به گزارش پارس نیوز، 

برخی از سیاسیون و مسئولان جمهوری اسلامی چه در زمان مسئولیت و چه بعد از آن خود را پیرو خط و راه امام معرفی می‌کنند و نظرات خود را قرائتی درست از اسلام می‌دانند اما گاهی نقش اپوزوسیون به خود گرفته و در قامت یک لیبرال دوآتشه وطنی بخوانید همان انقلابی دیروز دست به ترویج آراء و عقاید بر خلاف مشی انقلاب، امام و رهبری می‌زنند.

فکر متاثر از لیبرالیسم در دوران انقلاب گاه درکنار انقلاب و گاه در مقابل آن، گاه با نقاب و گاه بی نقاب و بی روتوش، گاه پنهان و گاه آشکار، خودنمایی کرده و در انقلاب نقش آفرینی دارد، البته میزان اثربخشی و وزن این تفکر در کنار اندیشه اسلامگرا هیچگاه به یک میزان نبوده است.

در دوران معاصر سه جنبش و نهضت مردم ایران برجسته است، ابتدا جنبش مشروطه سپس نهضت ملی کردن صنعت نفت که در دهه سی اوج می‌گیرد و بعد انقلاب شکوهمند اسلامی که با قیام مردمی 15خرداد در سال 1342 آغاز و در 22بهمن ماه سال 1357 به پیروزی می‌رسد.

1- نهضت مشروطیت

اولین حرکت مهم مردم ایران در دوران معاصر جنبش مشروطه است که چند هدف مهم را دنبال می‌کرد: اول؛ تشکیل مجلس قانونگذاری ملی دوم؛ تدوین قانون اساسی و سوم؛ تاسیس عدالتخانه نوین که همگی موجب محدود شدن قدرت سلطنت شد. در این دوره اشخاصی مثل آخوندزاده، ملکم خان، فروغی و... در معرفی کالبد نهادهای مجلس وعدلیه به شکل نوین آن و طرح اصلاح ساختار حاکمیت نقش داشتند وعلما مثل آخوند خراسانی در نجف و مرحوم بهبهانی، طباطبایی وشهید شیخ فضل الله نوری در تهران و... از این حرکت بخاطر آن که به نفع مردم بود، حمایت کردند و در بسیج مردم در سراسر کشور برای حمایت از جنبش مشروطیت ایفاء نقش نمودند.

البته بعدها که جنبش استمرار یافت و دوتفکر، دیدگاه‌ها، مبانی، اصول و راهبردهای خود را تبیین کردند، اختلافات نمایان شد که البته این اختلافات ناشی از تضاد ذاتی مبانی و تفکر اسلامی با تفکر لیبرالی محض (که شاید در آن دوره کمتر از هر زمانی دچار التقاط شده بود ) بوجود آمد و نهایتا علما دین به مرور از نهضت جدا و روشنفکران نیز به تنهایی راه به جایی نبردند و نهضت با فراز و نشیبهای زیادی به شکست انجامید.

علل و عوامل این تجربه ناموفق شامل؛ اول؛ اغلب روشنفکران آن زمان از متمولین و اشراف مرتبط با دربار قاجار بودند که دارای منصب‌های دولتی مثل سفارت و وزارت بودند و یا ازسوی دولت برای تحصیل به خارج به ویژه فرانسه وانگلیس اعزام شده بودند، مثل میرزا ملکم خان سفیر کبیر ایران در انگلستان ملقب به ناظم الدوله، یا میرزا حسین قزوینی ملقب به مشیر الدوله یا سپهسالار که سمت صدراعظمی و وزارت خارجه را داشت در دوره مشروطه پیرو راه و جریان لیبرالیسم و مروج اصول آن از طریق مطبوعات و ترجمه کتب در ایران گردیدند و با وجود آنکه منشا عقب افتادگی اصلی ایران سلسله بی کفایت وفاسد قاجار بود ولی هرگز روشنفکران آن عصر بخاطر وابستگی به دربار قاجار به دنبال انقلاب و خشکاندن ریشه فساد نبودند، بلکه تنها دلخوش به برخی اصلاحات دربعضی زمینه‌ها در ساختار حاکمیت آن زمان بودند. دوم؛ متفکران مغرب زمین سکولار بودند(قائل به جدایی دین از سیاست) و روشنفکران مشروطه با تاسی از آنها دین ستیز شدند وعامل عقب افتادگی ایران را به جای دربار فاسد قاجار، دین اسلام معرفی کردند و با این انگیزه همت اصلی خودرا برحمله به مبانی و عقاید اسلامی جامعه قرار دادند.

سوم؛ روشنفکران اقدام به انتشار و تبلیغ اصول و مبانی لیبرالیسم در ایران نمودند درحالیکه توجه به برنامه ها و نقشه‌های استعماری انگلستان نداشتند و برای همین نه تنها هیچگاه نسبت به سیاستهای استعماری موضعی جدی اتخاذ نکردند بلکه همواره ارتباط بسیارنزدیک با سفارتخانه‌ها و عوامل آنها داشتند و بسیاری از روشنفکران آن عصر عضو یا همکار یا موسس لژهای فراماسونری بودند. متاسفانه پای بسیاری از توافق نامه‌ها وقرادادهای استعماری امضاء همین حضرات است مثل معاهده گلستان (میرزا ابوالحسن خان ایلچی)، قرارداد رویتر (میرزا حسین قزوینی ملقب به سپهسالار)، واگذاری امتیاز لاتاری (میرزا ملکم خان). همچنین این حضرات در از دست دادن بخش‌هایی از سرزمین ایران نیز کوتاهی نکردند، مثل واگذاری هرات و بخش اعظم تصرفات ایران در افغانستان به دولت انگلیس در جریان کنفرانس صلح پاریس در سال 1273ق که امین الدوله با همراهی ملکم خان آن را امضا کرد یا در زمان سپهسالار در راستای خواست انگلیس بخشی از سیستان و بلوچستان را از ایران جدا کردند.

چهارم؛ روحانیت در آن عصر به طور چشمگیری به اندیشه سیاسی توجه نمود و اولین حرکت در این راستا اقدام میرزای شیرازی با واگذاری امتیاز توتون و تنباکو به انگلیس بود که متعاقب آن داستان مشروطیت پیش آمد. البته دین ستیزی برخی از روشنفکران طرفدار مشروطیت از یکسو و خیانت‌های برخی از همان آقایان در واگذاری امتیازات به بیگانه موجب جدایی علما و روحانیت از مشروطیت شد.

2- نهضت ملی شدن صنعت نفت

نهضت ملی صنعت نفت دومین حرکت مهم مردمی بود که ابتدا با تعامل این دو تفکر شروع شد ولی پس از چندی با تقابل این دو اندیشه به شکست انجامید.

بااشغال ایران توسط آمریکا، انگلیس به دنبال احیاء سلطه خود با الحاقیه به قرارداد 1933 معروف به قرارداد گس - گلشائیان بر نفت بود که با اعلامیه شدید لحن آیت ا.. کاشانی علیه شرکت نفت مواجه شد و ایشان خواهان لغو آن گردید. همین امر موجب تبعید وی به لبنان شد .درواقع میتوان گفت ایده ملی شدن صنعت نفت سرآغازش با حوادث همین دوران بالاخص مخالفت با قرارداد نفت شمال به روسیه و عدم تصویب الحاقیه به قرارداد گس - گلشائیان کلید خورد.

