جدیدترین اثر ناصر فکوهی منتشر شد
مجموعه دو جلدی «پیر بوردیو و میدان دانشگاهی: دانش و دانشگاه» تالیف و ترجمه ناصر فکوهی منتشر شد
مجموعه دو جلدی «پیر بوردیو و میدان دانشگاهی: دانش و دانشگاه» تالیف و ترجمه ناصر فکوهی منتشر شد
مجموعه دو جلدی «پیر بوردیو و میدان دانشگاهی: دانش و دانشگاه» نوشته ناصر فکوهی در آخرین روزهای اسفندماه از سوی انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی روانه بازار نشر شد.
جلد اول این کتاب را باید گردآوری برخی از متون دانست که نگارنده در سالهای اخیر ترجمه یا تألیف کرده است. از این رو است که «درآمدی» بر اندیشه بوردیویی نامیده شده است.
در جلد دوم کتاب نیز دربردارنده یک سخنرانی بسیار طولانی از بوردیو است که به صورت کتاب مستقلی در فرانسه به انتشار رسیده است و در کنار آن، همچون جلد نخست، مجموعهای از متون بوردیو آورده شده است.
فکوهی در مقدمه این اثر عنوان می کند که یکی از محوریترین بحثهایی که پیر بوردیو را از اواخر دهه 1960 به عنوان یک جامعهشناس و انسانشناس متعهد مطرح کرد و نشان داد که وی به دنبال بازگشت به سنتی ریشهدار در جامعهشناسی فرانسه است، حوزه آموزش و پرورش و دانشگاهها بود.
پرسمان و خط اصلی تفکر بوردیو که از آن پس تا پایان عمر، آن را در دهها کتاب و صدها مقاله و دخالتهای بیپایانش در جدلهای روشنفکرانه و مباحث اجتماعی ادامه داد، در پی نشان دادن و روشن کردن سازوکارهای عمیق چند گزاره بود؛ گزارههایی که امروز کمتر کسی میتواند با قاطعیت آنها را رد کند؛ اما در ابتدای دهه 1970، رویکرد راست، کاملا آنها را نفی میکرد و رویکرد چپ، نسبتا با آنها مخالف بود.
پرسمان اصلی بوردیو آن بود که نظام دموکراتیک برخلاف بزرگترین ادعایش یعنی ایجاد عدالت اجتماعی و شایستهسالاری در سطح جامعه، بیشتر در جهت بازتولید نظامهای اشرافی پیشین و تداوم دادن به سلطه قدرت حاکم، گام برداشته است تا تخریب آنها. این ادعا که دانشگاه و از آن بیشتر مدارس، ابزارهای بزرگ دموکراتیک بودهاند که به همه، شانس آن را میدهند که موقعیت خود را نسبت به موقعیت نسل پیشین بالاتر برده و از امتیازات مادی و غیرمادی بیشتری برخوردار شوند، به نظر بوردیو بزرگترین فریبی بوده که این نظام با آن کنشگران اجتماعی را «دستکاری» کرده است.
فکوهی در این اثر تاکید می کند که رویکرد بوردیویی از این لحاظ شاید در ابتدا نوعی «ضد دموکراسیگرایی» چپ به نظر بیاید و یا حتی اگر ضدیت بیشتری با او داشته باشیم، گونهای نوافلاطونگرایی مدرن که تمایل بدان داشته باشد که نوعی اشرافیت روشنفکرانه را جایگزین اشرافیت سرمایهدارانه و اقتصادی بکند. اما این گونه داوری سطحی درباره کار بوردیو، با کمترین شناختی از آثار گسترده او، به ناچار کنار میرود، زیرا وی سازوکارهای بازتولید قدرت را نه در یک حوزه بلکه در همه حوزههای اجتماعی از جمله در دانشگاه، در دولت و نظامهای اداری، و حتی در سبک زندگی، سلایق و علایق افراد و روابط بینجنسیتی آنها نشان میدهد.
بنابراین مساله بوردیو بیشتر از آنکه مخالفت با ذات ادعای دموکراتیک باشد، مخالفت با نظامهای دستکاری و فریب اجتماعی است که سیاستمداران حرفهای از آنها استفاده میکنند تا قابلیتهای درونی نظام دموکراتیک را که میتوانند به عناصری مثبت برای جامعه تبدیل شوند یا آنچه وی «دست چپ» یا «دست حمایتگر و زنانه دولت» مینامد، را از بین برده و از خلال ایجاد نظامهای بازتولید سلطه، جامعه دموکراتیک را هر چه بیشتر در آنچه دست راست، مذکر و سرکوبگر دولت مینامد، هدایت کند.
سیاست ِ سیاستمدارانه، حرفهای و راست، تمام توان خود را در طول دویست سال عمر دموکراتیک، صرف آن کرده است که روح دموکراسی را کُشته و شکلی توخالی از آن را حفظ کند. بدین ترتیب شعارهای انقلابی در آن، یعنی آزادی، برابری و برادری، در قالبهایی دستکاریکننده، افراد را نه تنها به سوی نوعی داروینیسم اجتماعی پیش میبرند که «رقابت» و «نخبهگرایی» را جایگزین اهداف روشنگرانه و انساندوستانه نهفته درنظریه دموکراتیک میکنند تا به بیشترین حد بازتولید سلطه نابرابری را ممکن و حتی تقویت کنند، بلکه سازوکارهایی هرچه بیشتر پیچیده به وجود میآیند تا بتوانند شکل توخالی دموکراتیک و از میانرفتن قابلیتهای دموکراتیک را به صورتهای مختلف «زیباسازی» کرده و گفتمان مدرسه و دانشگاه را در نمونه خوشبینانهشان، چنان در افراد درونی کنند که نظم اجتماعی را به گونهای که هست کاملا «عادلانه» و «شایستهسالارانه» ارزیابی کنند.
ارسال نظر