اشعار ویژه ولادت «امام حسن مجتبی علیهالسلام»+عکس
مصادف با پانزدهم ماه رمضان و میلاد با سعادت امام حسن مجتبی (ع)، شما میتوانید اشعار ویژه ولادت این حضرت را در گزارش زیر بخوانید.
بنا به نقل قول های مکتوب و استناد به روایات و سخن بزرگان، پانزدهم ماه مبارک رمضان مصادف با خجسته میلاد حضرت حسن مجتبی (ع) کریم اهل بیت است. ایشان در سال سوم هجری قمری در دامن مادر پاکدامن خود حضرت فاطمه الزهرا (س) چشم به جهان گشود.
میان ارض و سما بزم شادی و شور است
به روی دست نبی آیههایی از نور است
بغل گرفته نبی سبط اکبر خود را
و ان یکاد بخوان، چشم ابتران شور است
گمان کنم که پیمبر به گوش او میگفت:
خوشا به حال رسولی که با تو محشور است
به رزق خوان حسن عالمی نمک گیرند
عزیز کردهی زهرا “کریم” مشهور است
زدست هیچ کسی لقمه نان نمیخواهیم
کرامت حسنی با مزاجمان جور است
گدای کوی کریمیم و نان بهانهی ماست
نظر به منظر جانان مراد و منظور است
چقدر غبطه خورم بر کبوتران بقیع
شکسته بال و پرم… قبر خاکی اش دور است
به قبر خاکی او سایبان بدهکاریم
برای گنبد و گلدسته نقشهها داریم
مرضیه نعیم امینی
مثل تو ندیده است کسی کودک دلبند
خورده دلم از صبح همان روز نخستین
با مهر توای دست گل فاطمه پیوند
در لطف و عطا و کرم و بخشش و رحمت
گشتیم و ندیدیم کسی را به تو مانند
هر گوشهای از نام تو حاجات گرفتند
از کوفه بگو تا به بخارا و سمرقند
حاتم که زبانزد شده در جود و سخاوت
یک عمر، بساطش به در خانه ات افکند
در بند توام، عبد توام، نام تو بردم
کوه گنهم را به تو بخشید خداوند
حکاک ازل شیر اُحد، نام حسن را
با خط خوشش سر در تالار دلم کند
تو زندگی ات خرج فقیران شده عمری
هر سائل محزون به کنارت شده خرسند
آن شامی بد خُلق هم از سوی تو حتی
چیزی نشنیده است به جز رحمت و لبخند
در آرزوی وصف تو مردند هزاران
تمثال گر و شاعر و نقاش و هنرمند
هر بار نقاب از رخت افتاد خدا گفت:
جبریلِ امین دود کند بهر تو اسپند
جنگیدن قاسم همه اش از جمل توست
مردانگی ات خوب رسیده است به فرزند
«یا فاطمه»را یاد غمت، خیل شهیدان
با غصه نوشتند به هر پرچم و سربند
آن روز دوشنبه، وسط کوچه و مادر
گریان شده ایم از غم این واقعه هر چند…
هرگز کسی از راز تو آگاه نگشته
آن را که تو دیدی همه در پرده شنیدند
محمد جواد شیرازی
به نام آنکه تو را داده است نام حسن
درود احسن الارباب من سلام حسن
سلام بر برکات سپید سایهی تو
که نور داده به خورشید مستدام حسن
سلام بر درجات زبرجدت که از او
عقیق دست سلیمان گرفته وام حسن
عجیب نیست اگر خال هاشمیات را
شبانه روز کند کعبه استلام حسن
فدای قامت بنده نواز تو که نماز
به احترام قدت میکند قیام حسن
قبول نیست سجودی که پاش مُهر تو نیست
رکوع بی تو رکوعیست نا تمام حسن
به اتفاق برادر به حشر گر برسی
به جذبه خیره شود چشم خاص و عام حسن
پیمبران متحیر به خویش میگویند
بود کدام حسین و بود کدام حسن؟
به خشت خشت ستونهای عرش رب کریم
نوشته با قلم حسن، یا امام حسن
شکست شیشهی خون دل شما روزی
به دست سودهی الماسهای شام حسن
صلات ظهر، چه تشییع بی نظیری شد
به لطف بدرقهی تیرها ز بام حسن
میلاد حسنی
خبر رسید: که مادر شده است کوثر عشق
نشسته دلبر این طایفه، برابر عشق
بیا و مژده بگیر از پدر و مادر عشق
بیا که شامل لطف خدا شویم امشب
به زیر پای کریمی فدا شویم امشب
ستاره میچکد از گوشههای چشم حسن
قنوت دست گدا و دعای چشم حسن
تمام ایل و تبارم فدای چشم حسن
من از ازل حسنی ام و تا ابد حسنی
حسن، عصارهی آیات مکی و مدنی
جزامی ام که نگاهم به راه او مانده
فدایی ام که سرم در سپاه او مانده
یقین که عاقبتم بر نگاه او مانده
اگر نگاه کند، “عاقبت بخیرم” من…