در مجلس پانزدهم ایده ملی شدن صنعت نفت توسط اقلیت پنج نفری(حسین مکی-دکتر بقایی-عبدالقدیر آزاد-حائری‌زاده-دکتر معظمی) بدون دکتر مصدق پیگیری شد و سپس درمجلس شانزدهم به جد از سوی نمایندگان مستقل مجلس به رهبری دکتر مصدق پیگیری می‌شود و آیت ا.. کاشانی و علما به بسیج توده های مردم همت گماشتند و مراجع بزرگ مثل آیت ا... خوانساری هم از این نهضت ملی حمایت کردند. دولت رزم آرا به خاطر حفظ منافع و حمایتهای انگلیس بزرگترین مانع برسر راه ملی شدن نفت بودند که با ترور رزم آرا در 16 اسفند 1329 توسط فدائیان اسلام بزرگترین مانع برطرف شد و با توجه به این حادثه شاه و دربار عقب نشینی کردند و مسیر برای تصویب لایحه ملی شدن صنعت نفت در 29اسفند 1329 هموار شد. در ادامه دکتر مصدق با اتخاذ سیاستهای مثبت اقتصادی تا حدودی شرایط را مساعدتر نمود، سپس برای در امان ماندن از مداخلات دربار و ارتش از شاه تقاضای سپردن مسئولیت وزارت جنگ به نخست وزیر را نمود که شاه مخالفت کرد و متعاقب آن مصدق استعفا نمود و این بار نیز آیت ا.. کاشانی با توجه به پشتیبانی مراجع و علما و مردم در 29 تیرماه 1330 با اعلامیه شدیدالحنی اعلام کرد اگر دولت جایگزین مصدق (قوام السلطنه ) نرود و دکتر مصدق باردیگر به نخست وزیری برنگردد اعلام جهاد خواهد کرد. در 30 تیر شاه دستور به کشتار مردم معترض به دولت قوام را داد ولی خروش مردم خاموش نشد؛ شاه عقب نشینی کرد و دوباره دکتر مصدق نخست وزیر شد.

هرچند وقایع و حوادثی بوقوع پیوست که موجب تفرقه و جدایی رهبران نهضت شد و نهایتا با کودتای آمریکا نهضت شکست خورد.

مصدق در این مبارزه نماد تفکر لیبرالی و ناسیونالیستی است وبر خاسته از طبقه روشنفکر که آمال و ارزوی وی وهمفکرانش در اساسنامه جبهه ملی اول که در 1328 با ائتلاف احزاب و گروههای سیاسی همسو تشکیل شد ، نمایان است. در اصل سوم اساسنامه بیان گردیده، جبهه ملی با حفظ احترام برای دین اسلام و... بر اصل جدایی دین از سیاست تاکید می‌کند.

در مقابل آیت ا...کاشانی نماد اسلامگرای انقلابی است که در مبارزات مردم عراق علیه استعمار پیر نقش داشته و در مبارزات مردم ایران در نهضت ملی علیه انگلیس نیز نقشی اساسی ایفا نمود.

براین اساس در دوران نهضت ملی رویارویی بر مبنای مبانی و اصول دو تفکر به طور مستقیم مثل دوران مشروطه صورت نگرفت ولی اختلافاتی در اثرعملکردها بوجود آمد:

1) مجلس هفدهم طی مصوبه ای اموال قوام را مصادره و قانون را برای اجرا به دولت ابلاغ کرد ولی مصدق از اجرای آن خودداری کرد.

2) بعضی از اعضای جبهه ملی به نواب صفوی وعده‌ای مبنی بر اجرای احکام اسلامی در زمان صدارت مصدق داده بودند و بخاطردر امان ماندن دولت مصدق از انتقادات نواب وی را دستگیر و 20 ماه زندانی کردند.

3) با ریاست متین دفتری برگارد گمرکات آقای کاشانی مخالف بود ولی مصدق وی را نصب کرد.

4) دکتر مصدق از مجلس اختیارات ویژه می‌خواست تا لوایح با امضا نخست وزیر در حکم قانون شود که آیت ا... کاشانی در سمت رئیس مجلس با آن مخالفت نمود.

5) بعدا مصدق اقدام به انحلال مجلس هفدهم با آرا مردم نمود که این موضوع اوج اختلافات طرفین گردید و این تصمیم دولت، دست شاه را برای اقدامات بعدی علیه نهضت باز کرد.

با شکست نهضت ملی و تجربه این ناکامی و افول جبهه ملی دوم برخی از اعضاء جبهه که گرایشات مذهبی هم داشتند، به فکر ایجاد تشکیلات مستقل افتادند‌. مهندس بازرگان، دکتر سحابی همراه 10 نفر دیگر و با همکاری آیت ا... طالقانی و محمدتقی شریعتی از حدود سال1339 شمسی موجودیت نهضت آزادی را اعلام نمودند و با تشکیل ‌سه مجمع مدنی، انجمن اسلامی مهندسین، انجمن اسلامی دانشجویان و کانون اسلامی حرکت نوین خود را آغاز کردند. البته با توجه به اختلافات عمیق در مبانی دوتفکر در همه زمینه های فکری ؛ اقتصادی، سیاسی ، اجتماعی، امکان تلفیق اسلام و لیبرالیسم بنظر توهمی بیش نبودوموجب نوعی تفکر التقاطی گردید که بعدهاشاهد آن بودیم که میوه و ثمره ان انسانهای لیبرال با رنگ ولعاب اسلامی تربیت شدند که تنها فصل مشترکشان با اسلام گرایان راستین در انجام امور فردی یعنی عبادیات است.

شروع نهضت امام خمینی(ره)

در اوایل دهه 40 برای اولین بار اسلام در قامت مرجعیت تشیع با همه صلابت به میدان می‌آید که همزمان با آنکه بر سر استبداد داخلی فریاد می‌زند، در مقابل استعمار خارجی  نیز می‌ایستد. این‌بار شخصی رهبری نهضت را برعهده می‌گیرد که نه دوله است و نه سلطنه، بدون هیچگونه وابستگی به سلسله شاهنشاهی و به دور از هرگونه دلباختگی به مکاتب غربی و شرقی، او تنها تربیت شده فرهنگ ناب محمدی(ص) است.

این نهضت بزرگترین تفاوتش با نهضت‌های قبل در این است که این بار اسلامگرایان نه به عنوان معین سیاستمداران و نه به عنوان بسیج‌کننده توده مردم بلکه به عنوان رهبر توده‌های مردم مسلمان، محور و نقش‌آفرینی می‌کند. تمام تفکرات متمایل به لیبرالیسم، سوسیالیسم و ناسیونالیسم و...، در حاشیه این نهضت عظیم تنها متاثر از آن و نظاره‌گر هیبت حرکت امام و امت قرار می‌گیرند. تفاوت مهم دیگر این نهضت آن است که متکی به هیچ رجال و احزاب سیاسی نیست، بلکه تنها با توکل برخدا و متکی بر متن مردم کوچه و بازار، مردم مساجد، هیات‌های مذهبی و اقشار مختلف است.

نهضت امام خمینی(ره) با اعتراض به مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی مصوب 16 مهرماه 1341شروع شد و با حمایت علما و مردم از امام، شاه مجبور به لغو آن شد.

سپس شاه اصول ششگانه انقلاب سفید با رفراندوم ساختگی به تصویب رساند، که با اعتراض مجدد امام و علما مواجه شد که شاه فاجعه مدرسه فیضیه و کشتار طلاب و مردم را به وجود آورد. امام با لحن تند نسبت به این کشتار و نزدیکی شاه به اسرائیل و امریکا و حمایت دربار از بهائیت سخنرانی نمود، شاه در واکنش به موضع امام ایشان را دستگیر کرد که با کشتار مردم ورامین فاجعه سرکوب قیام 15خرداد شکل گرفت.

