به گزارش پارس نیوز، 

کتاب پیش‌رو مجموعه درس گفتارهایی است که لئو اشتراوس در سال 1959 در دانشگاه شیکاگو ارائه کرده است. با اینکه قرار بود این درسگفتارها در دهۀ 60 میلادی به چاپ برسد، به دلایلی چاپ آن 40 سال به تعویق ‌می‌افتد.

در بخشی از پیشگفتار مترجم این اثر آمده است: سِث بِنِردتی (۱۹۳۰-۲۰۰۱)۱، یکی از برجسته‌ترین شاگردان اشتراوس، ویرایش این درسگفتارها را برعهده می‌گیرد و در سال 2001 به همت انتشارات شیکاگو آن را منتشر می‌کند. از اشتراوس بیش از 17 کتاب و 70 مقاله‌ برجای مانده است، که اگر درسگفتارها و سخنرانی‌هایش، از جمله همین مجموعه درسگفتارها، را نیز بدان بیفزاییم، می‌توانیم مجموعه آثار وی را بالغ بر 22 مجلد بدانیم. خوانده ‌شده‌ترین و بحث‌انگیزترین آثار اشتراوس را می‌توان پیگرد و هنر نوشتن(۱۹۵۲)۲، حق‌طبیعی و تاریخ(۱۹۵۳)۳، اندیشه‌هایی دربارۀ ماکیاوللی(۱۹۵۸)۴، شهر و انسان(۱۹۶۴)۵ دانست. در این میان، ضیافتِ افلاطون به نزدِ لئو اشتراواس کم‌تر مورد توجه قرار گرفته است و کم‌تر خوانده شده است تا آنجا که ما می‌دانیم، پس از گذشت نزدیک به 15 سال از چاپ این کتاب، به جز دو بازبینی6 و یک مقاله7 پژوهشِ دیگری مستقیماً به این کتاب اختصاص داده نشده، و در میانِ آثاری که دربارۀ اندیشه‌های اشتراوس نوشته شده است، کتاب پیش‌رو کم‌ترین سهم را دارد. شاید چاپ دیرهنگامِ این کتاب یکی از دلایل بی‌توجهی به آن باشد. اما اساساً چرا باید به این کتاب توجه کرد؟ چرا باید آن را جدی گرفت: چرا ضیافتِ افلاطون به نزدِ لئو اشتراوس؟

می‌دانیم که نوار صوتیِ این مجموعه درسگفتارها در حلقۀ شاگردان اشتراوس دست‌به‌دست می‌گشته است؛ و می‌دانیم که سه تن از برجسته‌ترین شاگردان اشتراوس، اَلن بلوم(۱۹۳۰-۱۹۹۲)، سث بنردتی، و اِستَنلی روزن(۱۹۲۹-۲۰۱۴) هر سه به‌شدت تحت تأثیر تفسیرِ اشتراوس از افلاطون، و به ویژه، تفسیرِ وی از ضیافت بوده‌اند. ترجمۀ بنردتی از ضیافتِ افلاطون، که به همراه دو شرح، یکی به قلم بلوم و دیگری به قلم خودش، در سال 1993 به چاپ رسید، و همچنین سخنرانی مشهور وی در بنیاد کارل فریدریش فون زیمنس در مونیخ که در قالبِ کتابی مستقل با نام «سقراط و افلاطون، دیالکتیکِ اروس»۸ منتشر شد سطحی‌ترین نشانه‌هایی است که تأثیر عمیقِ تفسیرِ اشتراوس را بر الن بلوم و به‌ویژه سث بنردتی نشان می‌دهد. اما تأثیرپذیری روزن شاید از این هم بیش‌تر باشد.