به پای عشق حسن، هانی ام، زهیرم من
قیامتی است خدایی حسن، ز. پا تا سر
گرفته عطر نفس هاش، خانه را در بر
به روی دوش نبی جای اوست تا آخر
چه خار تیز و بزرگی به چشم عایشه شد
امیدِ فاطمه، منجر به خشم عایشه شد
دخیل بسته ام امشب به تیغ مژگانش
ملائکه همه افسون و جمله حیرانش
فدای قبر غریب و فدای ایوانش
خدا کند که بسازیم صحن و ایوانی
به دست کارگرانی ز نسل سلمانی
گره زدم دل خود را به خاک بی حرمش
امید دارم همیشه به دست با کَرَمش
برای توبه به درگاه حق، بیاورمش…
که او امید جهان است و شافع عَرَصات
هزار بار به این مرده داده آب حیات
همیشه داغ مدینه به قلب او مانده
بلور بغض عجیبی در آن گلو مانده
به گوش کودکی اش هم، بگو مگو مانده
عصای کوچه و بی یاوری مادر بود
برای مادر تنها، شبیه لشکر بود
حرامزادهای آمد که راهشان سد شد
برای غیرت این نوجوان عجب بد شد
حریم خانه شان، راه رفت و آمد شد
صدای ضربهی سیلی ز. خاطرش نرود
عذاب صورت نیلی ز. خاطرش نرود
پوریا باقری
کامِ ما مستِ عسل یافتن از جامِ حسن
حسنی نیست لبی کز لب لعلَش نَمکَد
صد و ده بار نمک گیر شده کامِ حسن
حسن بن علی از بس بغلِ مادر بود
مادری شد همۀ عمر و سرانجامِ حسن
چند روزیست که زهرا به تبسم گوید
مثل پیغمبر اکرم شده اندامِ حسن
حسنی بودن ما لطفِ حسینی دارد
حمزه کُش هم که شود وحشی، اگر احمد خواست
آخر الامر حسینی شود و رامِ حسن
گفت: راوی:نمک سفرۀ ایجاد علی
نمکینتر ز حسن نیست به اولاد علی
خالقِ روی حسن وجه خودش را رو کرد
فتبارک شد و احسنت به خود با او کرد
اَحسنِ خلقت خود را که حسن نام نهاد
نظر انداخت بر این حُسن و دو صد هو هو کرد
قبلۀ روی حسن را که تکامل بخشید
مثل محراب بر او نقش، دوتا ابرو کرد
اولین یوسف زهرا که به دنیا آمد
یوسف مصر تمنای وصال از او کرد
پرده از دسته گل سبز محمد برداشت
خَلق شد باغ و بهشت و همه را خوشبو کرد
شرحِ کوثر شد و خورشید جهان گستر شد
عطری از مُشک دمید و به سرش گیسو کرد
مو حسن بوی حسن خوی حسن روی حسن
هر طرف مینگری کعبۀ هر کوی حسن
حرف بسم اللَه و رحمن و رحیم افتاده
فال نیک همه در دست کریم افتاده
سائلی بد دهن آمد که کند سبّ کریم
ناگهان دید درِ خانه مقیم افتاده
یک نبی آید و گوید که نمک گیرش نیست
هر رسولی رهش اینجا ز قدیم افتاده
فخر مفروش سلیمان، که ره سرور ما
به فقیر و به اسیر و به یتیم افتاده
از بهشتِ سر کوی حسن بن علی است
به خراباتِ دلِ خسته، نسیم افتاده
بانی کل حرمهای جهان است حسن
بغض دجال به تخریب حریم افتاده
هرکه آمادۀ نوسازیِ صحن حسن است
راه فتح حرم مکه، مدینه یمن است
این چه حالی است که از روز ولادت دارد
دیده وا کرد، ولی شوق عبادت دارد
صوت قرآنِ حزینش دلِ عالم ببرد
بیشتر از همه بر قدر، ارادت دارد
لشگرش یک شبه یاران معاویه شدند
هرکه همراه حسن ماند سعادت دارد
بدتر از جُعده و اُم حَکَمِ ملعونه
به حسن یک زن مکاره حسادت دارد
شتر سرخ ز یک ضربۀ تیغش پی شد
روز صفین نشان داد رشادت دارد
به رخش از دل یک کوچه ز. یک لحظۀ تلخ
غربتی هست که تا روز شهادت دارد
جگر پاره چه اسرار که یک یک میگفت
با حسین از غم لا یوم کیومک میگفت
آید آنروز که آییم به ایوان طلات
با چراغ و علم و پرچم و گلدان طلات
چارده صحن بسازیم برای حرمت
چارده باب شود باز به دالان طلات
اسم هر باب بنام یکی از معصومین
زینت سر درِ هر باب به عنوان طلات
وسط صحن که افتد حرم پیغمبر
دور تا دور بسازیم شبستان طلات
صوت منصور شود نذر کمیل سحرت
چارده صحن کند پخش ز. رضوان طلات
سی شب ماه مبارک حَرَمت میچسبد
هر سحر روضه یاس است و گلستان طلات
تازه آنجاست که ما روضۀ مادر داریم
پشت هر در سخن از غنچۀ پر پر داریم
ارسال نظر