شاه امام را به ترکیه و از آنجا به عراق تبعید کرد. شهادت حاج مصطفی خمینی در آبان سال56 و سپس انتشار مقاله توهین‌آمیز علیه امام در روزنامه اطلاعات 17 دی سال56 نقطه عطف در تاریخ انقلاب شد. در سال 57 نماز عید سعید فطر و وقایع کشتار مردم در 17 شهریور تهران در زمان دولت شریف امامی انقلاب را شعله‌ورترکرد. با فشار شاه بر دولت عراق امام به پاریس رفت.

شاه 26 دی ماه 1357 به خارج ازکشور فرارکرد. امام شورای انقلاب راتشکیل داد و 12بهمن وارد ایران شد و در 15 بهمن بازرگان را به عنوان نخست وزیر تعیین کرد و 21 بهمن دستور شکستن حکومت نظامی را صادر و 22 بهمن 1357 انقلاب اسلامی پیروز شد.

دولت موقت؛ موج اول تفکر لیبرالی

با شروع کار دولت بازرگان، مجددا این دو دیدگاه(اسلامگرا و لیبرال) دوجبهه فکری تشکیل دادند؛ یک‌طرف امام و یاران امام، اکثرمراجع و روحانیت، اکثریت مردم مسلمان و در طرف مقابل نهضت آزادی، جبهه ملی، سازمان منافقین و سایر گروههای دیگر و برخی روشنفکران غیر اسلامگرا.

در این دوره بیشتر تنش ها در عملکردها و حوزه اجرایی بود و تنش ها در حوزه نظری و اعتقادی کمتر ایجاد می شد.

1) اصل ایجاد انقلاب

امام انقلاب را ضرورتی حتمی می‌دانست ولی بازرگان به انقلاب اعتقادی نداشت و حتی در فرانسه نیز به امام می‌گوید که شاه اشتباه خود را فهمیده اجازه بدهید شاه باشد که امام نپذیرفت و فرمود شاه هزاران نفر از مردم بیگناه کشور را کشته است. بازرگان فقط یک رفرم در نظام سلطنت می‌خواست.

2) تشکیل جمهوری اسلامی

امام جمهوری اسلامی را بدون هیچ قیدی پذیرفت و اعتقاد داشت اسلام قادر است در همه زمینه ها سعادت انسان را تامین نماید ولی بازرگان جمهوری دمکراتیک می‌خواست و فرم حکومت کشورهای غربی مثل فرانسه را مطلوب و الگوی خود می دانست، بدون توجه به خواست مردم.

3) صدور انقلاب

امام با دید واقع‌بینانه، سلطه استعمار را بسیار عمیق و خطری عظیم برای بشریت و جهان اسلام می‌دانست و به‌همین‌خاطر اتحاد و وحدت مسلمانان را یک امر راهبردی می‌پنداشت؛ او می‌خواست علاوه بر بیرون‌کردن استعمار از ایران به سایر کشورهای اسلامی برای نجات از نظام سلطه با ترویج تفکر انقلابی اسلامی کمک نماید.

ولی بازرگان نگاهش به غرب، فارق از خوی استعمارگری و سلط‌گری آن بود و تصور می‌کرد می تواند با آنها به چشم یک شریک تجاری و با حقوقی برابر و احترام متقابل تعامل نماید. برهمین اساس همواره به دنبال تطبیق و یکسان‌سازی اسلام با فرهنگ غرب بود کما‌اینکه در کتاب «راه طی شده»، در کمال تعجب بیان می‌کند که مسیری را که انسان در غرب طی کرده همان چیزی است که انبیا به دنبالش بوده‌اند.

4) رابطه با امریکا

امام با توجه به کودتای 28 مرداد و پشتیبانی آمریکا در طول دوران پهلوی از شاه و سلطه‌گری آن کشور در ایران و جهان، آمریکا را دشمن درجه اول انقلاب و کشور می‌دانست و به‌هیچ‌وجه قابل اعتماد نمی‌دید ولی بازرگان و طیف همسو نه تنها آمریکا را دشمن نمی‌دانستند بلکه به دنبال تنش‌زدایی و عادی‌سازی روابط با آن کشور برآمدند. کمااینکه شاگردان نهضت آزادی، سازمان منافقین نیز بعدها آلت دست و همپیمان آمریکا، صدام و عربستان شدند.

5) توان دفاعی

امام به توان دفاعی نگاه استراتژیک داشت. برهمین اساس در مقابل شعار انحلال ارتش از سوی چریک‌های فدایی و منافقین ایستادگی کرد و بعد با دید راهبردی فرمان تشکیل بسیج مردمی را صادرکرد ولی مهندس بازرگان و طیف همسو در دولت موقت می‌خواستند 78 فروند جت اف14را به امریکا پس بدهند و بختیار از جبهه ملی قبل از انقلاب برخی قراردادهای تجهیزات نظامی ازجمله جت اف16را لغو کرد و تیمسار مدنی وزیر دفاع دولت موقت از جبهه ملی مدت خدمت سربازی را کم کرد و ازسوی دولت، تولید نفت را از شش میلیون بشکه نفت به سه میلیون تقلیل دادند و...که همه این اقدامات در جهت تضعیف بنیه دفاعی و حمله صدام به ایران موثر بود.

6) ولایت فقیه وقانون اساسی

امام ولایت فقیه را ضامن حفظ کشور از دیکتاتوری می‌دانست و ولایت فقیه را به معنی حکومت فقه می‌دانست نه فرد ولی بازرگان اعتقاد به ولایت فقیه نداشت و حتی در مقطعی دولت موقت به خاطر اضافه‌شدن اصل ولایت فقیه به دنبال انحلال مجلس خبرگان بود.

7) غائله کردستان

پس از پیروزی انقلاب آمریکا شروع به تحریک اقوام ایرانی از جمله قوم کرد نمود. در اواخر بهمن 57 ضدانقلاب به پادگانها و مراکز امنیتی و نظامی در کردستان حمله کردند. یاران امام پس از تلاش ناموفق برای حل مسالمت‌آمیز موضوع، دست آمریکا را در موضوع می‌دید و اقدام قاطع را علاج کار می‌دانست. درحالی‌که بازرگان و همفکرانش با مماشات ساده‌لوحانه موجب سقوط شهرهای کردستان شدند و منافقین درکردستان علیه نظام نوپای اسلامی می‌جنگید.

8) جنگ

امام بر آزادسازی خاک ایران، عقب راندن متجاوز از خاک ایران و ادامه جنگ تا تنبیه متجاوز تاکید می‌نمود؛ زیرا می‌خواست ایران با مقاومت دلیرانه در آینده مصون از جنگ باقی بماند و بالاتر از همه اینها امام به دفاع به عنوان یک اداء تکلیف الهی می‌نگریست ولی بازرگان پس از آزادی خرمشهر درحالیکه بخشی از خاک میهن مثل نفت شهر دست عراق بود، تبلیغ مذاکره و آتش بس می‌کرد و سازمان منافقین هم حکم ستون پنجم دشمن را داشت.

8) ارگانهای انقلاب

امام از اعضا ارگانهای انقلاب حمایت می‌کرد ولی بازرگان چون فاقد روحیه انقلابی بود همیشه به آنها به چشم مزاحم و مانع می‌نگریست و این خط توسط بنی‌صدر هم دنبال شد. عجیب اینکه اینها از منافقین دفاع می‌کردند و نسبت به بچه‌های انقلاب موضع داشتند.