نخستین اثر فلسفی روزن شرحی است بر ضیافتِ افلاطون، و در سال 1968 منتشر شد.۹ وی در سرآغاز کتاب از آموزگار خود لئو اشتراوس که چگونگی خوانشِ افلاطون را بدو یاد داده است سپاس‌گزاری می‌کند و در ادامه می‌گوید: «پروفسور اشتراوس، به عمیق‌ترین معنای کلمه πατὴρ τοῦ ἐμοῦ λογοῦ [= پدرِ سخنِ من] است.» این عبارت از آن جهت اهمیت بیش‌تری می‌یابد که به یاد بیاوریم اِروکسیماخوس در ضیافت فایدروس را « πατὴρ τοῦ λογοῦ [=پدرِ سخن]» گفت‌وگو معرفی می‌کند؛ این فایدروس است که موضوع گفت‌وگوی دیالوگِ ضیافت، ستایشِ اروس، را پیش کشیده است. بعید نیست روزن نیز بر آن باشد که این اشتراوس است که دوباره اروس، یا دقیق‌تر «آموزۀ اروس»، را در تفسیر افلاطون برجسته کرده، و به این ترتیب راهِ تازه‌ای برای تفسیر افلاطون گشوده است.

پس از اشتراوس دیگر نمی‌توان افلاطون را تنها در پرتو «آموزۀ ایده‌ها» بررسید، چنانکه بعدها هم بنردتی و هم روزن در آثار فلسفی‌شان بارها تأکید می‌کنند، فلسفۀ افلاطون را باید توامان در پرتو «آموزۀ ایده‌ها» و «آموزۀ اروس» دید و تفسیر کرد. بنابراین نخستین دلیل بر اهمیت این کتاب تفسیر ویژۀ اشتراوس از «آموزۀ اروس» و تأکید بر محوریت این آموزه در دیالوگ‌های افلاطون است. بااین‌همه پرسشِ مذکور از جهاتی همچنان پابرجاست. زیرا، تا آنجایی که ما می‌دانیم، اشتراوس بیش‌تر به فلسفۀ سیاسیِ افلاطون علاقه‌مند است و بیش‌تر دیالوگ‌های سیاسی افلاطون را تفسیر کرده است: دیالوگ‌های دفاعیۀ سقراط، کریتون، و ائوثودموس در مطالعاتی در فلسفۀ سیاسی افلاطونی(۱۹۸۳)۱۰؛ جمهوری در شهر و انسان؛ مردِ سیاسی در فلسفۀ سیاسی چیست؟(۱۹۵۹)۱۱؛ و قوانین در سخن و عمل در قوانینِ افلاطون (۱۹۷۵)۱۲ . به گواهی خودِ اشتراوس در همین کتاب، ضیافت غیرسیاسی‌ترین دیالوگِ افلاطون است. بنابراین رواست اگر بپرسیم: ضیافتِ افلاطون، و مشخصاً طرح «آموزۀ اروس»، چه مساهمتی در فهمِ اشتراوس از فلسفۀ سیاسی افلاطون دارد؟ اشتراوس را با ضیافت چه‌ کار؟

اشتراوس خود در فصلِ نخستِ این کتاب، ملاحظاتِ مقدماتی، دو دلیل بر اهمیت ضیافت اقامه می‌کند. نخست اینکه، تنها دیالوگی که آشکارا به «ستیزِ فلسفه و شعر» اختصاص یافته ضیافت است. سقراط در کتاب دهمِ جمهوری از «کهن کشاکشِ فلسفه و شعر» سخن می‌گوید،( Republic, ۶۰۷b ) کشاکشی که در نهایت به اخراج شاعران از کالّیپولیسِ[=زیباشهر] می‌انجامد. در دیالوگِ قوانین نیز بیگانۀ آتنی خود و دیگر قانونگذارانِ شهرِ نوبنیاد را «تراژدی‌پرداز» و «شاعر» می‌خواند و «در هنر و بازیگری هماوردِ شاعران» معرفی می‌کند؛ و تأکید می‌کند تنها در صورتی به شاعران اجازۀ ورود به شهر را می‌دهد که هیئتِ نظارتِ شهر تأیید کند آموزه‌های شاعران همانند آموزه‌های قانونگذارانِ شهر یا بهتر از آن است.( Laws, ۸۱۷b-e ) اما نه در این دو دیالوگ و نه در هیچ دیالوگِ دیگری، شاعران امکان دفاع از خود را در برابر فیلسوفان، یا دقیق‌تر در برابر نمادِ فلسفۀ افلاطونی، سقراط، ندارند، مگر در ضیافت.

