیب را از طریق رسانه بکوبیم یا با دلال ها بازیکن حریف را تطمیع کنیم. این کارها به ورزش ملی لطمه می زند. مدیر هم اول باید ملی فکر کند و پرچم ایران را ببیند که به اهتزاز درآمده. درست و منطقی رشد کند تا موفق شود.
* یک سوال صریح از شما می پرسم و می خواهم که صریح جواب دهید. فکر می کنید که چند درصد از مدیران حال حاضر فوتبال ایران دارای ویژگی هایی هستند که نام بردید؟
صحیح نیست که در این رابطه اظهار نظر کنم، چرا که نقد مدیران کار من نیست چون خودم در این جایگاه هستم اما چیزی که می بینیم و می توانم درباره سوال شما بگویم این است که اوضاع ایده آل نیست. خیلی از مسائل جزئی هست که در دنیا، ۵۰ سال است از آن گذشته اند، ولی ما هنوز در آن فضا سیر می کنیم. این باید درست شود. مثال بارزش نحوه بستن قرارداد است. امروز در دنیا می گویند هرکه پول می دهد حاکم است. مثلا باشگاهی با یک بازیکن قرارداد ۸۰۰ میلیون تومانی بسته ولی این بازیکن در بازی اول فصل آسیب می بیند و تا پایان فصل هم نمی تواند به میدان برود. در این صورت چه کسی باید پولش را بدهد؟ قانون می گوید باشگاه. از آن طرف بازیکن هم برای باشگاه تلاش کرده و نباید ضرر کند. چه کسی این وسط باید پول او را بدهد؟ قاعده می گوید بیمه. حالا سوال اصلی این است که کدام قرارداد در ایران بیمه دارد؟ در همه جای دنیا الزامی است که هر قراردادی بسته شد، بیمه شود.
* چه کسی باید این مورد را پی گیری کند؟
وقتی می گویم نمونه قرارداد فدراسیون فوتبال اشکال دارد، یکی از اشکالاتش همین است. بازیکن می گوید که قراردادم سنگین است چون آینده ندارم، بیمه ندارم و اگر اتفاقی برایم بیفتد خانواده ام تامین نیستند. بازنشستگی هم ندارد. این جا باید قانون کار ورود کند. بیمه باید ورود کند. بازیکن هم مثل بقیه ارکان اقتصادی جامعه باید بیمه باشد. قانون صاحبان مشاغل را مجبور می کند که کارگران خود را بیمه کنند، این مساله باید در فوتبال هم حاکم شود. مگر می شود که بازیکنی قرارداد سنگین ببندد و حق بیمه ندهد. اگر این مساله شکل بگیرد، یک معامله سه سر سود شکل می گیرد چون هم بیمه سود می برد و هم بازیکن و باشگاه منتفع می شوند. مسائل زیادی داریم که بررسی آنها به جلسات کارشناسی نیاز دارد.
* بنابراین مجلس شورای اسلامی هم باید در این زمینه نقش آفرینی کند.
گاهی نبود قانون به ورزش کشور لطمه می زند. کار اصلی باید از خود مجلس شروع شود. باید قوانینی وضع شود که به پایه های ورزش کمک کند. ما در ذوب آهن، در دو سال گذشته بحران مالی شدیدی داشتیم چون مجلس شورای اسلامی جلوی پرداخت یک درصد از بودجه سازمان های دولتی به ورزش را گرفت. حالا اما خصوصی شده ایم. اگر کسی که کارخانه را خریده است گفت که نمی خواهد در ورزش سرمایه گذاری کند، تکلیف چیست؟ چه قانونی از باشگاه ما حمایت می کند؟ این جا هم خلأ قانونی داریم. قانون فراگیر نیست.
* چرا در فوتبال ایران حقوقدان ورزشی نیست؟ واقعا چنین فردی نداریم یا هست و از آن بهره نمی بریم؟
اگر هم داریم مطرح نیستند. این سوال را باید از فدراسیون فوتبال و وزارت ورزش و جوانان پرسید. البته باشگاه ها هم نخواسته اند. به همین دلیل تلاش می کنیم که قراردادها را خودمان تنظیم کنیم. تفکر من این است که این کار همه مکدرات را پاک می کند و همه چیز شفاف می شود اما شاید کسی این را نخواهد. باید به این سمت حرکت کنیم. اگر شفافیت نباشد دلال ها و کسانی که تفکر دیگری از مدیریت دارند به همه چیز می رسند.