9) تسخیر لانه جاسوسی

سفارت امریکا بعد از انقلاب به کانون توطئه علیه انقلاب و کشور مبدل شده بود که با اقدام دانشجویان این کانون متلاشی شد، ضمن آنکه امام خشنود بود که هیمنه و ابهت آمریکا در دنیا شکست ولی بازرگان و لیبرالها آمریکا را دشمن نمی‌دانستند و این اقدام را مانعی برای عادی‌سازی روابط می‌دیدند.

10) سازمان مجاهدین (منافقین)

منافقین اعضا جوان نهضت آزادی بودند که بخاطر مواضع بسیار محافظه کارانه نهضت آزادی از ایشان جدا و مشی مسلحانه در پیش گرفتند. در دهه 50 با تغییر ایدئولوژی گرایش کمونیستی پیدا کردند و بعد از پیروزی انقلاب نیز همیشه با ادعای انقلابیگری همواره با ضدانقلاب، صدام و آمریکا علیه انقلاب و کشور همکاری می‌کردند و متاسفانه همیشه آقای بازرگان از اینها حمایت می‌کرد و امام بخاطر این موضوع به ایشان و بنی‌صدر همیشه معترض بود.

بعداز مجلس اول ، اعضا نهضت آزادی از حاکمیت جدا شدند ولی تفکر لیبرالی همچنان جاری بود و اینبار با ریاست جمهوری بنی‌صدر تبلور یافت.

ریاست جمهوری بنی‌صدر؛ تدوام موج لیبرالیسم

با انتخاب بنی‌صدر به عنوان اولین رئیس جمهور در بهمن 1358 مجدد دو جبهه اسلامگرایان و سایر تفکرات شامل لیبرالها(نهضت آزادی،  جبهه ملی ، سازمان مجاهدین خلق ، جاما  و...) و نیروهای چپ مثل چریکهای فدائی خلق مجددا مقابل هم صف‌آرایی کردند.

انتخاب نخست وزیر وکابینه، دستور بمباران بالگردهای هواپیماهای آمریکا در حمله به طبس که حامل برخی اسناد محرمانه آمریکا  بود، همراهی با مجاهدین خلق (منافقین) و نهضت  آزادی، رویارویی با امام و سران قوا و ارگانهای انقلاب خصوصا سپاه، حمله به صداوسیما، حزب جمهوری اسلامی و...اما مهمترین مسئله اختلافی بر سر جنگ بود.

بنی‌صدر درسمت فرماندهی کل قوا مسئولیت جنگ را عهده دارشد. استراتژی جنگ بنی‌صدر زمین سوخته بود. یعنی زمین بده، زمان بگیر و دائما بین سپاه و ارتش اختلاف افکنی می‌کرد. برخی از نیروهای مومن ارتش مثل شهیدصیادشیرازی را منزوی کرد. از دادن سلاح و لجستیک مناسب به سپاه و نیروهای مردمی امتناع می‌کرد؛ این در حالی بود که دشمن 4 استان و 8 شهر ما را تصرف کرده بود. در پی اوجگیری اختلافات بنی‌صدر و نیروهای انقلاب غائله 14اسفند رخ داد.

در این دوران گروههای لیبرال، ناسیونالیست، سوسیالیست و التقاطی تقریبا یک جبهه به رهبری رئیس جمهور (بنی‌صدر) درمقابل اسلامگراها، امام و نهادهای قانونی و ارگانهای انقلابی مثل سپاه تشکیل دادند.

نهضت آزادی طی اطلاعیه‌ای از مردم خواست در 14 اسفند برای حمایت از رئیس جمهور در میتینگی که در دانشگاه تهران برگزار می‌شد شرکت کنند و در 14 اسفند اعضای  نهضت آزادی، منافقین، گروه مائوئیستی حزب رنجبران و ... شرکت کردند و بنی‌صدر در سخنرانی خود به حزب جمهوری اسلامی، سپاه، صداوسیما و سران قوا آقایان بهشتی، هاشمی و خامنه‌ای تلویحا حمله کرد و عده‌ای از نیروهای انقلابی  در این میتینگ مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.

چندی پس از این حادثه  مجلس با استناد به تخلفات غیرقانونی رئیس جمهور، ایجاد تفرقه بین مردم در زمان جنگ، سوءمدیریت  در جنگ، ناسازگاری با سایر ارگانهای قانونی و همسویی با گروههای معارض با انقلاب طرح عدم کفایت رئیس جمهور را در30 خرداد مطرح و به آن رای دادند.

در 30 خرداد سال 60  منافقین با هماهنگی شخص بنی‌صدر اعلام جنگ مسلحانه کردند و برخلاف مشی اصل حاکمیت قانون، خشونت‌آمیزترین روشها را بجای تسامح و تساهل لیبرالی، علیه مسئولین و مردم بی‌دفاع کشور انجام دادند.

جریان نفاق طبق آمار منتشره بین 12 تا 17 هزار نفر از مردم ایران و بیش از 200 نفر از مسئولین را به شهادت رساند.

سیدمحمد خاتمی، در 19 مهر 1360 ضمن مقاله شدیداللحنی خطاب به بازرگان و نهضت آزادی بیان داشت که بدخواهان عقده‌ای غرب‌زده و رفاه طلب ... .

به‌هرحال دفتر نسل اول لیبرالها بعداز انقلاب، با عزل و فرار بنی‌صدر، از یک سو و با انفجار حزب جمهوری اسلامی، شهادت 72 تن و شهید بهشتی از سوی دیگر در آن دوران بسته شد.

دولت کارگزاران؛ موج دوم گرایش به تفکر لیبرال

موج دوم گرایش به تفکر لیبرالی بعداز پیروزی انقلاب را میتوان گفت با ریاست‌جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی شروع و با انتخاب آقای خاتمی در ادامه می‌یابد. آقای هاشمی در شرایطی کار را شروع می‌کند که تازه کشور ازجنگ تحمیلی فارغ شده بود؛ مردم در تنگنای معیشت قرار داشتند، رحلت امام شوک عظیمی به جامعه وارد کرده بود، افزایش اختیارات ریاست‌جمهوری و حذف پست نخست‌وزیری در اصلاح قانون اساسی صورت پذیرفته بود، لزوم بازسازی و نوسازی کشور در عرصه داخلی موضوعات مهمی بود و حوادثی مثل فروپاشی نظام دوقطبی، استیلاجویی یکجانبه آمریکا در عرصه بین المللی شایان توجه بود. برهمین اساس دولت از طیف گسترده تکنوکرات برای تغییر شرایط کشور استفاده کرد و توسعه اقتصادی را محور حرکت قرارداد. هاشمی روز 18 آبان 1369 مانیفست دولت و سیمای سیاست خود را اینگونه تبیین کرد: «دولت من دولت کار است... باید مانور تجملات کرد، اظهار فقر و بیچارگی دیگر کافی است، این رفتار درویش‌مآبانه وجهه جمهوری اسلامی را خراب می‌کند. برای اینکه در نظر سایر ملل، مفلوک جلوه نکنیم، لازم است تا جلوه‌هایی از تجمل در چهره کشور و مسئولین حاکمیتی رویت شود.»

در این دوره گرایش به الگوی توسعه سرمایه داری و گرایش مثبت به الگوی توسعه غربی در مسئولین نمایان شد و برای دیدگاه خود دستاویز روایی و دینی داشتند.

دولت سازندگی برنامه اول را تدوین کرد و در مذاکره با نمایندگان بانک جهانی بنا شد تا برنامه تعدیل اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول به اجرا دربیاید. برنامه و سیاستهای که تا آن روز در همه کشورهایی که اجرا شده بود به جزء برزیل به شکست انجامیده بود.

