به گزارش پارس نیوز، 

معمول این بود که یک نفر برای راحت‌تر خوابیدن، چند صفحه کتاب بخواند اما من هر چه بیشتر می‌خواندم، خواب از من دور و دورتر می‌شد و این ربطی هم به کیفیت کتابی که می‌خواندم نداشت؛ کتاب‌های معمولی، کتاب‌های فوق‌العاده، رمان، مقاله، خواب از دست رفته بود. خواندن حس نوشتن را در من برمی‌افروخت و نوشتن حس خواندن را. شب می‌گذشت بدون آنکه من پلک بر هم نهاده باشم و روز من از دست رفته بود. گیج بودم و سردرد داشتم و کاری نمی‌توانستم بکنم.

خیلی طول کشید تا به این ایده خو بگیرم که پس از ساعت هشت شب نباید هیچ کتابی را باز کنم و چیزی هم ننویسم. گرچه یک محدویت جدی به نظر می‌رسید اما ضروری بود. هر چه بود، نخوابیدن حس زندگی کردن را از من می‌گرفت. به همین دلیل دست از خواندن و نوشتن کشیدم و برای مدتی اوضاع رو به بهبود رفت. البته در زمان‌هایی که یک روز کامل را به نوشتن اختصاص می‌دادم، عادت بی‌خوابی دوباره سراغم می‌آمد، آن هم به گونه‌ای که وحشتزده می‌شدم. می‌خوابیدم اما این تصویر همیشه در ذهنم بود که دارم می‌نویسم. واژه به واژه.

یک پزشک زمانی به من گفته بود حتی برای نوشتن و خواندن به یک بدن مناسب نیاز است و بدن من مناسب این کار نبود. تاب تحمل شرایط را نداشت. پس با دست کشیدن کامل از نوشتن و خواندن، خودم را به شیوه‌ای نظام‌مند با کارهای روزانه خسته می‌کردم.

مدتی بعد به این نتیجه رسیدم که نوشتن و خواندن اساسا ربطی به بی‌خوابی من ندارد. همچنان با خوابیدن مشکل داشتم. یک فکر پریشان کافی بود تا درها را به روی وسواس ذهنی‌ام باز کند؛ نگرانی برای خانواده، حسادت‌ها و نارضایتی‌ها. در تاریکی مطلق با چشم‌های کاملا باز رفتار خودم و دیگران را تجزیه و تحلیل می‌کردم. چند ساعت بعد که طبعا می‌بایست همه چیز محو و ناپدید می‌شد، به یک هوشیاری تحمل‌ناپذیر درباره خودم می‌رسیدم و درباره کسانی که دوست‌شان داشتم و کسانی که فکر می‌کردم دوستم دارند.

حوالی 30 سالگی شروع کردم به خوردن قرص‌های خواب و هر اندازه هم که قرص‌ها قوی بودند، نهایت شبی سه تا چهار ساعت می‌توانستم بخوابم. در یک دوره فکر کردم تسلیم محض بی‌خوابی شدن شاید بتواند بیش از قرص‌های خواب کمکم کند. بنابراین، هر وقت که دوست داشتم سراغ خواندن و نوشتن می‌رفتم و حتی به رختخواب هم نمی‌رفتم. امروز هم شب‌ها خیلی نمی‌خوابم اما کم‌خوابی را با خواب عصرگاهی جبران می‌کنم. اگر چیزی را که می‌خوانم و می‌نویسم دوست داشته باشم، چشم‌هایم را نمی‌بندم. اگر دوست نداشته باشم، نومید و ناراضی به خواب می‌روم. خودم را تسلیم بی‌خوابی کرده‌ام و هر وقت که بتوانم می‌خوابم. در هر حال، حالم خوب است.

* نویسنده ایتالیایی و یکی از 100 فرد تاثیرگذار سال 2016 به انتخاب هفته‌نامه تایم


انتهای پیام/