* یکی از مواردی که باید در قراردادها مورد توجه قرار بگیرد، بحث بازیکنان خارجی است. چرا باشگاه ها با بازیکنان خارجی خود، قراردادها را بر اساس ریال نمی بندند؟
من با هیچ بازیکن خارجی قرارداد ارزی نبسته ام. حتی یک مربی دروازه بان داشتیم که نیم فصل رفت و ما هم قراردادش را به ریال تبدیل کردیم. به هیچ وجه قرارداد ارزی با کسی نمی بندیم. اکنون هم دو بازیکن خارجی داریم که قراردادشان به ریال است.
* یکی از مدیران لیگ برتری گفته بود که بازیکن خارجی تیمش به دلیل اختلاف با کادر فنی به کشورش رفت و برنگشت و باشگاه هم مجبور شد پولش را بدهد!
خوشبختانه تاکنون هیچ بازیکن خارجی نتوانسته سر ما کلاه بگذارد. همان اول که آمدند شرط کردم که قراردادشان به ریال باشد.
* به نظر شما برگزاری جلسات هم اندیشی که باشگاه تراکتورسازی کارش را شروع کرد و البته فعلا مسکوت مانده چقدر مفید است؟
برگزاری این جلسات پیشنهاد خودم بود اما چون ما در اوج بحران بودیم قضیه را با سردار جعفری مطرح کردم و او هم گفت که برگزار می کند و جالب این که دو هفته بعد آن را اجرا کرد. من در جلسه اول نتوانستم حاضر شوم اما به جلسه دوم رفتم و اولین بار همان جا گفتم که قراردادها باید عوض شوند.
* آن طور که می گویید این کار خیلی مفید است پس چرا باشگاه ها استقبال خوبی از آن نکردند؟
در جواب فقط می توانم بگویم باید دید من که به عنوان مدیرعامل این جا نشسته ام با چه نیتی نشسته ام.
* فوتبال ما مشکلات زیادی دارد…
از جمله برخی رسانه ها.
* بله! متاسفانه برخی رسانه ها هم گاهی در جامعه فوتبال مشکل آفرینی می کنند. چه باید کرد؟
تاکنون برنامه های ورزشی صبح رادیو را گوش کرده اید؟ من همیشه در مسیر کارم رادیو گوش می کنم. به نظرم بهتر است که تیترها و اخباری که مهم تر و مثمر ثمرتر است از رادیو که رسانه ای فراگیر است، پخش شود. واقعا تاسف دارد که در رادیوی ملی که همه کشور آن را گوش می دهند صحبت های پیش پا افتاده مطرح شود. این حرف را در رسانه های مختلف و حتی تلویزیون هم گفته ام که بخش بازخوانی پیشخوان روزنامه ها را بردارید یا لااقل مقاله خوبی در آن قسمت پخش کنید. این واژه ها از سوی افراد تولید شده که هرکاری خواستند بکنند و انتقادی هم از خودشان نکنند. مسیر اشتباه را باید اصلاح کرد. تا کی می خواهیم به این کارها ادامه دهیم؟ خبرنگاری با من صحبت کرده و از یک ساعت حرف من تیتری درآورده که صحیح نبوده است. نمی گویم که آن حرف را نزده ام اما باید دید که زمینه حرف من در آن مصاحبه چه بوده است.
* یکی از روزنامه های ورزشی هم یک بار به این مساله اذعان کرد که گاهی روزنامه ها برای فروش بیشتر حاشیه پردازی می کنند.
یک بار کسی از یک روزنامه ورزشی به من زنگ زد و گفت که هر هفته یک عکس از من را در صفحه اول چاپ می کند و یک مقاله هم می نویسد و برای این کار خواست که قرارداد ببندیم. من هم گفتم که بهتر است یک قرارداد برعکس ببندیم که هرگز عکس مرا چاپ نکند و چیزی هم ننویسد! تعجب می کنم که این افراد چطور حالشان از این کارها به هم نمی خورد؟
* اگر موافق باشید کمی هم مدیریت ها را نقد کنیم. علاوه بر این که عدم تخصص مدیران می تواند در نتیجه نگرفتن تیم ها موثر باشد، حضور مدیرانی که نانشان در خوب کار نکردن است هم، مساله دیگری است. برخی مدیران از نتیجه نگرفتن تیم شان یا آوردن بازیکن خارجی بی کیفیت سود می برند. با این مساله چه باید بکنیم؟
اسپانسری که برای باشگاه هزینه می کند باید از مدیرش حساب کشی کند و بفهمد که پولش در کجا هزینه می شود. مثلا چرا مدیرش فلان بازیکن را خریده ولی بازی نکرده است؟ موضوع دیگر این که باشگاه های ما نباید دستشان پیش دولت دراز باشد. ما در ذوب آهن و در همین دوران بحران، یک شرکت تعاونی درست کردیم و قرار گذاشتیم که همه سودش به حساب باشگاه واریز شود. قصد داریم که در همه پروژه های اقتصادی اسپانسر مان شرکت کنیم. شرکت های زیادی تا کنون با کارخانه ذوب آهن قرارداد بسته اند و با آن مشارکت کرده اند. ما هم می خواهیم کار کنیم. معنی خصوصی سازی این است که باشگاه روی پای خودش بایستد. باشگاه ها چه دارند از خودشان؟ آن چند باشگاهی هم که امکاناتی دارند، امکاناتشان ماترک دولت است. خودمان باید کسب درآمد کنیم.