در زمینه سیاست خارجی هاشمی رفسنجانی بیان می‌کند: «درشرایطی که آمادگی لازم برای اهداف فراملی وجود ندارد، تفاهم و مصالحه با وضع موجود و قدرتهای بین‌المللی ضرورت دارد.»

این نوع گفتمان نشان از تغییر رویکرد مسئولین دولت جدید به مباحث کلیدی سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و...  کشور داشت.

1) عدالت اجتماعی

از دیدگاه دولت سازندگی، توسعه اقتصادی با الگوی سرمایه‌داری غرب اولویت اول بود و اگر در فرآیند تعدیل اقتصادی حتی اگر 15% جمعیت کشور زیر چرخ توسعه صدمه ببیند اجتناب ناپذیراست ولی در دیدگاه امام و رهبری بحث عدالت در همه زمینه‌ها بالاترین هدف اجتماعی انقلاب است و عدالت را در همه شئون انسان برای اصلاح امور ضروری می‌دانستند و رسیدگی به محرومین را وظیفه مهم مسئولین می‌دانستند.

2) تخصص وتعهد

درنظرتکنوکراتها، علم و تکنولوژی از شان و منزلتی متمایز برخوردار است و بر تعهد و اخلاق گرایی ترجیح دارد لکن درتفکر امام تعهد، اخلاق، معنویت و رعایت وجوه متعالی انسان بر سایر امور ترجیح دارد.

3) توسعه اقتصادی یاتوسعه سیاسی

دولت سازندگی توسعه سیاسی را درحاشیه توسعه اقتصادی می‌دید و معتقد به تک صدایی بود درحالیکه امام، برای مردم جایگاه ویژه قائل بود و بعداز پیروزی انقلاب دخالت مردم درهم َشئون سیاسی را ضروری می‌دید کمااینکه تنها کمتر از دوماه از پیروزی انقلاب گذشته بود که فرمان انتخابات برای تعیین نظام جمهوری اسلامی را صادرکرد.

4) آرا اقتصادی یا نظام اقتصادی

صادق مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران برای توجیه پیروی حزبش از اقتصاد سرمایه داری و مولفه‌های لیبرالیسم بیان کرد که اسلام آرا اقتصادی دارد ولی نظام اقتصادی ندارد و نظامات باعقل و تجربه بشر تغییرمی‌کند لکن درنظر امام اسلام دارای نظامهای مترقی در همه شئونات بشر اعم از اقتصادی، سیاسی و... می‌باشد و اسلام هیچ نیازی به نظام اقتصادی سایر مکاتب ندارد.

5) نقش مردم

درتفکرلیبرالها مردم تا آنجا ارزشمندند که با نظر آنها هماهنگی داشته باشند و نقد آنها را نکنند و یا آنها را کنار نگذارند. در دوره سازندگی روزنامه منتقد دولت اجازه فعالیت مستمر نمی‌یافت و با کوچکترین نقدی بسته می‌شد درحالیکه امام معتقد بود میزان در اداره امور کشور  نظر همه مردم است.

در امور دینی نیز مرعشی میگوید که هرچه مردم بخواهند حق است، این حق را دین برای‌شان قائل است و فرق نمی‌کند این انتخاب خیر یا شر باشد ولی امام آرا مردم را در چارچوب دین تفسیر و تا جایی می‌پذیرد که مخالف احکام اسلام نباشد.

6) تفکر التقاطی

امام ویاران امام مکرر در مقاطع مختلف از تفکر لیبرالی برائت جسته و صراحتا نسبت به افکار التقاطی و لیبرالیسم در زمان بنی‌صدر موضع‌گیری می‌کردند تا جائیکه امام فرمودند تا من زنده‌ام نخواهم گذاشت لیبرالها حاکم شوند. در تفکر امام اسلام یک مجموعه است که دارای احکام و نظامات بهم پیوسته اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی است و به‌هیچ‌وجه نباید اجزاء آن کنار گذشته شده و دچارالتقاط شویم.

لکن در تفکر دولت سازندگی با این توجیه که اسلام نظام اقتصادی ندارد، تمسک به اقتصاد لیبرال پیدا کردند و سپس بطور غیررسمی از مولفه های تفکر لیبرالیسم در سایر زمینه‌ها پیروی و رسما اعلام کردند که لیبرال و دمکرات هستند.(به‌همین دلیل اعضاء متدین‌تر آن مثل محمدهاشمی ازحزب کارگزاران کناره‌گیری کردند.)

7) مستضعفین واغنیاء

در تفکر امام توجه به محرومین و مستضعفین یک ارزش همیشگی و مستمر است و مستضعفین را صاحبان اصلی انقلاب و حاکمان آینده بر زمین می‌دانستند که غفلت از آنها توسط دولتمردان را یک گناه نابخشودنی می‌دانست ولی در نگاه کارگزاران سرمایه داری و سرمایه ارزش است که زمینه حاکمیت آن رقم خورد.

8) صدور انقلاب

در حالیکه امام به صراحت از صدور فرهنگ ایثار و شهادت، ظلم ستیزی و تمسک به اسلام ناب محمدی به سایر ملل اسلامی برای نجات از سلطه استعمار سخن می‌گفت و هرگز تلاش انقلاب اسلامی را برای ایجاد تمدن اسلامی در مقابل سه ضلع نظام سلطه یعنی امپریالیسم، صهیونیسم، کمونیسم کتمان نمی‌کرد، آقای هاشمی و همفکرانش عقیده داشتند از طریق ایجاد یک نمونه موفق در توسعه اقتصادی می‌توانیم به صدور انقلاب برسیم.

9) آمریکاستیزی

در تفکر امام مقابله با سلطه آمریکا و غرب یکی از اصول محکم سیاست خارجی انقلاب اسلامی است و امام شاید در مورد کمتر موضوعی به اندازه مقابله با سلطه آمریکا سخن گفته باشد درحالیکه حزب کارگزاران پیشرفت را به شیوه غربی در همه امور فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و... امری پسندیده و مناسب می‌داند.

10) مسئله فلسطین و کمک به ملل اسلامی

امام مسئله فلسطین و قدس شریف را مسئله اول جهان اسلام می‌دانست و اتحاد جهان اسلام را درمقابله با اسرائیل یک ضرورت قطعی می‌دانست و کمک به سایر ملل اسلامی تحت سلطه را تکلیف شرعی اعلام کرد درحالیکه دولت سازندگی و شخص هاشمی معتقد بود به اینکه در شرایط فعلی در حد حمایت دیپلماتیک از فلسطین و مسلمانان کافی است.

و ده‌ها موضوع دیگر از قبیل ولایت فقیه، انتخاب دولتمردان از میان متمولین یا کسانیکه درد محرومین را نچشیدند، پیاده کردن احکام اسلام، سیاسی بودن اسلام و عدم جدایی دین از سیاست و... محل افتراق جدی تفکر امام ورهبری با پیروان تفکر لیبرالی است.

در دوران سازندگی اهداف توسعه اقتصادی بطورکامل تحقق نیافت و البته توسعه اقتصادی غیربومی بدون توجه به همه جنبه‌های دیگر از جمله فرهنگ، ارزشهای حاکم بر جامعه و زیرساختهای لازم و... فسادآمیز خواهد بود کمااینکه این توسعه موجب شد تا طبقه مرفه و سرمایه‌دار در درون جامعه انقلابی بوجود بیاید و فاصله طبقاتی ایجاد شود.