در ضیافت است که نمایندۀ تراژدی، آگاثون، و نمایندۀ کمدی، آریستوفانس، هر دو حضور دارند و از حکمتِ شعری در برابر حکمتِ فلسفی دفاع می‌کنند. اگرچه سقراط در ضیافت موفق می‌شود برتری حکمتِ فلسفی را بر حکمت شعری نشان دهد، اما در حیاتِ سیاسی مغلوب شاعران می‌شود. اصلی‌ترین گواه بر این مدعا دادگاهِ سقراط است. سقراط در دفاعیه‌اش تأکید می‌کند این نمایشِ ابرهای آریستوفانس است که زمینۀ اصلی اتهاماتِ دادگاهِ آتن را علیه وی فراهم کرده است.( Apology, ۱۹c ) بنابراین بدیهی است که «ستیز فلسفه و شعر» در کُنه فلسفۀ سیاسی افلاطون قرار بگیرد. دوم اینکه، شناخت امر سیاسی بماهو سیاسی بدون شناخت امرغیرسیاسی ناممکن است. به عبارت دقیق‌تر، شناختِ امر سیاسی مستلزمِ شناختِ بنیانِ امر سیاسی است، که خود غیر سیاسی است. بنیانِ امر سیاسی آن امر غیرسیاسی‌ای است که «به منزلۀ شرط یا هدفِ نهایی امر سیاسی» مفروض دانسته می‌شود. به‌طور سنتی «طبیعت» را بنیان امر سیاسی می‌دانند. از نگاهِ اشتراوس، «افلاطون تا حدودی بر این اعتقاد است که طبیعتِ آدمی و، از جهتی، طبیعتِ کُل، اِروس است . »(همین کتاب، ۱۶)

بنابراین اگر در پی شناخت فلسفۀ سیاسی افلاطون هستیم، برای شناختِ امر سیاسی به نزدِ افلاطون، باید پیشاپیش درک عمیقی از بنیان امر سیاسی، از اروس، داشته باشیم. ضیافت از آن جهت که تنها دیالوگ افلاطون است که تصریحاً اروس را موضوع خود قرار داده است، از مهم‌ترین منابع برای فهمِ فلسفۀ سیاسی افلاطون است. «ستیز فلسفه و شعر» از یک سو، و «آموزۀ اروس» از سوی دیگر هستۀ مرکزی فهمِ اشتراوس از فلسفۀ سیاسی افلاطون را شکل می‌دهد. اما اگر اهمیت تفسیر اشتراوس از ضیافت در گرو اهمیت فلسفۀ سیاسی افلاطون است، آیا نباید پیشاپیش اهمیت فلسفۀ سیاسی افلاطون را مبرهن ساخت؟ چرا اشتراوس تا این اندازه فلسفۀ سیاسی افلاطون را مهم می‌داند؟

دلبستگی اشتراوس به قدما و به‌ویژه افلاطون را نمی‌توان به حسابِ «عتیقه‌دوستیِ فراموش‌کارانه و خودآزارانه، یا رمانتیسیسمِ فراموش‌کارانه و مست‌کننده» گذاشت، بلکه «بحرانِ زمانۀ ما» یا «بحرانِ غرب» او را به قدما و به‌ویژه افلاطون علاقه‌مند کرده است.۱۳ بنابراین نمی‌توان اشتراوس را صرفاً کلاسیک‌پژوهی دانست که به بازخوانی و تفسیر دیالوگ‌های افلاطون، از جمله ضیافت، می‌پردازد بی‌آنکه بداند چرا افلاطون امروز بیش از همیشه اهمیت دارد. این تنها اشتراوس نیست که به چنین اهمیتی اذعان دارد. بیش‌تر فیلسوفان برجستۀ سدۀ بیستم، برای طرحِ بحرانِ مذکور و به‌دست دادنِ راهِ برون‌رفتی از آن موضعِ فلسفیِ خود را ، سلباً و ایجاباً، در نسبت با افلاطون پی‌ریزی کرده‌اند. نیچه، و در پی او، هایدگر و گادامر و دریدا همگی در دیالوگ با افلاطون به بحرانِ مذکور پرداخته‌اند و کوشیده‌اند راهی برای برون‌رفت از آن بیابند.۱۴ با این‌همه، در این میان اشتراوس جایگاه یکه‌ای دارد. از نگرگاهِ اشتراوس، اصلی‌ترین تجلی‌گاه بحرانِ مذکور نه قلمرو شناخت‌شناسی یا هستی‌شناسی بلکه قلمرو فلسفۀ سیاسی است.

