گروه تحلیلی خبری «پارس» _آمنه اسماعیلی: چند روزی است که در فضای حقیقی و مجازی و رسانه‌ای صحبت از سخنان کوبنده‌ی ابراهیم حاتمی‌کیا در اختتامیه جشنواره فجر است. مخالفان و موافقان این سخنان عکس‌العمل‌های قابل تأملی را منعکس کرده‌اند که در بین آنها نقد منصفانه کم دیده شده است؛ نقدی که شاید برخلاف تب و جریان موافقت و مخالفت باشد.

با نگاهی به سیر فیلم و داستان و در کل، هنر متعهد و بازخوردهای آن در جامعه، کمبود عنصری به نام «جذب» دیده می‌شود. چیزی که به‌وضوح در صفحات مجازی می‌بینیم این است که عده‌ای موافق، دور هم جمع می‌شوند و همدیگر را تأیید می‌کنند و عده‌ای مخالف هم به ناسزاگویی مشغول‌اند و این جریان مثل یک تسلسل باطل در فضای مجازی و گاه رسانه‌ای در جریان است.

از حاج‌کاظم آژانس شیشه‌‌ای بعید نبود که بغض فروخورده‌ی جماعتی شود و به رضا رشیدپور که بیش از یک دکور نچسب برای اعتقاد جماعتی روشنفکر لیبرال‌نما نیست، حمله کند اما از ابراهیم حاتمی‌کیا در سال نود و شش بعید بود.

حال آنکه اصلا و اساسا هنر متعهد، هنری ست که مخالفان خود را جذب کند و با زبان شیوای هنر، به القای عقایدش بپردازد. این حلقه‌ی مفقوده‌ی «جذب» این بار با بخشی از سخنان کارگردان فرازمانی و بزرگی مثل حاتمی‌کیا، تنگ‌تر شد و اگر فیلم آخر ایشان قرار بود چند معاند و نادان وطنی را پای فیلم بنشاند، حالا با ایراد این سخنان، پشت تریبون جشنواره فجر، احتمالا فقط عده‌ای موافق برایش کف می‌زنند.

سینمای ارزشی ما قبل از روایت‌گری و انجام رسالت «گفتن»، حالا در این زمان باید به چگونه گفتن و چگونه تماشاگر از هر طیفی را پای فیلم نشاندن، فکر کند. این درد بزرگی ست که زبان الکن مسعود ده‌نمکی جمعیت بی‌سابقه‌ای را پای فیلم ضدارزشی با روکش ارزشی بنشاند و ابراهیم حاتمی‌کیا با چند جمله که می‌شد کیاست و سیاست بهتری در بیان آنها داشته باشد، دیدن و شنیدن هنر و زبان فصیح و مثال‌زدنی خودش را به موافقانش محدود کند.

نوجوان‌های دهه شصت با «از کرخه تا راین» ابراهیم حاتمی‌کیا گریه کردند، دلشان لرزید و با هر بار شنیدن موسیقی‌اش هوایی نفس‌های نداشته‌ی جماعت جانباز شیمیایی شدند.

سینمای ارزشی ما قبل از روایت‌گری و انجام رسالت «گفتن»، حالا در این زمان باید به چگونه گفتن و چگونه تماشاگر از هر طیفی را پای فیلم نشاندن، فکر کند.

حاتمی‌کیا روی فرش قرمز صحنه‌ اختتامیه‌ جشنواره فجر، حاج کاظم آژانس شیشه‌ای بود و انگار با جملات «من فیلم‌ساز وابسته‌ام»، «فیلم‌ساز این نظامم» شلیک می‌کرد و می‌خواست هر طور شده از شرف فیلم مجروح و زخم‌خورده‌اش در طول اکران جشنواره‌ای دفاع کند. حاج‌کاظم آژانس شیشه‌ای اسطوره‌ دهه‌ خودش بود. اما حالا همان حاج‌کاظم چند نفر بچه دبیرستانی گریزپا را می‌تواند جذب کند و اثرگذار باشد؟

از حاج‌کاظم آژانس شیشه‌‌ای بعید نبود که بغض فروخورده‌ی جماعتی شود و به رضا رشیدپور که بیش از یک دکور نچسب برای اعتقاد جماعتی روشنفکر لیبرال‌نما نیست، حمله کند اما از ابراهیم حاتمی‌کیا در سال نود و شش بعید بود؛ از خالق حاج حیدر بادیگارد انتظار می‌رفت که به جبهه خودش یار اضافه کند و یا لااقل یک شومن را خطاب قرار ندهد و جریان شومن‌پرور پشت او را با انگشت اشاره نشان دهد. و جریان‌هایی را محکوم کند که باعث شدند که به فیلم «به وقت شام» بگویند کمدی. و کاش با کلیدواژه‌هایی مثل رسانه ملی و رضارشیدپور و شبکه دو و سه، اصل جریان مقصر مستولی را در پس‌زمینه‌ی گفتارشان محو نمی‌کرد.

 

ابراهیم حاتمی‌کیا اسطوره‌ی این نظام است و کاش همیشه در اوج جاذبه باشد به نفع همین نظام.