 تئوریزه شدن لیبرالیسم در دولت اصلاحات

پس از هاشمی مردم از یکسو مطالباتی مثل رسیدگی به وضع معیشتشان، آزادی‌خواهی، پیشرفت‌خواهی، قانونمداری را طلب می‌کردند و از سوی دیگر، اقدامات دولت در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی و... با رویکرد به سمت غرب و انجام مطالعات وسیع در مرکز استراتژیک دولت سازندگی برای پروژه توسعه سیاسی فرهنگی غربی در آینده و حمایت همه جانبه کارگزاران سازندگی از خاتمی در واقع شرایط را به گونه‌ای هدایت و مهندسی کرد که در انتخابات رئیس دولت اصلاحات  پیروز شد تا پروژه دولت سازندگی را در زمینه توسعه سیاسی و فرهنگی، تکمیل نماید.

در واقع دوره‌های سازندگی و اصلاحات را باید یک پروژه واحد با هدف مشترک برای حرکت به سوی توسعه غربی در همه زمینه‌ها و فاصله گرفتن از ارزش‌های انقلاب پنداشت.

بزرگترین شاخصه متمایز این دوره با موج اول این تفکر (دوره بازرگان تا بنی‌صدر) در این است که این‌بار بدعتی جدید در ادبیات سیاسی کشور نیزگذاشته شد و تفکر لیبرالی با پوشش و اسم خط امام به مردم عرضه شد و در واقع قلب تفکر امام توسط مدعیان خط امام صورت پذیرفت.

در این دوره به علت عدم تعریف شفاف و واضح از اصلاحات از طیف سلطنت‌طلب تا ضدانقلاب نشانه‌دار و تا انقلابیون متمایل به گرایشات چپ در جبهه اصلاحات به چشم می‌خورند که برخی از آنها بصورت کاملا حساب‌شده پروژه براندازی نرم را پیگیری می‌کردند. برای همین در اعلام مواضع این جریان تندروی‌هایی به چشم می‌خورد.

اکبرگنجی: دیگر وقت آن رسیده که افکار امام به موزه سپرده شود .

علوی تبار: جامعه ایران فاز سنتی را پشت سر گذاشته و می‌خواهد مدرن و صنعتی شود اما هنوز خدا در اینجا نمرده است.

مهاجرانی: نظریه غیرت دینی ویران کننده اندیشه و فرهنگ و تمدن است.

آغاجری: مارکس می‌گوید دین افیون توده‌هاست و این تنها بخشی از حقیقت است ولی من می‌گویم دین علاوه برآنکه افیون توده‌هاست افیون حکومتها هم است.

عبدالکریم سروش: اسلام نه احکام سیاسی نه احکام حقوقی و نه احکام اقتصادیش هیچکدام قابل استناد نمی‌باشد و باید از آن بگذریم... فرهنگ شهادت خشونت‌آفرین است. اگر کشته‌شدن آسان شود، کشتن هم آسان می‌شود...ولایت منحصر در شخص نبی اکرم است و با رفتن وی ولایت خاتمه یافته و به کس دیگری منتقل نشده است.

سیدمحمد خاتمی: شما برای اینکه بتوانید پیشرفت بکنید راهی جز راه غرب ندارید و راه غرب یعنی پذیرش خرد غربی... قرآن دارای یک فرهنگ قبیله‌ای است و دکترسروش و مجتهدشبستری درست می‌گویند که قرن امروز قابل انتقاد است‌.

عزت ا... سحابی: آدمها و حتی معصومین خود به خود بدون نظارت مردم به طور اصولی در معرض انحراف هستند.

سعید حجاریان: دامنه تساهل، امور جنسی و همجنس بازی را نیز فرا می‌گیرد. این امرمردود است ولی نباید ممنوع باشد.

مطالب فوق تنها نمونه‌ای از ده‌ها و صدها مطالبی است که در نشریات آن‌روز به نام اصلاحات منتشر گردید که مغایرت آن با تفکر اسلامی و امام و رهبری کاملا واضح است. چالش‌های تفکر لیبرالی وغرب گرایانه در این دوران عبارتند از:

1) نقش مردم: در حالیکه در شعار بسیار از مردم گفته می‌شد ولی متاسفانه بیشترین دروغ و فریب مردم در همین زمان صورت گرفت زیرا که در ظاهر از قرائت جدید از اسلام می‌گفتند و خود را منتسب به امام و راه و تفکر امام می‌دانستند ولی در واقع امر تفکرات ایشان هیچ قرابتی با امام و راه وی نداشت.

2) نشر عقاید التقاطی

3) تقدس زدایی

4) باز تولید تفکر

4) ارتباط پنهان با دشمنان کشور و انقلاب: صادق خرازی نقل کرد که در زمانی که من در فرانسه سفیر بودم برخی از اصلاح‌طلبان می‌آمدند و با غربیها و امریکائیها و... تماس می‌گرفتند و به دشمن در خصوص تحریمها گرا می دادند که اسامی اینها و مدارکش را دارم. از مواردی دیگر که اتفاق افتاد نامه خاتمی به بوش است.(که بعدها افشا شد)

5) تغییر بافت نیروی انسانی دستگاه های دولتی: حذف وسیع نیروهای مومن و حزب الهی با افکار انقلابی و نفوذ دادن افراد با تفکر سکولار و لیبرالی در درون نظام و دستگاههای دولتی.

6) بازی با مفهوم آزادی: به اسم آزادی‌های سیاسی و بیان نوعی آنارشیست در مطبوعات و ترجمه کتاب درکشور حاکم بود که در بسیاری از آنها برعلیه اسلام و انقلاب تبلیغ شد.

7) توسعه بی بندوباری سیاسی: به اسم توسعه سیاسی مجوز نشریات فراوان صادر شد و کنترلی هم نسبت به آنها نبود.

8) مجلس پرالتهاب ششم: نمایندگان دوره ششم تنها بدنبال سازشکاری و سیاسی‌کاری برای تضعیف تفکر انقلاب و ارگانهای قانونی بود.

طرح سه فوریتی برای تصویب پروتکل الحاقی در خصوص بحث هسته ای، تحصن و اعتصاب غذا برخی از نمایندگان، نامه 127تن از نمایندگان اصلاح‌طلب از سر استیصال به رهبری مبنی برمذاکره و سازش با آمریکا،  پیگیری لوایح دوگانه که با فرمان رهبری متوقف شد.

9) موضع انفعالی در سیاست خارجی با نام تنش‌زدایی و گفتمان تمدنها نتیجه آن شد که بوش ایران را بعنوان یکی از کشورهای محور شرارت معرفی کرد.

10) تعلیق برنامه هسته ای بطور کامل.

11) غائله تیرماه 1378: در قضیه کوی دانشگاه ستاد هدایت اغتشاشات در وزارت کشور بود و تاجزاده، معاون سیاسی آن وزارتخانه آن را هدایت می‌کرد.

دولت اعتدال؛ موج سوم گرایش به تفکر لیبرال

حسن روحانی گفتمان اعتدال را مطرح کرد و تقریبا مشی مشابه با دولت کارگزاران را در پیش گرفت و تلفیقی از شعار دولت‌های سازندگی و اصلاحات را بکار گرفت و در این دوران اعضا کارگزاران به وی نزدیکتر شدند.

روحانی کلید مشکلات کشور را در تعامل سازنده با دنیا بالاخص آمریکا و غرب معرفی کرد و بیشترین همت دولت خود را در حل معضل هسته‌ای تحت عنوان برجام قرارداد و تلویحا به برجام‌های 2و3 در زمینه تنش‌های اساسی با آمریکا و غرب در خصوص مداخلات آمریکا و عمالش در منطقه و مسئله موشکی ایران اشاره کرد.