آنچه «بازگشت» به افلاطون، یا دقیق‌تر فلسفۀ سیاسی افلاطون، را ضروری می‌کند ناتوانی فلسفۀ سیاسی مدرن در پاسخ‌گویی به «بحران زمانۀ ما» است. این مدعای خلاف‌آمد تنها وقتی می‌تواند درستی خود را به کرسی بنشاند که پیشاپیش مشخص کند چه تحلیلی از «بحران زمانۀ ما» دارد، منظورش از «فلسفۀ سیاسی» چیست، برداشتِ مدرن از «فلسفۀ سیاسی» چگونه زمینه‌ساز بحرانِ مذکور شده است، و در نهایت، «بازگشت» به فلسفۀ سیاسی افلاطون چگونه می‌تواند در پاسخ‌گویی به بحرانِ مذکور به ما یاری رساند. پیداست که پرسش ساده و سطحیِ ما، چرا ضیافتِ افلاطون به نزدِ لئو اشتراوس؟، خود به پرسش‌های اساسی‌تری دامن می‌زند که مجال طرح آن در اینجا نیست. با این‌همه، خطوط اصلی پاسخ‌گویی بدین پرسش‌ها از خلال مطالعۀ اثرِ پیش رو بیش‌وکم قابل پی‌گیری است.

یادآور می شود، کتاب «ضیافت افلاطون به‌نزد لئو اشتراوس» تألیف لئو اشتراوس باویراستاری سث بنردتی و ترجمه ایرج آذرفزا به همت انتشارات علمی و فرهنگی در 489 صفحه و به بهای 27000 تومان در سال 1396 منتشر شد.

پی نوشت:

۱.Seth Benardete

۲.Persecution and the Art of Writing, The Free Press, ۱۹۵۲. Reprinted: University of Chicago Press, 1988

Natural Right and History, University of Chicago Press, ۱۹۵۳. Reprinted: University of Chicago Press, ۱۹۶۵.۳

Thoughts on Machiavelli, The Free Press, ۱۹۵۸. Reprint: University of Chicago Press, ۱۹۷۸.۴

The City and Man, Rand McNally, ۱۹۶۴. Reprint: University of Chicago Press, ۱۹۷۸.۵ .

۶. ۱. Reviewed Works: Leo Strauss on Plato's Symposium by Leo Strauss; and Plato's Symposium by Seth Benardete, Allan Bloom, Review by: Scott R. Hemmenway, Summer ۲۰۰۳; ۲. Reviewed Work: "Straussian Method", A review of Leo Strauss on Plato's Symposium, by: Drew A. Hyland, 2003

The Poetic Presentation of Philosophy: Leo Strauss on Plato's "Symposium", by Matthew Sharpe, Poetics Today 2013 Volume ۳۴, Number ۴: ۵۶۳-۶۰۳.۷

Socrates and Plato: The Dialectics of Eros. Sokrates und Platon: Die Dialektik des Eros, (English-German), Publisher: Carl Friedrich von Siemens Stiftung (۱۹۹۹).۸

Rosen Stanley, Plato's Symposium, ۱۹۶۸(first publication), ۱۹۸۷(second publication) by Yale University publication.۹.

Studies in Platonic Political Philosophy, University of Chicago Press, ۱۹۸۳. Reprint: University of Chicago, ۱۹۸۶.۱۰

What Is Political Philosophy? And Other Studies, The Free Press, ۱۹۵۹. Reprint: University of Chicago Press, ۱۹۸۸.۱۱.

The Argument and the Action of Plato's Laws, University of Chicago Press, ۱۹۷۵. Reprint: University of Chicago Press, ۱۹۹۸.۱۲

The City and Man, ۱.۱۳

۱۴. این ایدۀ محوریِ کتابی است به قلم خانم کثرین اِیچ.زوکرت با نام «افلاطون‌های پسامدرن: نیچه، هایدگر، گادامر، اشتراوس، دریدا»

Postmodern Platos Nietzsche, Heidegger, Gadamer, Strauss, Derrida, by Catherine Zuckert, University of Chicago, ۱۹۹۶.۱۵