خسرو ابراهیمی
* حال بهتر است که بحث را به سمت باشگاه خود ذوب آهن ببریم. باشگاه شما پس از ماجرای تخلف مالی مدیرعامل سابق و قانون مجلس شورای اسلامی که کارخانه ذوب آهن را از سرمایه گذاری در ورزش منع کرد، وارد بحران شد.
همیشه وقتی سختی پیش می آید آدم فکر می کند که چطور باید از آن عبور کند ولی با تجربه ای که به دست می آورد، ادامه راه را بهتر می رود. اندیشه های نو در بحران ایجاد می شوند. بعد از زلزله خانه ها محکم تر ساخته می شوند و وقتی سیل، منطقه ای را خراب می کند ساکنینش از کنار رودخانه دور می شوند. همیشه تفکرم این بوده که جلوی هدر رفتن و حیف و میل را بگیرم. ذوب آهن متعلق به همه کشور است. اگر کوچکترین آسیبی به بدنه آن بزنیم خوب نیست. برای این حرفم مثالی می زنم که بهتر روشن شود. سال ۷۲ که از کارخانه بازمی آمدم در مسیرم از اتوبانی گذشتم که به سمت زرین شهر می رود و اطرافش پر از درخت است. ساعت یک و نیم بعد از ظهر، درختان کاج اطراف خیابان که برگ روغنی دارند آتش گرفتند و آتش هم به سرعت پیش می رفت. تحمل گرما برای ما که از پروتز استفاده می کنیم، خیلی سخت است. دمای درون پروتز گاهی بالای ۶۰ و ۷۰ درجه می شود به طوری که اگر دستت را داخلش کنی ممکن است بسوزد. وقتی پروتز را از پایم بیرون می آورم، یک لیوان عرق از آن خالی می کنم! من اصلا نمی توانم در گرما طاقت بیاورم اما بولوار داشت می سوخت. بنابراین چند شاخه برداشتم تا آتش را خاموش کنم. وضعیت آنقدر سخت و طاقت فرسا بود که کف کفشم سوراخ شده و پایم سوخته بود ولی متوجه نشده بودم. یک بنده خدا از بیمارستان فولاد شهر آتش نشانی را خبر کرده بود. گرم کار بودم که آب آمد تا آتش را خاموش کند و مرا هم خیس کرد. انگار دنیا را به من داده باشند. ماموران از من تشکر کردند و پرسیدند که جایی از بدنم نسوخته که گفتم نه اما وقتی وارد خیابان شدم، دیدم که پایم سوخته است. ما نسبت به کل کشور مسئولیت داریم. ژاپنی ها از واژه ملت و کشور معنی دیگری دارند. اگر بگویند بحران داریم و هرکسی باید روزی هشت ساعت کار کند و حقوق هم نگیرد همه این کار را می کنند. چشم و هم چشمی دارند که چه کسی بیشتر کار می کند. متاسفانه در کشور ما برعکس است. در این جا افراد با خود می گویند، فلانی می برد و می خورد پس من برای چه کار کنم؟ من هم می توانستم در بهترین محله اصفهان خانه مجلل و خودروی مدل بالا و چه و چه بخرم. در آن صورت حسرتش را دیگران می خوردند و می گفتند که من خیلی زرنگ هستم! جالب است که کسی نمی گفت خیلی دزد است! وقتی یک دختربچه سر چهارراه گل می فروشد، حق او را ما خورده ایم که او ناچار به این کار شده است! حضرت علی (ع) فرموده اند که تا کوخی خراب نشود کاخی ساخته نمی شود. باید برای ایران کار کنیم و بجنگیم و اسم ایران را مقدس بدانیم.