دولت اعتدال نیز به شیوه دولتهای سازندگی و اصلاحات در حالیکه توسعه غربی در همه زمینه‌ها را دنبال می‌کرد ولی در ظاهر از انقلاب و امام و ارزشها سخن گفت و هرازگاهی دست به تحریف شعارهای انقلاب و تاریخ صدر اسلام و سیره پیامبر و ائمه اطهار و برخی مبانی اعتقادی می‌زند تا قرابتی بین عملکرد خود با اصول و ارزشهای اسلامی ایجاد کند.

1) اصول و مبانی ایدئولوژیک: دولت تدبیر و امید در زمینه های فکری و ارزشی اعتقاد به تفکر لیبرالی دارد و سعی در اقتباس از این تفکر و بکارگیری کلیدواژه‌های آن دارد.

- تساهل و تسامح در مواجه با اقدامات هنجارشکنان در قضایای حجاب، هنر، نوشتار، روابط اجتماعی و ... با این عنوان که دولت وظیفه ندارد که مردم را به زور  به بهشت ببرد، اعلام بی‌تفاوتی می‌کند.

- آزادی بیان(با بار ارزشی و قرائت غربی) تحت عنوان این که میتوان حتی پیامبر یا امام زمان را نقد کرد.

- نرمش با دولتهای غربی وامریکا در حالیکه آنها در حال جنایت علیه مسلمین هستند و خیانتهای بزرگی علیه مردم ما انجام داده اند. 

- درباره مبانی علم و دانش در حوزه علوم انسانی معتقد است در مکاتب مادی و ادیان مختلف تفاوت ندارد و متدهای علمی در همه جای جهان یکی است اما اهداف متفاوت است.

- دولت توسعه را دارای مفهوم مشترک  جهانی می‌داند و معتقد است راه توسعه همان راه توسعه غرب است.

سریع‌القلم مشاور ارشد رئیس جمهور صریحا اعلام میکند که یکی از محورهای توسعه، سکولاریسم (جدای دین از سیاست) است.

2) مبانی اقتصادی: در اقتصاد این دولت معتقد به مکتب نئوکینزی‌ها است ، روحانی در صفحه 782 کتاب امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران می‌نویسد که نظریه‌های مکاتب نهادگرایان و کینزیهای جدید الگوی  مناسب توسعه می‌باشد. وی معتقد است توسعه دارای روند واحد، مدل واحد و جهانشمول است.

این دولت معتقد است برای تولید ثروت باید درهای کشور را به سوی دارندگان ثروت در جهان گشود.

دولت اعتدال، عزت را در ثروت مادی محدود می‌داند و سیاست خارجی را به اقتصاد گره زد (چرخ سانتریفیوژها با چرخ اقتصاد با هم بچرخد) و بر همین اساس ارزشهای انقلاب را به نفع سیاست خارجی کمرنگ می‌کند و به دنبال تعامل با کشورهای غربی و آمریکا است که سالها با ایران و مسلمانان دارای تنش جدی بوده و لحظه‌ای از اهداف توسعه طلبان و استعماری خود کوتاه نیامده‌اند.

سریع‌القلم در کتاب عقلانیت و توسعه یافتگی بیان می‌کند که تفکر مبارزه در دنیای فعلی کارآمدی ندارد.

این درحالی است که در برخی مواضع تفاوت دیدگاه های روحانی با امام و رهبری کاملا فاحش است.

1- روحانی در 3 خرداد 93 گفت: ... در زندگی مردم مداخله نکنید ولو به دلسوزی، بگذاریم مردم خودشان راه بهشت را انتخاب کنند؛ پیغمبر شلاق نداشت، وی بشیر و نذیر بود.

امام در سال57 در نوفل لوشاتو فرمود: حکومت اسلامی وظیفه دارد به تبعیت از انبیاء الهی همه را به سمت سعادت و بهشت دعوت کند، آنهایی که دنبال حقیقت‌اند اطاعت می‌کنند ولی آنها که در جامعه تمرد می‌کنند با آنان برخورد می‌کند(فلسفه تعزیرات همین است).

مقام معظم رهبری فرمود: دولت باید امر به معروف و نهی از منکر در جامعه بکند و مکلف  به جلوگیری از منکر در منظر و مراء مردم  است.

2- روحانی در سخنرانی های مختلف بیان می‌کند اسلام را با چهره رحمانی به دنیا عرضه کنیم.

رهبری در تبیین این مفهوم فرمود: خدا هم رحمان و هم رحیم است و هم اشد المعاقبین است. اگر مقصود از رحمانیت نرمش در مقابل دشمنان اسلام و بشریت است این اسلام نیست و مغایر با مفاهیم قرآن است و این عبارت مبتنی بر فرهنگ لیبرالیسم است.

3- در اندیشه دولت توسعه غربی و اقتصاد نئوکنیزی ملاک عمل است و رهبری انقلاب دائما به اقتصاد مقاومتی توصیه می‌نماید.

4- روحانی تعامل  با غربیها و توافق در برجام 1و2و3و... را راه گشایش اقتصادی می‌داند اما رهبری بارها صریحا اعلام کرده است که چشم به دست دشمن نداشته باشید، نگاه کنیم خودمان چه کار می‌توانیم انجام دهیم، کلید حل مشکلات اقتصادی در لوزان و نیویورک نیست بلکه در داخل کشور است .

5- روحانی در باب مذاکره با تحریف مفاهیم حادثه عاشورا گفت که کربلا درس مذاکره و تعامل سازنده است و در چارچوب موازین امام حسین خیمه برپا کرد و عمرسعد را دعوت به مذاکره کرد.

اما رهبری در تببین این جملات بیان داشتند که مذاکره امیرالمومنین با زبیر و امام حسین با عمرسعد هرگز به معنای امروزی مذاکره که در آن دادوستد است نبوده بلکه همواره امام آنان را نصیحت کردند.

6- دولت روحانی چراغ خاموش اقدام به زمینه چینی برای تصویب سند 2030 کرد درحالیکه این سند دارای بار ارزشی غربی مغایر با نظام تربیتی اسلام و اسناد بالادستی است.

رهبری در موضعی صریح فرمودند که این سند چیزی نیست که جمهوری اسلامی آن را بپذیرد، چرا باید یک مرکز بین‌المللی با فرهنگ دیگری برای ما تصمیم بگیرد.

از ابتدای انقلاب مهمترین توصیه مرحوم امام(ره) پرهیز دادن مردم و مسئولین و گوشزد کردن خطر لیبرال‌ها و غربزدگان و نفوذ آنها در بدنه تصمیم گیری کشور بوده است.

حضرت امام(ره) در 11 تیرماه 1360( بعداز فاجعه 7 تیر) در سخنرانی فرمود: از اول یک جریانی منسجم شده و بر نامه ریزی شده در کار بود ...(اشاره به جبهه ملی، نهضت آزادی و مهندس بازرگان) اول به دنبال حفظ شاه و بعدش بختیار و بعدش شورای سلطنت بودند. بعدش با اصل جمهوری اسلامی، بعدش با مجلس خبرگان و بعد با مجلس شورای اسلامی و بعد با دولت و بعد قوه قضائیه مخالفت کردند... این جریان هر جنایتی که بدست خود اینها می‌شد به مردم می‌گفتند که اینها (نیروهای مومن به انقلاب) کردند... این یک جریانی بود و هست که می‌خواهد این کشور را بکشد به طرف آمریکا.

امام(ره) در نامه مورخ 1/6/68 خطاب به آقای منتظری نوشتند: ...از آنجا که روشن است که شما کشور و انقلاب را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین می‌دهید، صلاحیت و مشروعیت رهبری نظام را از دست داده‌اید... شما در اکثر نامه‌ها... معتقدید لیبرالها و منافقین باید برکشور حکومت کنند... والله قسم من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم والله من به ریاست‌جمهوری بنی‌صدر رای ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم... من از خدا می‌خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. 

در جای دیگری مرحوم امام(ره) می‌فرماید که تا من زنده ام نخواهم گذاشتد مملکت بدست لیبرالها بیفتد.

با توجه به فرمایشات امام خمینی(ره) چند مطلب شایان توجه است:

الف) امام از بعد حادثه 7 تیر مواضع لیبرالها را در مقاطع مهم بیان میدارد که همواره در هر مرحله موضع مخالف با مواضع انقلاب و رهبری داشتند و همواره به دنبال اشکال تراشی برای تحقق جمهوری اسلامی بودند.

ب) هدف مشترک لیبرالها غوغاسالاری، تهمت، شایعه پراکنی، دروغ و بدنام کردن نیروهای انقلاب و خدوم کشور نزد مردم بوده است .

پ) امام(ره) در فرمایشات و مکتوبات فراوان همواره به لیبرالها و منافقین در کنار هم اشاره می‌کند و همواره به رابطه راهبردی آنها توجه داشته و این دو را در عرصه سیاسی دو روی یک سکه می‌بیند. در طول انقلاب هم ملاحظه می‌شود هرجا اشخاص مواضع لیبرالی اتخاد کردند منافقین یا درکنار آنها بودند و یا از آنها حمایت کردند.

ت) امام(ره) همواره نگران تفکر لیبرالی و منافقین بوده و همواره خطر ایشان را به مسئولین گوشزد نموده و از حاکمیت آنها برکشور بیم داده است.

ث) امام(ره) در عین حال که رهبری انقلاب را رکن رکین انقلاب می‌داند بخاطر خطر لیبرالها و منافقین از آقای منتظری در جایگاه قائم مقامی رهبری صرفنظر می‌کند.

ج) امام(ره) با آن صبر و تحملی که در دوران مبارزه نشان داده است وقتی ملاحظه می‌کند که دوستان دیروز از تفکر لیبرالی دفاع می‌کنند و مواضع مشترک با انها می‌گیرند از خدا طلب مرگ می‌کند و این اقدام ایشان را خیانت به اسلام، انقلاب و کشور می‌داند.

ح) مخالفت امام با شخص بنی‌صدر و بازرگان نبود بلکه با تفکر لیبرالی و گرایش آنها به غرب بود.

سیدحمیدروحانی از مورخین تاریخ معاصر در بیانی اظهارداشت: امام(ره) از پیش از انقلاب برخلاف حوزه‌های نجف و قم و علما که خطر کمونیست را جدی می‌دانستند، امام همیشه خطر لیبرالیسم، آمریکا و غربزدگی را خطر اصلی می‌دانستند(شاید بتوان گفت تفاوت کمونیسم با لیبرالیسم تفاوت کفر با نفاق است) زیرا کمونیست درکشورهای اسلامی به خاطر الحادش هرگز پا نمی‌گیرد ولی لیبرالیسم چون دارای ظاهر فریبنده است و باطن خطرناک دارد مثل نفاق مسلمانان را فریب می‌دهد.

با مرور تاریخ معاصر ملاحظه می‌شود که لیبرالها از مشروطیت تاکنون هرگز در مقابل استعمار به طور اساسی نایستادند و تنها در یک مورد آنهم به صورت موردی و محدود با منافع انگلیس مقابله کردند.

مبانی تفکر لیبرال در هر زمان حتی بیش از آنکه در مقابل ظلم و استبداد شاهان قاجار و پهلوی بایستد بیشتر در مقابل اصول و اعتقادات اسلام و مردم ایستاده است.

لیبرالیسم در ایران و پس از انقلاب علاوه بر خلافکاری در عمل برخلاف آرمان ادعایی، نفاق هم دارند و آن اینکه برخی از اینها خود را پیرو خط و راه امام معرفی می‌کنند و نظرات خود را قرائتی از اسلام مطرح می‌کنند.

لیبرالیسم غربی در عرصه سیاسی دارای یک دوگانگی و نفاق در نظر و عمل است. شعار آزادی، دمکراسی و رای مردم می‌دهد، لکن در واقع دائما به دنبال دیکته و تحمیل نظرات خود به سایر ملل است و در صورتیکه مبانی و اصول لیبرالها مورد اقبال مردم قرار نگیرند به تروریسم متوسل می‌شوند، مانند آنچه در عراق، سوریه و...  اتفاق افتاد. در عراق ابتدا با توسل به ادعاهای واهی امریکا حمله نظامی کرد و بعد وقتی آراء مردم برخلاف خواست آمریکا شد از تروریسم داعش استفاده کرد. شاهد مثال داخلی آن اقدامات تروریستی منافقین بعد از عزل بنی‌صدر از ریاست جمهوری.

هماهنگی مواضع لیبرالهای وطنی با مواضع آمریکا و غرب هم جالب توجه است.

زمانی‌که آمریکا و غرب نسبت به فعالیت صلح‌آمیز هسته‌ای کشورمان اعمال موضع می‌کند، لیبرالهای وطنی در مجلس ششم به رهبری فشار می‌اورند تا ایران دست از برنامه هسته‌ای بردارد و با آمریکا سازش کند و زمانی‌که آمریکا و غرب تحریم‌های سنگین را علیه مردم ایران اعمال می‌کند، لیبرالها، گرا و آدرس تحریم‌های بیشتر را به غرب می‌دهند.

زمانیکه غرب و امریکا توان دفاعی مردم ایران را نشانه می‌گیرند، لیبرالهای به اصطلاح خط امامی اظهار می‌کنند که امروز دوره موشک گذشته و دوره دیپلماسی است و روزنامه های وابسته به آنها، سپاه را آماج حمله قرارداده و تحت فشار می‌گذارند و همزمان لیبرالهای پشیمان از گذشته خود، همنوا با آمریکا پیشنهاد مذاکره منطقه‌ای می‌دهند.

در حالیکه آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها با پول آل سعود و  پادویی منافقین آرامش و امنیت کشور ما را هدف قرارداده و در دی‌ماه آشوبهایی در چندین شهر کشور سامان می‌دهند، همزمان لیبرالهای وطنی تحریک مردم برای اعتراضات خیابانی را در دستور کار آینده خود قرار می‌دهند.

لیبرالها، در حالیکه در ادوار زیادی در طول انقلاب ( دولت موقت، دولت سازندگی ، دولت اصلاحات ،دولت تدبیر وامید و در دوره نخست وزیری موسوی که در مسایلی همسو با آنها بوده) حدود سی و چند سال امورات کشور بطور دائم و کامل در اختیارشان بوده ودر چند دوره هم اکثریت مجلس را داشتند و بسیاری از مشکلات اقتصادی کشور اعم از اتکا به نفت یا دولتی بودن اقتصاد و بسیاری از امورکشور، واردات بی رویه، کاهش ارزش پول ملی ناشی از سیاستهای غلط اینهاست، ولی متاسفانه همواره خود را در نقش اپوزوسیون دیده و از انقلاب دائما  مطالبه‌گری می‌کنند.

باعنایت به همه تجربیات گذشته به نظر می‌رسد جریان لیبرالیسم (اعم از انقلابی یا از انقلاب برگشته، از نوع به اصطلاح خط امامی یا آنهای که با امام قرابتی ندارند و از نوع طرفدار جمهوریت یا سلطنت طلب و...) در صورتیکه بار دیگر احساس کنند سیاستهایشان با شکست مواجه شده و مردم از آنان رو برگردانند باز در آینده احتمال دارد متوسل به تروریست و خشونت شده و برنامه‌هایی را با هماهنگی غرب و امریکا علیه مردم ما به اجرا در بیاورند.

انتهای پیام/