* اتفاقا درباره جمله آخری که گفتید حرف زیاد است اما آیا عملی هم هست؟
ما اکنون به ملی گرایی نیاز داریم. در ژاپن به کودکانشان درس می دهند و می گویند که هیچ چیز در کشورمان نداریم، نه نفت، نه چیز دیگر تا کودک از بچگی بداند که باید برای کشورش کار کند اما در ایران از همان دوره کودکی می گویند که کشور ما همه چیز دارد؛ کودک هم با خود می گوید، پس دیگر برای چه کار کنم؟ ما باید فضای کار را ایجاد کنیم. اگر زورمان به دیگران نمی رسد به خودمان که می رسد. اول باید خودمان را اصلاح کنیم و آن وقت اگر توانستیم افکارمان را پیشنهاد بدهیم. رسانه ها هم باید کار قبیح را بد بدانند و کار خوب یک باشگاه را برجسته کنند. در این صورت دیگران هم بخواهند یا نه باید تبعیت کنند. این انتقادی است که به رسانه ها وارد است.
* در پایان این گفت وگو می خواهیم کمی هم از خودتان بگویید. از زندگی تان بگویید و این که چه شد به این جا رسیدید؟
از دوران کودکی جزو افرادی بودم که در جمع بچه ها اصطلاحا شرور هستند و همیشه سرگروه می شوند. خیلی جست و خیز داشتم. با شروع جنگ با هدف رسیدن به جبهه رفتم اما مرا به بلوچستان فرستادند، آن هم در بدترین جای ممکنش. از ۱۳ سالگی کاراته کار می کردم. کاراته کار کردن در زمان ما خیلی ارزش داشت. کاراته کار کردن مثل حالا نبود که امکانات خوب داشته باشیم. ما روی شن و سنگ تمرین می کردیم. در بلوچستان از روی جثه و ظاهر انتخاب می کردند که چه کسی را کجا بفرستند. بعد از مدتی بالاخره راهی جبهه شدم. در عملیات خرمشهر در اسفند سال ۶۱ روی مین رفتم. شاید اگر ورزشکار نبودم الآن این جا نبودم. یک پایم قطع شد و پای دیگرم پر ترکش بود. در آن عملیات مجبور به عقب نشینی شدیم اما در عقب نشینی، عراقی ها از من جلو زدند. من هم ناچار شدم که به صورت سینه خیز به سمت نیروهای خودی بازگردم. اوضاع وحشتناکی بود و کلی خون از من رفت. وقتی رسیدم، بدنم می لرزید و تقریبا خونی در رگ هایم نبود که قلب پمپاژ کند. حتی گوش هایم می لرزیدند. آمبولانس هم با مکافات از منطقه بیرون آمد و مدام ترکش می خورد. خواست خدا بود که زنده بمانم. پس از رسیدن به شهر و بیمارستان، یکی، دوبار دیگر هم پایم را قطع کردند. یکی، دو سال سرخورده بودم و خانه نشین. برای کسانی که خیلی جنب و جوش دارند، چنین وضعی خیلی سخت است. پس از مدتی به پینگ پنگ رو آوردم. البته قبلا هم بازی می کردم. فوتبالم هم خیلی خوب بود. قدرت بدنی بالایی داشتم. بچه کشاورز بودم و به راحتی آسیب نمی دیدم. پینگ پنگ را تا قهرمانی استان ادامه دادم. دیدم کسی که با توپ بازی کرده، با پینگ پنگ ارضا نمی شود. این طور بود که رفتم به سراغ والیبال نشسته. دیر رفتم اما وقتی رفتم خیلی رشد کردم. سال ۶۸ بود که وارد والیبال شدم. سه مقام جهانی دارم و یک آسیایی. این سرگذشت ورزشی من است. در کارخانه ذوب آهن هم مدتی معاون حمل و نقل بودم و بعد سرپرست ورزش همگانی و حالا هم مدیرعامل باشگاه هستم.
* حالا هم که دیگر یک مدیر فوتبال شناس در رأس کارخانه ذوب آهن نشسته است.
بله! خوشبختانه دید آقای سعد محمدی نسبت به ورزش و فوتبال خیلی روشن است. همه تیم های لیگ برتر و بیشتر بازیکنان شان را به اسم می شناسد. این برای من خیلی خوب است. کمک خیلی خوبی است. کسی که اطلاعاتش خوب باشد بهتر می تواند افکارش را پیاده کند. همکاری بهتری هم بین ما خواهد بود. اکنون کارخانه ذوب آهن خصوصی است اما هزینه کردن در بخش خصوصی هم شرایط دارد. ما به دنبال این هستیم که با ورود به فعالیت های اقتصادی روی پای خود بایستیم. در مجموع سال ۹۲ را سال روشنی برای باشگاه می بینم.
ارسال نظر